المقنع فی الغیبه صفحه 12

صفحه 12

اگر پرسيده شود: حكم حدود الهي در زمان غيبت چيست؟ اگر اين حدود از انجام دهندگان آن جرائمي كه موجب حد مي شود ساقط باشد، خودش نوعي اعتراف به نسخ شريعت است و اگر ثابت باشد، پس چه كسي آنها را در زمان غيبت اجرا مي كند؟ گوييم: حدود الهي كه مورد استحقاق جنايتكاران است، بخاطر انجام كارهايي كه ايجاب حد مي كند، برگردن اين افراد ثابت است. حال اگر امام(عليه السلام) ظهور كرد در حاليكه هنوز مستحقِّ اين حدود نمرده و باقي هست امام(عليه السلام) با تكيه بر بيّنه (شاهد مورد نياز) يا اقرار خود او، آن حدود را جاري خواهد كرد. اما اگر از دنيا رفت (و هنوز امام ظاهر نشده بود تا اجراي حد كند)، آن اجراي حدّ از بين مي رود و گناه از بين رفتن آن برگردن كساني است كه امام(عليه السلام) را ترسانيده و ناچار از غيبت نموده اند. و اين مطلب نسخ و ابطال اقامه حدود الهي بشمار نمي آيد. زيرا اقامه حدّ در صورتي واجب است كه قدرت بر اجراي حد وجود داشته باشد و مانعي هم در كار نباشد. اما اگر مانعي در كار پيدا شد حدّ ساقط خواهد بود. فقط در يك صورت نسخ حساب مي شود و آن در صورتي است كه وجوب اجراي حدّ با فرض قدرت و وجود نداشتن مانع، ساقط باشد (درحاليكه هيچكس به چنين سقوطي قائل نيست). سپس همين سؤال به خود مخالفين بازگردانده شده و به آنان گفته مي شود: نظر و رأي شما در باره آن حدودي كه جنايتكاران استحقاقش را پيدا مي كنند ـ اما اوضاع و احوال به شكلي است كه اهل حل و عقد (و زمامداران امور) در آن شرايط قادر بر انتخاب امام و حاكم، و تعيين و نصب او نيستند ـ چيست؟ در اين مورد جوابشان هرچه بود، ما هم مثل همان جواب را در زمينه غيبت حضرت مهدي(عليه السلام) و عدم اجراي حدود الهي به آنها مي گوييم.

غيبت امام و هدايت به حق

غيبت امام و هدايت به حق

اگر گفته شود: با فرض غيبت امام چه راهي براي رسيدن به حق وجود دارد؟ اگر بگوييد: راهي بسوي حق وجود ندارد در اين صورت مردم را در سرگرداني و گمراهي و شك و ترديد در بقيه امورشان قرار داده ايد. و اگر بگوييد: به وسيله دلايل حق و نشانه هاي آن، به حق مي توان رسيد (در جوابتان گفته مي شود: خود اين تصريحي است به اينكه با وجود اين دلايل و نشانه ها، ديگر نيازي به امام نيست) و بايد به حق رجوع كرد. در جواب از اين اشكال و تفاصيل آن گوييم: حق بر دو قسم است : عقلي و سمعي. حق عقلي به وسيله دلايل و برهانهايش بدست مي آيد و با نظر كردن ودقت و تأمّل در آن، درك مي شود. اما حق سمعي (اقوالي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و تصريحاتي از ناحيه ايشان وامامان از نسل ايشان(عليهم السلام) بعنوان دلايل ونشانه هايي براي شناخت آن قرار داده شده) و همه موارد آن را بيان كرده و توضيح داده اند و هيچ موردي را بدون دليل وا نگذاشته اند. با اينهمه، اگرچه مسأله حق و اقسام آن همانطور است كه ما گفتيم، لكن نياز به امام امري ثابت و لازم است; بخاطر اينكه دليل نياز مستمر وهميشگي انسانها به او ـ در هرزمان و به هرشكلي كه باشد ـ عبارت از اينست كه: امام(عليه السلام)لطفي در حق ماست كه در انجام واجبات و دوري گزيدن از بديها تأثير دارد و اين امر، بگونه اي است كه هيچ چيز ديگري ما را مستغني از آن نمي سازد و هيچ چيزي در اين جايگاه، جايگزين او نتواند بود. و اما نياز به او در امور مرتبط با حق سمعي و اقوال شرعي، باز هم ظاهر و آشكار است. زيرا نقل روايت، اگرچه از طرف حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) و پدران بزرگوار حضرت مهدي(عليه السلام) در باره تمام امورِ مورد نياز دين، وارد شده است; با اينهمه ممكن است نقل كنندگان روايت به دليلي يا از روي تعمّد يا از روي اشتباه، دست از نقل بكشند و بدينوسيله نقل منقطع بشود، يا در بين كساني كه نقل آنها حجيّت ندارد باقي بماند. در اينصوت نياز به امام(عليه السلام)خواهد بود تا آن را كشف كند وتوضيح بدهد و مورد تقصير را بيان فرمايد. پس ظاهر شد كه: نياز به امام(عليه السلام) در هر حالي ثابت است اگرچه رسيدن به حق از طريق دلائل و ادله آن نيز ممكن باشد.

