- اساتيد سيد مرتضي (قدّس سرّه) 1
- تبارنامه با شرافت 1
- مختصري درباره روش زندگي وسيره سيد مرتضي(قدّس سرّه) 2
- مختصري درباره كتاب «المقنع في الغيبة» 2
- تأليفات و خدمات سيد مرتضي (قدّس سرّه) 2
- زمان و سبب تأليف كتاب 3
- اهميت كتاب 3
- امامت و غيبت 3
- دو اصل مبنايي براي غيبت 4
- اصل لزوم امامت 4
- ديدگاه ساير فرقهها 5
- اصل لزوم عصمت 5
- انحصار امام در امام غائب 5
- علت غيبت و جهل به آن 6
- لزوم حفظ كردن اصول بحث 6
- حكمت غيبت و جهل به آن 6
- فرع قبل از اصول؟ هرگز 7
- اعتماد بزرگان بر اين روش 7
- تقدّم اصول بر فروع 7
- برتري اين روش در بحث غيبت 8
- فرق بين دو روش 8
- غيبت، فرع امامت 8
- تأكيد بر حفظ سير موضوعي بحث 8
- بررسي حكمت غيبت 9
- پنهان شدن از ديد ستمكاران 9
- فرق بين اختفاء پيامبر و غيبت امام 9
- فرق بين غيبت و عدم وجود 10
- طولاني يا كوتاه بودن غيبت 10
- عدم غيبت امامان پيشين 10
- ظهور در جانپناه 11
- مخفي بودن پيامبر(صلي الله عليه وآله) و عدم وجود او 11
- اقامه حدود الهي در زمان غيبت 11
- علّت عدم ظهور امام براي دوستان خود 12
- امام غايب و بيان احكام 12
- غيبت امام و هدايت به حق 12
- جهت ترس از اولياء در هنگام ظهور 13
- مناسب نبودن اين جواب 13
- جواب از اعتراض نويسنده 13
- اساس رسيدن به نتيجه 14
- تكليف غير مقدور 14
- جواب ازاين اعتراض اينست كه 14
- آنچه در آينده سبب كفر ميشود در حال حاضر كُفر نيست 15
- فرق بين دوست و دشمن در علّت غيبت 15
- مقدمه بحث 15
- عدم فرق بين غيبت و ظهور در الهامگيري اولياء 16
- حدّ تأثير غيبت بر نقش امام(ع) 16
- الهام گيري اولياء از امام غايب 16
- ديدن كارها توسط خود ايشان(ع) 17
- چگونگي آگاهي امام غائب بر امور 17
- عدم ضرورت ظهور براي اولياء 17
- امكان تعيين جانشين 18
- اقرار در نزد امام(ع) 18
- شهادت دادن شاهدان نزد حضرت(ع) 18
- احتمال دوري و نزديكي امام(ع) 18
- عدم امكان جايگزين براي امام(ع) 19
- بهره وري از وجود امام(ع) 19
- كيفيّت آگاهي امام(ع) به زمان ظهور 20
- عدم اعتماد امام(ع) بر ظنّ و گمان 20
- جواب بر طبق روش مخالفين 20
- مورد خاص يكساني حكم ظهور و غيبت 21
جهت ترس از اولياء در هنگام ظهور
اگر گفته شود: پس چه تقصيري از چنين دوستي صادر شده كه امام براي او ظاهر نمي شود بخاطر اين امري كه از حال او دانسته مي شود؟ و او چگونه قدرت دارد بر كاري كه به وسيله آن كار، امام برايش ظاهر گردد؟ و به خاطر جبران سبب غيبت امام از او، به چه كاري بايد روي آورد؟ گوييم: ما در سبب غيبت امام زمان(عليه السلام) از دوستانش به مطلبي معلوم اشاره كرديم كه جاي مورد تقصير در آن و چگونگي امكان جبران آن، روشن است. زيرا غير ممكن نيست كه از حال او دانسته شود كه وقتي امام برايش ظاهر شد در شناخت معجزه او ناتوان باشد يا تقصيري داشته باشد. و به اين ناتواني و تقصير هم از اين جهت مبتلا شده باشد كه نسبت به فرق بين معجزه وكارهاي ممكن، و فرقِ آنچه كه مي تواند دليل معجزه بودن يك كار قرار گيرد و آنچه كه نمي تواند، علم كافي نداشته باشد واين نداشتن علم كافي از روي تقصير و ناتواني او باشد. در حاليكه اگر در همين مورد بر اساس قاعده اي صحيح و طريقه اي درست قضاوت مي كرد، ممكن نبود كه معجزه امام در هنگام ظهور بر او مشتبه گردد. بنابراين بايد اين تقصير را جبران كرده، و به علم كافي براي تشخيص معجزه و غير معجزه دست يابد، تا بدين وسيله از زمره كساني كه معجزه وغير معجزه برايشان مشتبه مي گردد خارج شود. تكليف غير مقدور: كسي نمي تواند بگويد: اين وجوب تحصيل علم و قدرت تشخيص، تكليف به غير مقدور و حواله دادن به امري غيبي و غير قابل درك است. زيرا اين دوست و وليّ نمي تواند تقصير و كوتاهيِ خود را نسبت به خصوص رأي و استدلال مذكور بشناسد تا بعد از شناخت، آن را جبران نمايد و خود را براي رويارويي درست با معجزه آماده سازد و قدرت كافي براي تشخيص صحيح آن را در خويش ايجاد كند. در حقيقت شما با چنين بياني، او را مكلف به ما لايطاق نموده و چيزي را كه بر او لازم نيست برعهده اش لازم مي سازيد
تكليف غير مقدور
تكليف غير مقدور
كسي نمي تواند بگويد: اين وجوب تحصيل علم و قدرت تشخيص، تكليف به غير مقدور و حواله دادن به امري غيبي و غير قابل درك است. زيرا اين دوست و وليّ نمي تواند تقصير و كوتاهيِ خود را نسبت به خصوص رأي و استدلال مذكور بشناسد تا بعد از شناخت، آن را جبران نمايد و خود را براي رويارويي درست با معجزه آماده سازد و قدرت كافي براي تشخيص صحيح آن را در خويش ايجاد كند. در حقيقت شما با چنين بياني، او را مكلف به ما لايطاق نموده و چيزي را كه بر او لازم نيست برعهده اش لازم مي سازيد
جواب ازاين اعتراض اينست كه
جواب ازاين اعتراض اينست كه
آنچه كه در تكليف لازم است گاهي امري شناخته شده و يگانه است وگاهي مخلوط و مشتبه به غير آن است ـ اگرچه قدرت بر هردو نيز براي مكلف حاصل است ـ بنا بر اين دوست و وليّ امام(عليه السلام)زمانيكه خود را محاسبه مي كند و مي بيند كه امامش ظهور نمي كند و او توفيق ديدار ندارد، به بررسي سبب غيبت مي پردازد و وقتي كه هريك از وجوه باطل گذشته و همانندان آن وجوه را نتوانست بپذيرد و آنها را باطل و فاسد شمرد، بنا چار مي فهمد كه بايد اين غيبت سببي داشته باشد كه به خود او بر مي گردد. و وقتي كه ديد قوي ترين سبب ها همان است كه ما ذكر كرديم، در مي يابد كه از جهت او تقصيري واقع شده است و كوتاهي و تقصيري در رابطه با شناخت صفات معجزه و شروط آن دارد. بنابراين بر اوست كه تجديد نظري در مباني تشخيص خود داشته باشد و آن را از آلودگيها پاك كند و از آنچه كه مقتضي شبهه و موجب اشتباه كردن است بپيرايد. پس او هرزمان كه در اين مورد به مقدار لازم كوشش و مجاهدت كرد و حق كامل و بدون نقصان رأي و نظر سليم را بجا آورد بناچار برايش علم به موارد اختلاف حق و باطل ايجاد خواهد شد. و وقتي كه علم به آن حاصل شد، ديگر ناگزير بايد سبب غيبت حضرت(عليه السلام) از چنين وليّ و دوستي بر طرف گردد. و در اينگونه مواضع، انسان خودش بر نفس خودش آگاه و بصير است و ممكن نيست كه به ميزاني بالاتر از انجام حد اكثر سعي و تلاش و جستجو و تحقيق وگردنگزاري به حق مأمور گردد.
اساس رسيدن به نتيجه
اساس رسيدن به نتيجه