دیدگاهها
مسألهی مهدویّت به خاطر ابعاد متعدد آن از منظرهای مختلف و زوایای گوناگون قابل بررسیاست. میتوان آن را از جنبههای اعتقادی، [1] تاریخی، [2] فلسفهی تاریخ، [3] روانشناختی، تربیتی، اجتماعی و... مورد کنکاش و بررسی قرار داد. نوع رویکرد به مسأله و تعیین حوزهی بحث و زاویهی دید برای اتخاذ روش مناسب با آن حوزه و به دست آوردن نتایج صحیح و پرهیز از اشتباه ضرورتی تام دارد.آنچه در اینجا ارایه میشود، نگاه به مهدویت از منظر اعتقادی است. این نگاه، حوزهای وسیع و پردامنه را در برمیگیرد و نسبت به دیگر رویکردها به خاطر مبنا و ریشهای بودن آن از نقشی مهمتر و اهمیتی دو چندان برخوردار است.
مبانی اعتقادی
اشاره
همانطور که اشاره شد حوزهی مباحث اعتقادی مهدویت، حوزهای وسیع و گسترده است. آنچه ما از آن گفتوگو میکنیم نه تمامی این مباحث که مبانی و ریشههای اساسی بحث مهدویت است.مهدویت و اعتقاد به امام زندهی غایب برخاسته از ریشهها و پایههای مستحکمی است که ما از آن، به مبانی اعتقادی یاد میکنیم. بدون این پایهها و ریشههای عمیق برخاسته از براهین عقلی و نقلی، هیچ رویشی شکل نمیگیرد و دوامی نمیآورد. برخی از مباحث قابل طرح در مبانی مهدویت عبارتند از:1 - امامت (اهمیت، ضرورت، ویژگیها، راه انتخاب و...)2 - مهدویت از منظر آیات و روایات (شیعه و سنی)3 - نظری اساسی به مجموعهی احادیث مهدویت4 - دلایل تولد امام مهدی(عج)5 - فلسفهی غیبت6 - نقش امام در عصر غیبت (فواید امام غایب)7 - وضعیت شیعه در عصر غیبت (ولایت فقیه)8 - قیام و انقلاب، پیش از قیام حضرت9 - وظایف شیعه در عصر غیبت10 - طول عمر حضرت11 - انتظار12 - دیدار با حضرت13 - جایگاه حضرت (بررسی افسانهی جزیرهی خضرا)14 - ویژگیهای یاران حضرت15 - علایم و شرایط ظهور16 - حکومت جهانی (امکان، شکل و...)17 - سیرهی حضرت (در عصر غیبت و ظهور)18 - دین در عصر ظهور و....از این مجموعه بدون تردید مهمترین و ریشهایترین مسأله همان مباحث امامت و ضرورت آن است. مناسب است قبل از پرداختن به ضرورت امامت اشارهای به اهمیت و جایگاه و بستر این بحث داشته باشیم. مقصود از جایگاه، روشن کردن این نکته است که بحث امامت، به چه زمینههایی احتیاج دارد و در چه فضایی مطرح میشود و اساساً در بستر و سیر مباحث اعتقادی در چه جایگاه و رتبهای قرار میگیرد.
اهمیت امامت
شیعه با اعتقاد به امامت گره خورده است و با این طرح، راه خویش را در تاریخ آغاز کرده و در این راه رنجها برده است، تا آنجا که به اعتراف برخی محققان [4] آنقدر که در این راه شمشیر کشیده شد و جانفشانی شد، در هیچ برههای از زمان و در مورد هیچ یک از دیگر آموزههای دین، شمشیر زده نشده و جانفشانی نشده است.این جانفشانی و اهتمام، از آنجا برخاسته که به گفتهی قرآن، امام مکّمل دین و متمّم همهی نعمتهایی است که خداوند در هستی قرار داده است. [5] رسولصلی الله علیه وآله آنقدر که به این امر سفارش میکرد به هیچیک از امور دیگر سفارش نمیکرد [6] و آنقدر که برای این مهم از اولین روزهای دعوت علنی تا آخرین لحظات عمرش در بستر بیماری، گام برمیداشت و اقدام میکرد، برای هیچ کار دیگری اقدام نمیکرد و زمینهسازی نمینمود. [7] .امروز و در این نسل، ما امامت را پذیرفتهایم، ولی هنوز برای بسیاری از ما، طرح امامت و در نتیجه، بحث امام زمان (عج) گنگ و مبهم میباشد و به صورت میراثی از آن پاسداری میشود. میراثی که هنوز عمق و ضرورتش را نچشیدهایم.طرحهایی که امامت را برای چند نسل بر اساس نص و سنت میگیرند و سپس شورایی حسابش میکنند. و طرحهایی که امامت را در حد رهبری تفسیر میکنند و شرایطش را حذف میکنند، خواه از نسل علیعلیه السلام یا دیگری و طرحهایی که امامت را موروثی و سلطنتی و نور چشم بازی خیال میکنند. و طرحهایی که امامت را غیرقابل تحلیل میشناسند و بر اساس تعبد با تمام ابهامش باورش میکنند. تمام این طرحها، امامت را نفهمیدهاند و جایگاه و بنیادهایش را نشناختهاند و در تاریکی تیر انداختهاند.شاید این همه تفسیر و تأویل از آنجا مایه میگیرد که ما حکومتها را در همین اشکال موجود دنبال میکنیم و در میان همین سیستمها نقد میزنیم و از آنجا که هیچکدام از اینها با امامت نمیخواند یا از کنار آن میگذریم یا آن را تخفیف میدهیم تا مورد قبول روشنفکران قرار گیرد.شاید این گمانها از اینجا برخاستهاند که ما امامت را مبهم طرح کردهایم و آثار و مرزها و اثراتش را نشان ندادهایم و این طرح حکومتی را جدی نگرفتهایم.اگر ما جایگاه امامت را بشناسیم و ضرورتش را لمس کنیم، بر اساس همان ضرورت، وجود امام زمان (عج) را احساس میکنیم و از زیر بار اشکالهای بنیاسراییلی، آزاد میشویم و بر اساس همان ضرورت و احساس به عشقی از امام میرسیم. آن هم نه عشقی ساده و سطحی، که عشق شکل گرفته و جهت یافته و تبدیل شده به حرکت و به سازندگی مهرههایی که این حکومت سنگین و بلند به آن احتیاج دارد.
بستر بحث
با پذیرش اعتقاد به خدا و ضرورت وحی و رسالت، به امامت میرسیم. با پذیرش و اثبات این نکته که خدایی هست و ما محتاج اوییم که: یا ایها الناس انتم الناس الفقراء الی اللّه [8] از حکم و خواستهی او میپرسیم و به ضرورت وحی و دین و اضطرار به رسول و حجت میرسیم. این همان جریانی است که در اذان و دعا نیز نشان دارد.در اذان پس از تکبیر به توحید میرسیم و ادامهی توحید رسالت است و ادامهی رسالت، امامت. چه بگویی و چه بگذری که دستآورد رسول احتیاج به وصی و محافظی دارد. در دعا نیز میخوانیم: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک الله عرفنی رسولک... اللهم عرفتنی حجتک.... [9] .ارتباط ضرورت حجت با ضرورت وحی و اضطرار و افتقار الی الله، ارتباطی اساسی و تنگاتنگ است. بحث ضرورت و اضطرار الی الحجة به دنبال اضطرار به خدا و غیب و معاد و وحی مطرح میشود و میبینیم که مرحوم کلینی در کافی، بحث را با همین عنوان دقیق و حسابشدهی اضطرار الی الحجة آغاز کرده است.این خلاصه احتیاج به توضیح دارد: با درک ضرورت و اضطرار به دین - و نه انتظار از دین - که برخاسته از این نکته است که امکانات حسی، تجربی، عقلی و قلبی و غریزی آدمی، پاسخگوی روابط عظیم انسان با خودش و با اشیاء و افراد آن هم با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهای محتمل انسان با عوالم دیگر نیست و به ناتوانی و نارسایی این نیروها و امکانات برای این انسانِ بیشتر از هفتاد سال رسیدیم. ناچار ضرورت وحی و دین مطرح میشود و در فرض ضرورت، دیگر تحلیلهای فرویدی و یونگی و اریک فرومی یا تحلیلهای طبقاتی و تاریخی جایگاهی نخواهد داشت. چون اینها آن جایی مطرح میشوند که دین، ریشه در ضرورت نداشته باشد و آنجاست که باید جواب داد چرا امری غیر ضروری اینگونه در زندگی انسان از گذشته تا حال تأثیرگذار یا مطرح بوده است. با این احتمال و اضطرار به وحی و مذهب، دیگر مذهب امر معقول یا یک راه از میان تمامی راهها نیست که مذهب تنها راه است؛ و حداقل این چنین مذهبی، تمامی روابط انسان با خود، با اشیاء و با افراد دیگر است و برای این انسانی که تجربه و علم نمیتواند پاسخگوی روابط این آب و نان و خوابیدن با دنیاهای محتمل با روابط احتمالی پیچیده باشد، حداقل مذهب در حوزهی حیرتها و یا احکام و شرایع نیست، بلکه تمامی زندگی عادی است. اگر ما از اثبات خدا و معاد و وحی به احتیاج به خدا و معاد و وحی روی بیاوریم و با این افتقار و اضطرار آغاز کنیم، دیگر به انتظار از دین نمیپردازیم؛ چون انتظار یک حالت است و اضطرار یک واقعیت. چه بسا تو هیچ انتظاری هم از دین نداشته باشی، اما این رسول است که با تو کار دارد و شروع کننده است. دین با رسول آغاز میشود و رسول با دگرگون کردن تلقی انسان از خویش، اضطرار به مذهب و احتیاج به دین را در جان انسان مینشاند. حتی اگر اعراض کند و یا انگشت در گوش خود بگذارد. آنجا که دین با رسول آغاز میشود، دیگر از انسان نمیپرسند که از دین چه انتظاری داری که میگویند: تو محتاجی، تو مفتقری، تو مضطری. انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید. [10] .آزاداندیشترین دین شناسان چون از این نقطه که ضرورت یا عدم ضرورت دین است، آغاز نکردهاند، گرفتار شدهاند و در واقع با این پیش فرض که دین ضروری نیست و یک راه در کنار دیگر راههاست، به تحلیل آن پرداختهاند و در حد یک امر قدسی به آن روی آوردهاند و همین پیش فرض برای گرفتاری آنها کافی است. چون فرض دیگری هم هست و آن ضرورت و اضطرار به دین است و آن هم با این احتمال که آدمی بیشتر از هفتاد سال استعداد دارد و بیش از یک زندگی راحت و دام روری بزرگ به او امکانات دادهاند.در هر حال با این بینش از قدر و استمرار و ارتباط انسان، به اضطرار و ضرورت وحی و معاد و رسول میرسیم و با رسول پیوند میخوریم و به همان دلیل که به وحی و رسول محتاجیم، به امام و حجت هم محتاجیم که امامت ادامهی رسالت است؛ چون به شهادت قرآن دو چیز مانع از کفر آدمی است. یکی قرآن، و دیگری، وجود رسول. کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات اللَّه و فیکم رسوله. [11] .به شهادت این آیه، معلوم میشود که دو چیز موجب حفظ مردم و مانع از کفر است. اول، تلاوت قرآن و دوم، وجود پیامبر. پس باید پس از پیامبر، خلیفهای باشد که مانند پیامبر، حافظ امت باشد و کتاب خدا به تنهایی کافی نیست. افزون بر اینکه کتاب خدا، شامل همهی قوانین نیست، بلکه به سنت پیامبر نیز احتیاج داریم و پس از پیامبر باید به باب علم او یعنی علیعلیه السلام و عترت پیامبر مراجعه کرد. آنانی که فریاد حسبنا کتاب اللَّه سر دادند، میدانستند که این کلام مخالف خود کتاب است که قرآن میگوید: اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول. و میگوید: ما ینطق عن الهوی.