امام غايب و بيان احكام

امام غايب و بيان احكام

اگر گفته شود: فرض كنيد كه نقل كنندگان روايات بعضي از امور مهم دين را پوشيده داشتند و نياز به بيان امام پيدا شد و حق مطلب هم جز از جهت او فهميده نشد. از آن طرف ترس او از كشته شدن به دست دشمنان ادامه داشت. چه بايد كرد؟ تكليف چيست؟ شما در جواب سه راه بيشتر نداريد: يا بايد بگوييد: او ظهور مي كند اگرچه ترس از قتل در كار باشد. در اينصورت لازم مي آيد كه ترس از قتل نتواند جايز كننده غيبت قرار گيرد ودر همه حالات بايد ظهور كند. يا اينكه بگوييد: ظهور نمي كند و تكليف در آن چيزي كه از امّت پوشيده داشته شده، ساقط است كه در اين صورت از اجماع خارج شده ايد. چون اجماع منعقد شده بر اينكه: «هرچيزي كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) آن را تشريع كرده و بيان فرموده است تا قيام قيامت بر امت، لازم خواهد بود». يا اينكه بگوييد: ظاهر نمي شود ولي تكليف هم ساقط نخواهد بود كه در اين صورت تصريح به تكليف مالايطاق كرده ايد (يعني امر غير ممكني را كه مكلفين توان انجامش را ندارند، مورد تكليف فرض كرده ايد) وآگاهي به چيزي را كه راهي به سوي آن نيست، بر مكلفين واجب گردانيده ايد. گوييم : ما قبلا از اين سؤال، جواب داده ايم و تفريعات و شاخه هاي آن را هم تا آنجا كه ممكن بوده است در كتاب «الشافي» خود ذكر كرده ايم.( [4] ) آن جواب بطور كلي عبارتست از اينكه: اگر خداي تعالي بداند كه نقل روايت در باره بعضي از واجبات شريعت منقطع خواهد گرديد ـ در حاليكه در آن زمان، تقيه امام ادامه دارد و ترس از دشمنان نيز باقي است ـ يقيناً در چنين صورتي آن تكليف را از كساني كه راهي بسوي بدست آوردن آن ندارند، ساقط خواهد فرمود. و اگر به وسيله اجماعي كه شبهه پذير نيست دانستيم كه تكليف دين الهي، هميشگي و تا قيامت بر تمام امت ثابت است، نتيجه اين علم براي ما اين است كه اگر بر حسب اتفاق، نقل برخي از امور شريعت منقطع گرديد، اين انقطاعِ نقل، فقط در وقتي است كه امام(عليه السلام) قدرت بر ظهور وآشكار شدن و آگاه ساختن مردم و انذار ايشان دارد. پاورقي


( [4] ) «الشافي في الامامة»، جلد 1، صفحه 144 تا 148.

علّت عدم ظهور امام براي دوستان خود

علّت عدم ظهور امام براي دوستان خود

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه