حجت به چه معناست؟ صفحه 6

صفحه 6

بحث ضرورت وجود حجت، با اشاره به بعضی از دلیل های عقلی و نقلی آن گذشت. در این مرحله از دوام و استمرار حجّت سخن می گوییم. بعد از این که ضرورت وجود حجّت برای انسان ثابت شد، به طور طبیعی تا انسان موجود است، باید چنین حجتی همراه او باشد. در غیر این صورت خلاف آن چه تبیین شد، پیش خواهد آمد. بنابر این ترکیب خاصّ آدمی و ساختمان وجودی او و هدف دار بودن وی و نیز محدود نبودن به دنیا، راه و راهبری را لازم دارد. قرآن بر این مطلب و استمرار وجود راهبر، صحّه می گذارد و نهج البلاغه ـ که محور بحث ما است ـ نیز بدان اشاره دارد.

پاورقی


[27] ـ فاطر، 24. [28] ـ فاطر: 9. [29] ـ فاطر: 11. [30] ـ فاطر: 15. [31] ـ نهج البلاغه حکمت 77، در بعضی از نسخه ها به جای «بعد الطریق»، «طول الطریق» ضبط شده است. [32] ـ نجم، 29. [33] ـ فاطر، 19 ـ 22. [34] ـ فاطر، 24. [35] ـ فاطر: 27. [36] ـ فاطر: 32. [37] ـ کنز العمال، متقی هندی، ج1، ص172 و 173 و 178 و 185 و 186 و 187. حدیث فوق به صورت های مختلفی نقل شده است. [38] ـ فرقان، 30.

پیوستگی حجّت در قرآن

پیوستگی حجّت در قرآن

ابتدا این بحث را از منظر قرآن، با نگاهی کلّی و گذرا به بعضی از آیات، بررسی می کنیم و سپس ادامه بحث را در نهج البلاغه پی می گیریم. قرآن می فرماید: (... وَ اِنْ مِنْ اُمَّة اِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ)( [27] ). «... وهیچ امّتی نبوده مگر این که در آن هشدار دهنده ای گذشته است» شایسته است برای فهم آیه، نظری اجمالی به سوره فاطر افکنده شود، تا هم از نور هدایت قرآن بهره مند شویم و هم جایگاه آیه را به دست آوریم. سوره فاطر مکی است و در ابتدای بعثت و آغاز دعوت رسول برای جامعه ای که گروهی از آن، معاند و اندکی سرگشته هستند، مطرح می شود. سوره با حمد خداوند آغاز می شود، همو که فعّال ما یشاء است و مخلوقات به ویژه جامعه انسانی را متحوّل می کند و بعد از خلق آن ها به تقدیر و تدبیر و تعیین حدّ و مرز و ایجاد فاصله، همراه با ارتباط بین آن ها اقدام می کند. آیه از رسالت ملائکه برای تمام نظام هستی سخن می راند، آن گاه انسان ها را متوجه نعمت هایی می کند که توجه به آن ها خالقیّت و رازقیّت و وحدانیّت حق را شهادت می دهد، و نیاز آدمی به این راه را ثابت می کند، زیرا به رغم همه موانع و خودفریبی ها، امور به حق رجعت دارد، بنابر این آدمی باید باور کند که راهش تا حق ادامه دارد و محدود به دنیا نخواهد بود، هرچند شیطان او را وسوسه کند. از این رو انسان باید دشمنان خود را بشناسد که آنها او را دعوت به ماندن و توقف در چهاردیواری دنیا می کنند. باید باور کند این ها دشمن او هستند، نه دوست او; هرچند حرف ها و دعوت های آن ها، او را خوش آید. آدمی باید خوب شود و از لغو گریزان باشد و از بی خیال بودن فاصله بگیرد; در غیر این صورت نرمی مار، نیش او را به همراه دارد و خنکی لذت، گرمی آتش را. به طور طبیعی، آدم ها در مقابل این تذکّرها و موانعِ شیطانی، دو دسته خواهند شد; آن ها که با تذکّرها به ادامه راه خود ایمان می آورند و بر اساس ایمان، اعمال جهت دار را انجام می دهند، که خداوند از تقصیرات آن ها خواهد گذشت و برای آن ها اجر در راه بودن و به قرب حق رسیدن را در نظر خواهد گرفت. در مقابل این ها گروه دومی هست، که از راه چشم می پوشد و به خسران تن می دهد و سوختنِ نرفتن را می چشد. راستی! در نظام قانونمند هستی که راهی را برای آدمی قرار داده اند و ضیافتی برای او مهیّا نموده اند، تفاوت ندارد آن که در صراط قدم برمی دارد، با آن که به بی راهه و چپ و راست می گراید و دشمنانِ او اعمال زشتش را برایش زینت می دهند و او هم باور کند که همین راه است! حقّا که هدایت و ضلالت دست او است، که این گونه زمینه ها را فراهم می کند و حجت ها را تمام می نماید، تا آدمی انتخاب کند; آن هم آگاهانه و هوشیارانه، چنان انتخابی که از آن دفاع کند و با همه گمراهی، آن را توجیه نماید و تزیین کند و نیکو بپندارد. وای بر ما که از این معجزه زنده، که این چنین با فریاد، آیه ها را بر ما تلاوت می کند و آفات و دشمن ها را می شناساند تا در دریای غفران حق شناور شویم و به ما می گوید: خوب شوید تا اجر بگیرید، چشم می پوشیم و کافر می شویم و خانه دشمن را محل امن خود می پنداریم; غافل از این که در دست دشمن اسیر، و در دام او می سوزیم. ببین چه رسول مهربان و رؤوفی، خود را با تمام وجود وقف ما می کند و برای ما دل می سوزاند، تا ما را بسازد وبا وجود این که ما زشتی ها را انتخاب کرده ایم و در خانه دشمن منزل گرفته ایم و به خسران نشسته ایم، باز ما را رها نمی کند. (وَاللهُ الَّذِی اَرْسَلَ الرِّیاحَ...)( [28] ) «وخدا همان کسی است که بادها را روانه می کند...» خداوند در عالم ملکوت، رسولانی به نام ملائکه دارد، و در طبیعت، رسولانی به نام ریاح دارد. بادهای نشأت گرفته از رحمت حق با وزیدن، زمین مرده را روح می دهند و زنده می کنند. یادآوری این نعمت و ارتباط خاص باد و ابر و باران با احیای زمین مرده، معرفتی توحیدی را در انسان زنده می کند. تنها خداوند است که چنین قدرتی دارد و او است که بر قدرت خویش قاهر است و مغلوب آن نمی گردد. عده ای در محدوده ای خاص، ممکن است قدرت داشته باشند، ولی توان اداره چنین قدرتی را ندارند و سوار بر قدرت نیستند، بلکه اسیر آن هستند. قدرت فریب شان می دهد و عزیز نخواهند بود. عزّت و تسلط بر قدرت، خاص حق است و آدمی که به تسخیر طبیعت رو آورده و قدرت مند شده، دریاها و کرات را مسخّر کرده و اتم ها را شکافته است، وقتی می تواند به این قدرت جهت دهد که هماهنگ با نظام هستی و خالق آن شود واین ممکن نیست، مگر این که به حق اعتراف نماید و به قدرت او اقرار کند و اعمال و کردارش را جهت دار نماید، در غیر این صورت نقشه ها و طرح های ناشی از قدرت ناهماهنگ، جز گرفتاری و ناامنی، حاصلی به بار نخواهد داشت. امروزه بشر برای این که در چنگ قدرت خویش گرفتار نیاید، تصمیم به نابودی سلاح های مخرّب گرفته است، که گاه قدرت تخریبی یکی از آن ها، ده برابر زمین را نابود خواهد کرد! این نقشه ها با همه پیچیدگی و گستردگی، از آن رو که از جهتی برخوردار نبوده و هماهنگ نیست خریداری نخواهد داشت، و چیزی جز هلاکت طراحان صحنه را در پی ندارد. (وَاللهُ خَلَقَکُمْ...)( [29] ) بخش سوم سوره مروری بر کیفیت خلقت آدمی است. تأمّل در پیدایش انسان او را به ادامه راه خود فرامی خواند، و بر خالقیت حق ـ الله ـ گواهی می دهد; که چگونه او را جفت آفرید. این، وحدت حق را گواهی می دهد. بعد از خلقت، آگاه بودن خدا از انسان مطرح است و وجود کتابی که همه مراحل سیر آدمی را دربردارد، آن گاه بر تفاوت انسان ها اشاره دارد که گروهی دستاوردی ندارند و گروه دیگری... تذکر به تحول دو زمان شب و روز، و ماه و خورشید و تسخیر آن ها برای انسان، و زمان مند بودن آن ها، و تذکر این نکته که الله و خالق و رازق و علیم و حکیم و قدیر، کسی جز ربّ نیست. الله است که شما را می پروراند و دیگران هرگز نمی توانند، مربی شما باشند; زیرا کسی باید مربی باشد، که بر استعدادها و امکانات انسان واقف بوده، هدف انسان را که برای آن خلق شده، بشناسد و او جز کسی که انسان را خلق کرده و به او رزق داده و همه زمین و آسمان ها را مسخر او کرده، نمی تواند باشد. (یا اَیُّهاَ النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقراءُ اِلَی اللّهِ...)( [30] ) «ای مردم شما نیازمندان به سوی خداوند هستید». چند قسمتی از سوره که از آن سخن رفت، حمد خداوند و اثبات خالقیت و الوهیت او، از راه توجه به نعمت ها و چگونگی خلقت و تدبیر و مرحله ای بودن اشیا بود. در این بخش خطابی دیگر به جمیع توده ها به چشم می خورد، تا افتقار ذاتی خود را دریابند و آن را با غنای ذاتی حق پیوند بزنند، و بر غنای حق متّکی باشند. احساس نیاز به خدا، به آدمی می فهماند برای حیات و تداوم آن باید بر غنای او تکیه کند، که او غنی و بی نیاز است. اگر خداوند اراده کند، انسان ها را از صحنه هستی می زداید و خلق جدیدی ایجاد می کند. از آن جا که انسان ها فقر ذاتی دارند و همه محتاجند، هیچ کس توانایی برداشتن بار دیگری را ندارد، و هیچ انسانی ـ چه به طور فردی و چه به صورت جمعی ـ توان اداره امور دیگران و حلّ مشکلات و زدودن فقر آنان را ندارد. هرچند امروزه بشر ادعای بی نیازی از خدا و استغنای از انبیا و رسولان الهی را دارد، ولی این فقر را کسی احساس می کند، که برای زندگی خود ادامه ای را باور دارد و خود را محدود به حیات دنیوی نمی داند. او عوالم دیگری را احتمال می دهد ودر این راه دراز بابضاعت و توشه کمی که دارد، به حق و دستگیری او نیاز پیدا می کند. و آهش را بلند می نماید و می گوید: «آه من قلّة الزاد و بُعد الطریق»( [31] ) «وای از کمی توشه و دوری راه» ولی آن کس که جهان بینی اش تا نوک بینی اش است و (وَلَمْ یُرِدْ اِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا)( [32] ) «جز زندگی محدود دنیوی چیز دیگری را نمی خواهد» تنها به همین قانع است. او با کسی که عوالمی را فرا روی خود می بیند، یکسان نخواهد بود و هم سو نخواهد شد، زیرا او رفتنی، و این ماندنی است. او شدن است واین گندیدن، او نور است واین ظلمت، او حرارت است واین برودت، واو حیات است واین مرگ.( [33] ). پس این آدمی که خالقیّت و رازقیّت و الوهیت و ربّانیّت الله را شهادت داد، و با سیر و تأمل در هستی و در خلقت خویش و انسجام جهان، به غیب و ادامه راه و وجود عوالم دیگر ایمان آورد، ناظر خواهد بود که خداوند در هر طبقه ای از مخلوقات خویش رسولانی دارد; چه در عالم امر و ملکوت و چه در عالم طبیعت و جبروت. وقتی او بر فقر ذاتی خویش به الله آگاه شد و به این مرحله رسید که از طریق غریزه و حس و تجربه و تعقل، نمی تواند پاسخ گوی نیازهای خود باشد، خود را نیازمند رسول می بیند و به وحی رو می آورد، تا از ظلمت برهد. در این صورت، رسول برای او منذر می باشد، و او را به یادآوری نعمت ها و آشنایی با فقر خود و آگاهی از تمامی راه و دوری از آفات و موانع و دشمن، وامی دارد و سایه رحمت را بر او می افکند، و او را به پایان راه خود واقف می کند. این سنّت در حیات انسان ها و همه امت ها جاری است. خداوند با توجه به این نیاز، آدمی را در هر مرحله به خود واننهاده، برای او نذیر و بشیر را به عنوان رسول و حجّت فرستاده است; (إِنّا اَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذیِراً وَاِنْ مِنْ اُمَّة إلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ)( [34] ). «ما تو را به حقّ، بشارتگر وهشدار دهنده گسیل داشتیم، وهیچ امّتی نبوده مگر این که در آن هشدار دهنده ای گذشته است» هیچ امتی از انذار دهنده و حجّت خالی نخواهد بود. اگر «خلأ» را از «خلأ»یی که حرف آخر آن همزه است، اخذ کنیم، به این معنا است که هیچ امتی نخواهد بود مگر این که انذار دهنده ای در آن ثابت باشد. همراه هر امتی، استمرار نذیری را شاهد هستیم و آخرین امت ـ امت آخر الزمان ـ از این سنت الهی استثنا نشده است، زیرا رسولی همراه با حق و با دو مؤلفه نذیر و بشیر بودن ارسال شده است; هرچند که انسان ها همچون سایر ملل در مقابل دعوت او دو دسته شدند; مدبرین به حق، که او را تکذیب کردند، و به اخذ عزیز ـ عذاب شدید ـ گرفتار آمدند; و مقبلین به حق، که پذیرای دعوت حق شدند و برای بی نهایت، بار و توشه خود را بستند و تا نور رهسپار شدند. (اَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً...)