نوجوان و توحید صفحه 84

صفحه 84

هیچ یک از اربابانش به تنهایی مسئولیت او را نمی پذیرفتند. ارباب اولش، غذا و لباس او را نمی داد و از او می خواست به سراغ آن دیگری برود. ارباب دوم نیز او را نزد اولی می فرستاد و در این میان تنها او بود که از همه چیز محروم می شد.

یکی از روزها، در حالی که از گرسنگی ناتوان شده بود و به بیچارگی خود می اندیشید، کنار دیواری نشست. ناگهان برده ای را دید که به همراه صاحبش از آنجا می گذشت. به سختی از جا برخاست و به سوی آن برده رفت و با اومشغول صحبت شد. پس از اندکی صحبت از او پرسید: زندگی تو چگونه است؟ آن برده پاسخ داد: خدا را شکر، صاحب و اختیاردار من مشخص است. در کارهایی که او از من می خواهد هیچ تردید و سرگردانی ندارم و با خیالی آسوده در کنار او هستم و تنها اوست که سرپرستی ام را بر عهده دارد و از من حمایت می کند.(1)

آن برده سر به زیر انداخت و دانست که سختی زندگی او به این دلیل است که دو ارباب دارد. قرآن کریم، با بیان این دو مثال، زبان حال مشرکان به خدا و موحدان را بیان می کند: «مشرکان هر روز دل به معبودی می بندند، ولی موحدان، دل در گرو عشق خدا دارند و از غیر خدا چشم برداشته و تنها دیده به او دوخته اند».(2)

ب) توحید در عبادت

برای ابوشاکر بسیار دشوار بود که ببیند هشام، یکی از بهترین شاگردانش از مجلس درس و بحث او گریزان شده و به مکتب دَیْصانیّه که ساخته و پرداخته ذهن خود ابوشاکر بود، پشت کرده باشد. از همه سخت تر آنکه


1- 1 . حکایت با استفاده از مثال قرآن. زمر: 39.
2- 2 . تفسیر نمونه، ج 19، ص 445.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه