المقنع فی الغیبه صفحه 13

صفحه 13

اگر گفته شود: چنانچه علّت در غيبت امام(عليه السلام) از دشمنانش، همان خوفي باشد كه از آنان دارد، پس چرا براي دوستان خود ظاهر نمي شود؟ در حاليكه، چنين علّتي در حق آنان منتفي است. پس اگر ـ با اينكه علّت مخفي ماندن، در حق دوستان امام منتفي است ـ براي دوستانش ظاهر نگشت، قول شما در باره علّت غيبت از ريشه باطل است. گوييم: بزرگان شيعه از اين سؤال جواب داده اند به اينكه مانعي ندارد وبعيد نيست كه علّت غيبت امام از اوليا و دوستان خويش اين باشد كه مي ترسد بعد از ديدار، آنان خبرش را فاش كنند و از روي خوشحالي در باره ديدار و همنشيني او با ايشان سخن گويند، و اين امر ـ اگرچه به شكل غير عمدي ـ منجر به ترس از دشمنان شود.

مناسب نبودن اين جواب

مناسب نبودن اين جواب

و اين جواب مورد رضايت و پسند ما نيست. زيرا عاقلان شيعه ممكن نيست نسبت به ضرري كه امام وخود آنان را در صورت اظهار ديدار وهمنشيني با امام تهديد مي كند، غافل باشند. پس چگونه با آگاهي كامل نسبت به ضررهاي همه گيري كه در اظهار اين امر هست آن را اظهار مي كنند و از آن به ديگران خبر مي دهند؟ بله اگر اين حرف كه گفته اند در باره يكي دو نفر صادق باشد، باز هم در حق گروه كثير شيعيان كه از ديدارش محروم هستند ممكن نيست (كه بگوييم در صورت ديدار، امرش را فاش مي كنند و خطر ساز مي شوند). علاوه بر اينكه اين علّت موجب مي شود كه شيعيانش، از هرگونه بهره بردني از او محروم مانند، بگونه اي كه قدرت بر تلافي كردن و از بين بردن آن نداشته باشند; زيرا اگر مخفي بودن امام معلّق بر امري شود كه از حال شيعيان فهميده شد كه انجامش مي دهند (يعني افشاء و ايجاد ضرر) بنا بر اين هم اكنون قدرت بر چيزي كه مقتضي ظهور امام(عليه السلام) باشد را ندارند، واين خودش موجب سقوط تكليف از آنان مي شود ـ تكليفي كه در آن امام لطف بشمار مي آيد. ـ

جواب از اعتراض نويسنده

جواب از اعتراض نويسنده

بعضي از علماء از اين سؤال جواب داده اند كه سبب غيبت از همه مردم، همان رفتار دشمنان است، زيرا بهره بردن همه اجتماع مردم ـ چه دوست وچه دشمن ـ از امام(عليه السلام) فقط به اين است كه امر او نافذ و جاري و دستش باز باشد و در ظهور بسر ببرد و در همه موارد بدون هيچگونه بازدارنده ونزاع كننده اي تصرّف لازم بنمايد. در حاليكه روشن و معلوم است كه دشمنان از اين امور جلوگيري كرده و از انجام آن، منع كرده اند. گفته اند: در اينكه به شكل پنهاني حضرت براي بعضي از دوستانش ظاهر گردد فايده اي نيست. زيرا بهره اي كه از تدبير و اداره امامان خواسته شده و مورد نظر است، جز با ظهور براي همه امت و نفوذ مطلق فرمان امام حاصل نمي گردد. پس علّت در غيبت امام و ظاهر نبودن او ـ به گونه اي كه لطف و مصلحت براي همگان باشد ـ يكي شد