( [35] ). «آیا ندیده ای که خدا از آسمان، آبی فرود آورد» جلوه دیگر حق این است که خداوند از همین آب، چگونه میوه های مختلف با رنگ های متفاوت به وجود می آورد، با این که همه با یک آب، آبیاری شده اند. در میان کوه ها راه هایی ورگه هایی با رنگ های سفید و قرمز و سیاه پر رنگ، آفریده است. در میان انسان ها و سایر جانداران این تفاوت رنگ ها و این اختلاف چهره ها مشهود است، و تأملی را طالب است، تا با نظاره این جلوه های جمال طبیعت، انسان به خالقیت و ربوبیت و جمال حق آگاه شود و در برابر او به خشیت و تواضع برسد. خداوند با اتمام رسالت و انقطاع وحی، امت را رها نکرده و به آن ها علمایی را ارزانی داشته که در برابر حق، تسلیم و خائف اند و کتاب او را، هم خود تلاوت می کنند و بر تلاوت آن استمرار دارند و هم بر کسانی که به خویش آگاه شده اند و ادامه حیات خود را باور دارند، آن را تلاوت می کنند. آنان نماز را، با تمام حدودش، بپا می دارند و از آن رو که نماز، عمود دین است، با بپا داشتن آن، دین رسول را بپا می دارند و آن را احیا می کنند، که اقامه نماز با قیام به نماز وخواندن آن، تفاوت دارد و مراد از این عالمان، در درجه اول، ائمه(علیهم السلام) هستند، که خود فرمودند: «نحن العلماء»; عالم ربّانی و واقعی، تنها ما هستیم و شیعیان مامتعلم و طالب علم می باشند. این کتابی که با خود حکم، حکمت و حکومت دارد و نوری است که راه را می نمایاند، حافظ می خواهد و همراه می طلبد، تا خاموش نگردد و وارونه نشود و تنها در جهت هدفِ خود، به کار رود. (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا...)( [36] ) «سپس این کتاب را به آن بندگان خود که ]آنان را [برگزیده بودیم، به میراث دادیم». تا رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) هست، خود حافظ و مفسّر آن است، ولی با رفتن رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) وارث او کیست، تا بر امتش شاهد و راهنما باشد وکتاب را حافظ و پاسدار؟ از این رو است که خداوند، هرچند رسول را آخرین پیامبر قرار داد، ولی امت را از حجّت محروم نکرد و کتاب را به کسانی که آن ها را برگزید داد. آن ها از صاف ترین و خالص ترین افراد، پس از رسول و از شجره نبوت بودند، و خدا این ثمرات را از آن درخت چید و برگزید. به گواه همه منابع تاریخی رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) مکرر اعلام کرد: «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی أنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا»( [37] ). «من در میان شما دو چیز نفیس می گذارم، یکی کتاب خدا ودیگری عترتم که خاندان من هستند واین دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند وتا زمانی که به این دو چنگ زنید، گمراه نمی شوید.» این حدیث متواتر، بر پیوستگی حجت های الهی در کنار خاتمیت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) تا پایان تاریخ گواهی می دهد و این سنتی تغییر ناپذیر است. ما جانشینان کسانی هستیم که در مقابل دعوت حق دو گروه شدند; مؤمن و کافر. این سیر را در مدتی باید بپیماییم تا رحمت خداوند بر ما ببارد و غم و حزن از ما برهد و بر حوض کوثر، نزد رسول وارد شویم. بارالها! تو بر ما حجّت را تمام کردی و ما را از امت رسولت قرار دادی; بر ما ببخش، تا قدرشناس باشیم و به حبّ دنیا روی نیاوریم و دشمن محمد و آل محمد(علیهم السلام) نگردیم. خدایا! ما را اهل تلاوت قرآن بگردان، تا مشمول شِکوِه رسول نشویم که فرمود: (... یا رَبِّ اِنَّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً)( [38] ). «پروردگارا به راستی قوم من این قرآن را در شکل مهجورش برگزیده اند».

پاورقی


[39] ـ مؤمنون: 44. [40] ـ همراه با مطالعه این بخش، به سوره مؤمنون توجه شود. [41] ـ مؤمنون، 73. [42] ـ اصول کافی، کتاب الحجة، باب معرفة الامام ـ شامل 14 روایت ـ ص 180. [43] ـ تفسیر قمی، ج 2، ص 93، ذیل آیه 73، در سوره مؤمنون. [44] ـ مؤمنون، 14.

پیوستگی حجّت در سوره مؤمنون

پیوستگی حجّت در سوره مؤمنون

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه