- باب بیست و هفتم در بیان کیفیت هجرت آن حضرت بسوی مدینه طیبه و علل و مبادی آن است 1
- باب بیست و هشتم در بیان نزول آن حضرت در مدینه طیبه 15
- باب بیست و نهم در بیان جوامع و نوادر غزوات آن حضرت است 22
- باب سی ام در بیان کیفیت جنگ بدر است 29
- باب سی و یکم در بیان غزوات و وقایعی که بعد از جنگ بدر تا غزوه احد واقع شد 56
- باب سی و دوم در بیان جنگ احد است 61
- اشاره 61
- فصل در بیان جراحاتی که به جسد شریف آن حضرت رسیدند 82
- فصل 83
- فصل در بیان معجزاتی که از آن حضرت در آن جنگ ظاهر شد 84
- فصل در مزید تأیید آنچه مذکور شد از دلیری و جان سپاری جناب امیر المؤمنین علیه السّلام در آن جنگ 88
- فصل در بیان بعضی از احوال شهدا و مقتولان مشرکان 93
- باب سی و سوم در بیان غزوه حمراء الاسد است 95
- فصل اول در بیان غزوه رجیع است 99
- باب سی و چهارم در بیان غزوات و وقایعی است که در ما بین جنگ احد و غزوه احزاب واقع شد 99
- فصل دوم در بیان غزوه معونه است 100
- فصل سوم در بیان غزوه بنی نضیر است 102
- فصل چهارم در بیان غزوه ذات الرقاع و غزوه عسفان است 108
- فصل پنجم در بیان غزوه بدر صغری است و سایر وقایع تا غزوه خندق 109
- باب سی و پنجم در بیان جنگ خندق است 114
- باب سی و ششم در بیان غزوه بنی قریظه است 140
- باب سی و هفتم در بیان غزوات و وقایعی است که در مابین غزوه احزاب و غزوه حدیبیه واقع شده است 149
- فصل اول در بیان غزوه «مریسیع» است که آن را غزوه «بنی مصطلق» می نامند 149
- فصل دوم در بیان قصه فحش گفتن نسبت به عایشه است 154
- فصل سوم در بیان سایر وقایع است 155
- باب سی و هشتم در بیان غزوه حدیبیه است و بیعت رضوان 159
- باب سی و نهم در بیان فتح خیبر است 177
- باب چهلم در بیان عمره قضا 195
- باب چهل و یکم در بیان غزوه مؤته است 206
- باب چهل و دوم در بیان غزوه ذات السلاسل 213
- باب چهل و سوم در بیان فتح مکه است 224
- باب چهل و چهارم در بیان غزوه حنین و سایر وقایعی که پیش از آن و بعد از آن به وقوع پیوست 244
- اشاره 244
- فصل در بیان غزوه حنین است 247
- باب چهل و پنجم در بیان غزوه تبوک و قصه عقبه و مسجد ضرار است 267
- باب چهل و ششم در بیان نزول سوره براءه است 299
- باب چهل و هفتم در بیان قصه مباهله است 308
- فصل اول در بیان غزوه عمرو بن معدی کرب 353
- باب چهل و هشتم در بیان سایر وقایع است تا حجه الوداع و در آن چند فصل است 353
- فصل دوم در بیان فرستادن حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بسوی یمن 357
- فصل سوم در آمدن اشراف و طوایف عرب و غیر ایشان به خدمت آن حضرت و سایر وقایعی که تا حجه الوداع واقع شد 361
- باب چهل و نهم در بیان حجه الوداع است و آنچه در آن سفر واقع شد و بیان سایر حجها و عمره های آن حضرت 367
- باب پنجاهم در بیان نوادر اخبار آن حضرت 415
- اشاره 472
- باب پنجاه و یکم در بیان احوال اولاد امجاد آن حضرت است 472
- فصل در بیان احوال حضرت ابراهیم و بعضی از احوال ماریه مادر او 480
- باب پنجاه و دوم در بیان عدد زنان آن حضرت و مجمل احوال ایشان است 484
- باب پنجاه و سوم در بیان قصه تزویج زینب است و بعضی از احوال زید بن حارثه است 499
- باب پنجاه و چهارم در بیان احوال امّ سلمه 503
- باب پنجاه و پنجم در بیان احوال عایشه و حفصه 511
- باب پنجاه و ششم در بیان احوال خویشان و خدمتگزاران و ملازمان و آزادکرده های آن حضرت است 519
- اشاره 519
- فصل در بیان احوال صدیقی که حضرت پیش از بعثت داشته است 531
و روایت کرده اند که خبیب را نزد یکی از دختران حارث سپرده بودند، آن زن گفت:
بهتر از خبیب کسی را ندیده بودم، روزی پسر کوچک من که تازه به راه رفتن آمده بود دیدم که در دامن او نشسته و کارد در دست اوست، من بسیار ترسیدم، خبیب گفت:
می ترسی که من او را بکشم، نه و اللّه مکر کار ما نیست. روز دیگر داخل شدم دیدم که خوشه انگوری در دست اوست و می خورد و پای او در زنجیر بود و حرکت نمی توانست کرد و در آن وقت انگور در مکه بهم نمی رسید، پرسیدم: از کجا آورده ای؟ گفت: خدا به من داده است. و چون او را از حرم بیرون بردند که بکشند گفت: مرا بگذارید تا دو رکعت نماز بکنم، و چون نماز کرد دست به دعا برداشت و قریش را نفرین کرد و شعری چند خواند مشعر به رضا
و خوشنودی از کشته شدن در راه خدا، و چون او را زنده بر دار کشیدند گفت: خداوندا! کسی بر دور من نیست که سلام مرا به رسول تو برساند، خداوندا! تو سلام مرا به او برسان. پس ابو عقبه بن حارث او را شهید کرد «1».
و حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم زبیر و مقداد را فرستاد که او را از دار فرود آوردند، چون به مکه رسیدند چهل نفر از مشرکان بر دور دار او خوابیده بودند و پاسبانی او می کردند و مست شده به خواب رفته بودند، ایشان او را از دار فرود آوردند و بدنش خشک نشده بود و دست بر جراحت خود گذاشته بود، چون دستش را حرکت دادند خون روان شد رنگش رنگ خون بود و بویش بوی مشک، چون کفار قریش خبر شدند و ایشان را تعاقب کردند ایشان خبیب را بر زمین گذاشتند که با آنها جنگ کنند، به اعجاز حضرت زمین او را فرو برد و زبیر و مقداد برگشتند «2».
فصل دوم در بیان غزوه معونه است
شیخ طبرسی و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که: ابو براء عامر بن مالک که بزرگ بنی عامر بن صعصعه بود به خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد در مدینه و هدیه ای برای حضرت آورد.
حضرت ابا کرد از قبول کردن هدیه او و فرمود: من هدیه مشرک را قبول نمی کنم، مسلمان شو تا هدیه ات را بپذیرم.
او مسلمان نشد اما امتناع بسیار هم نکرد و گفت: یا محمد! این امری که تو ما را به آن دعوت می کنی نیک است، اگر بعضی از اصحاب خود را
بفرستی بسوی اهل نجد که ایشان را دعوت نمایند به اسلام امیدوارم که اجابت تو بکنند.