امّا اين جواب نيز، مورد رضايت و قابل قبول نيست: زيرا دشمنان اگر مانع از ظهور امام زمان(عليه السلام) به شكل تصرّف و تدبير امور باشند، ديگر بين او و كسانيكه از اولياي مورد نظر او هستند نمي توانند مانع باشند كه حجاب غيبت از آنها برداشته شود. و چگونه كساني از اولياء و دوستان او كه به ديدارش نائل مي گردد بطور شخصي و اختصاصي نتواند از او بهره اي ببرد، در حاليكه معتقد به اطاعت او و وجوب پيروي از فرامين اوست و آنحضرت را حاكم بر خويش مي داند؟! و اگر كسي قائل شود كه چنين ديداري بخاطر اختصاصي بودنش و بخاطر اينكه امام با فرض چنين ديداري حاكم و فرمانرواي همگان محسوب نمي شود وتدبير و اداره همه مردم به او سپرده نشده است، ممكن نيست و واقع نمي شود، خود اين تصريح به اين است كه اصلا شيعه اماميه از زمان فوت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا زمان حسن بن علي(عليهما السلام)پدر امام زمان(عليه السلام)هيچگونه بهره اي از ديدار امامان خويش نداشته اند بخاطر همان علّتي كه در باره امام زمان(عليه السلام) ذكر شد. و نيز لازم مي آيد كه دوستان و اولياي اميرالمؤمنين(عليه السلام) و شيعيان او نيز تا قبل از انتقال امر خلافت بر عهده او و قبل از حصول حكومت بدست او، هيچ بهره اي از ديدارهاي خود با او برايشان وجود نداشته باشد. و اين عقيده، گوينده اين سخن را به جايي مي رساند كه هيچ انسان متفكر و با دقّتي نمي تواند آن را بپذيرد. علاوه بر اينكه: اگر آنچه را كه گفتند ـ كه بهره بردن از امام(عليه السلام)جز با ظهورش براي همه مردم و تأثير فرمان او بر آنان ممكن و حاصل نمي شود ـ مورد تسليم قرار دهيم، باز هم قولشان از جهت ديگري باطل خواهد بود كه عبارتست از اينكه: اين عقيده به سقوط تكليف ـ همان تكليفي كه امام(عليه السلام)، لطف الهي در آن به شمار مي آيد ـ از شيعيان مي انجامد. بخاطر اينكه اگر ظاهر نشدن امام(عليه السلام) براي آنان به سبب علّتي باشد كه به آنان بر نمي گردد، و نيز در قدرت وامكان آنها هم نيست كه آنچه را مانع ظهور است بر طرف كنند، در اين صورت بناچار بايد تكليف از آنان ساقط باشد و در اين مورد حكم آنان، حكم دشمنان حضرت هم نخواهد بود، زيرا دشمنان ـ اگر چه براي آنان ظهور نكند ـ خود سبب چنين غيبتي بوده و قدرت دارند بر اينكه مانع از ظهور را برطرف كنند تا حضرت ظاهر شود. لذا تكليفي كه تدبير امام لطف در آن بشمار مي رود بر آنان لازم است، اگرچه اين مطلب چيزي بر شيعيان او لازم نمي سازد. اگر ممكن بود كه گروهي از مكلّفها بقيه مردم را از لطف او باز دارند و با اينهمه تكليفي كه خود امام لطف در آن محسوب مي شود مستمرّ بوده و براي آنان ادامه داشته باشد، لازمه اش اينست كه ممكن باشد برخي مكلفين، بعض ديگر را با نوعي قيد و زنجير و مانند آن از سلوك خاص وعملي معيّن باز دارند ـ به گونه اي كه آن اشخاص نتوانند آن قيد و زنجير را از گردن و پاي خود بردارند ـ با اينهمه تكليف به آن سلوك خاص و عمل معيّن همچنان ادامه داشته باشد و از عهده آن بسته شدگان ساقط نشود. مخالفين ما حق ندارند بين آن قيد و زنجير با نبودن لطف فرق بگذارند، از اين جهت كه بگويند: قيد و زنجير اگر باشد ديگر فعل و عمل ممكن نخواهد بود و با وجود قيد، كسي توهّم وقوع آن عمل را نمي كند، در حاليكه نبودن لطف چنين نيست (بلكه با نبودن لطف بازهم انجام تكاليف ممكن است). بخاطر اينكه مذهب درست و عقيده صحيح ـ كه ما بر آن اتفاق نظر داريم ـ اين است كه نبودن لطف، درست همانند نداشتن قدرت و وسيله عمل است، و تكليف كردن با فرض عدم لطف ـ در باره كسي كه داراي لطف است ـ قبيح و نادرست است و قبح آن واضح و معلوم است. درست مانند اينكه با فرض عدم قدرت و وسيله عمل و با وجود مانع، كسي را به كاري مكلّف نمايند. و عقيده داريم كه هركس لطفي در باره اش از ناحيه صاحب لطف صورت نگيرد، از انجام فعل ناتوان است، همانطور كه هركس از عملي منع شود، از انجام آن ناتوان است. آنچه كه بايد در جواب اين سؤال ـ كه در باره مخفي بودن حضرت از دوستان خويش مطرح گرديد ـ گفته شود اين است كه: اولا ما قطع و يقين نداريم( [5] ) كه او براي همه اولياي خويش غايب و مستور باشد. زيرا كه خود اين مطلب نيز بر ما پوشيده است و هريك از ما فقط حال خودش را مي داند نه حال ديگران را. و زماني كه ظهور آن حضرت را براي آنان ممكن شماريم همانطور كه احتمال عدم ظهور نيز هست، بايد علّتي را براي غايب ماندن احتمالي آنحضرت از ايشان ذكر نماييم. و بهترين چيزي كه در اين باره گفته شده و نزديكترين آنها به حق اينست كه بگوئيم: ـ البته همانطور كه قبلا بيان داشتيم بايد توجه داشت كه اين باب از ابوابي است كه علم قطعي و تفصيلي به آن لازم نيست، بلكه همين قدر كه علم اجمالي به آن داشته باشيم كافيست ـ بايد علّت غيبت از اولياء و دوستان، مشابه و همانند علت غيبت از دشمنان باشد. در اينكه مقتضي سقوط تكليف از آنان نيست و موجب ملامتي نسبت به تكليف كننده آنان كه خداست نمي باشد، و بايد ايشان قادر بر رفع اين مانع و از بين بردن اين سبب غيبت باشند تا حضرت بر آنها ظاهر گردد، و اين دو ويژگي بايد در علّت غيبت باشد و گرنه به همان فساد و بطلاني كه ذكر شد، خواهد انجاميد. اگر اين كلام ثابت شده باشد بهترين علّت و سببي كه براي غيبت از اولياء و دوستان آن حضرت ذكر شده اين است كه گفته شود: دانستيم كه علم به امام زمان(عليه السلام) به نحو تعيين و جدا كردن او از مدّعيان دروغين، جز به وسيله معجزه صورت نمي گيرد زيرا نصّ و روايت صحيح ـ در باره امامتِ خصوص اين امام ـ براي معيّن شدن و مشخّص گشتن او كفايت نمي كند. بلكه بايد معجزه اي آشكار، بدست او صورت گيرد، تا تصديق كنيم كه آن امام، همين فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام)است. و علم به معجزه و دلالت كردن آن بر ظهور، راهش، استدلالي است كه ممكن است مورد شبهه قرار گيرد. و هركس در باره كسي كه معجزه به دست او ظهور يافته شبهه اي پيدا كرد و معتقد شد كه اين معجزه، باطل، ونوعي تصرّف خارق العاده در اشياء است و قائل شد كه انجام دهنده اين معجزه دروغگو و به هم بافنده است، چنين كسي ملحق به اعداء واز زمره دشمنان محسوب مي شود، از جهت اينكه بايد از او ترسيد پاورقي


( [5] ) در بعضي نسخه ها كلمه «قاطعين» به اين معنا آمده كه «ما قطع و يقين داريم كه ...» كه با توجّه به سياق كلام و آنچه در غيبت شيخ طوسي نقل شده: انّا اوّلا لانقطع علي استتاره عن جميع اوليائه» و نيز آنچه در اعلام الوري به نقل از سيد آمده است «اوّلا نحن لانقطع ...» اشتباه است و همان «لا قاطعين» صحيح است كه مورد ترجمه قرار گرفته است

جهت ترس از اولياء در هنگام ظهور

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه