المقنع فی الغیبه صفحه 19

صفحه 19

امكان تعيين جانشين

امّا آن قسمت از سؤال گذشته كه: امام اگر ظاهر و شناخته شده مي بود و از دياري غايب مي شد، حتماً قبل از رفتن و غيبت از ديار، كسي را كه چون خودش باعث خوف گناهكاران مي شد به جانشيني خود بر مي گزيد. پس ثابت شد كه در حال غيبت، همين مقدار كه احتمال و امكان نزديك بودن منزلگاه آن حضرت به ما و معاشر بودن با ما وجود داشته باشد، كافي است كه ترس از او در وجود ما پيدا شود و هراس از گناه و نافرماني او كامل گردد. لكن ما از اين حكم تنزّل كرده و مي گوييم: چه كسي، قائلين به غيبت امام زمان(عليه السلام) را از مثل چنين ادّعايي منع مي كند كه بگوييم: همانا امام(عليه السلام) در اطراف زمين از هيچ شهر و بلدي دور نمي ماند، مگر بعد از اينكه برخي از اصحاب و ياوران خود را به عنوان جانشين در هركجا تعيين مي كند. لذا بناچار بايد براي او ياوران و اصحابي در هريك از شهرها و سرزمينهاي دور از او باشند كه در مراعات آنچه بر شيعيان مي گذرد جانشين و قائم مقام آن حضرت بشمار روند پس اگر بدست شيعه اي كاري انجام شد كه موجب جبران و حفظ از انحراف و مقتضي تأديب و تنبيه او باشد، همين جانشين آن را بر عهده گيرد چنانكه اگر امام مي بود، خود بر عهده مي گرفت. اگر گفته شود: اين جانشين چگونه مورد اطاعت قرار مي گيرد؟ و از كجا و چگونه اين شيعه و دوست خطاكار كه اين جانشين، اراده تأديب او را دارد بفهمد كه او خليفه و جانشين امام(عليه السلام) است؟ گوييم: به معجزه اي كه خداوند تعالي به دست او آشكار مي سازد. زيرا معجزات بر طبق مذهب ما حتي بدست انسانهاي درستكار هم ظاهر مي شود تا چه برسد به كسي كه امام او را جانشين خود ساخته وقائم مقام خود قرار داده است. اگر گفته شود: جانشين امام(عليه السلام) با فرض دوري امام(عليه السلام) تنها در صورتي موجب آن ترس از مخالفت مي شود كه او را بخوبي بشناسيم و تشخيص بدهيم. در جواب گفته مي شود: در اين باب آنچه كه به ميزان كفايت بود بيان شد. و ما اگر قطع و يقين به وجودامام در اين زمان، و مراعات امور ما توسط ايشان داريم، حالِ او نسبت به ما دوگونه است وگونه سومي وجود ندارد: يا با ما در يك شهر و بلد است كه در اين صورت خودش امور ما را مورد مراعات قرار مي دهد و نيازي به غير ندارد. يا دور از ماست كه در اين صورت با فرض حكيم بودن ايشان ممكن نيست از ما دور شود مگر بعد از اينكه كسي را به جانشيني خود تعيين كند و او را بعنوان قائم مقام خود در آن شهر بگذارد، همانطور كه اگر ظاهر مي بود و تشخيص داده مي شد، بايد چنين مي كرد و اين نكته اي است كه شبهه اي پس از آن نمي ماند.

بهره وري از وجود امام(ع)

بهره وري از وجود امام(ع)

اگر گفته شود: اين نوعي تصريح از جانب شماست به اينكه در بهره بردن از امام و ترس از او و رسيدن به مصالحي از ناحيه او، ظهور امام مانند غيبت او مي باشد و در اين گفتار اشكالي است كه خود مي دانيد و برديگران نيز پوشيده نيست.( [2] )گوييم: ما نمي گوييم ظهور آن حضرت در آثار و منافع، همانند غيبت اوست. و چگونه به چنين امري قائل باشيم؟ در حاليكه در حالت ظهور و بسط قدرت و قوّت حكومت او، هم دوست و هم دشمن، هم دوستدار و هم كينهورز همگي بهره مي برند. در حاليكه در زمان غيبت او، چنين بهره اي كه اشاره شد فقط توسط دوست و وليّ او حاصل مي شود نه دشمن و بد خواه او.و در حال ظهور و گسترش قدرت او، همچنين منافع و بهره هاي فراوان براي اولياء و دوستان آن حضرت و غير آنان از بقيه مردم وجود دارد. زيرا او كيان امّت را حمايت مي كند و مرزهايشان را محكم مي دارد و راههايشان را ايمن مي سازد و آنان بر تجارت كردن و كسب هاي گوناگون و بدست آوردن غنايم قدرت مي يابند و او از ستم ديگران بر آنان جلوگيري مي كند، و در نتيجه اموالشان زياد مي شود و رزق و روزيشان به آساني فراهم مي آيد و در آمد كسبشان چند برابر مي شود.تازه اينها بهره هايي دنيايي هستند كه اگر در غيبت آن حضرت از دست رفت، بازهم لازم نمي آيد كه تكليف مردم ساقط شود. و بهره هاي آخرتي و ديني كه در هر حال ملازم با امامت است طبق آنچه بيان كرديم با فرض غيبت ثابت هستند، لذا بخاطر آنها هم لازم نمي آيد كه تكليف ساقط باشد.و اگر بگوييم ـ اگر چه واجب نيست ـ كه بهره بردن شيعيان از امام بر طبق قاعده لطف در اينكه به انجام واجب ترغيب شده و از انجام محرّمات باز گرفته شوند ـ كه ثابت بودن آن را در زمان غيبت بيان كرديم ـ در حال ظهور كلّي امام و گسترش قدرت وحكومت ايشان نسبت به همه مردم، با قوّت بيشتري صورت مي گيرد، اين گفته ممكن و جايز است زيرا:پديد آمدن و عارض شدن امري مانند غيبت كه ـ با فرض ثبوت اصل قاعده لطف ـ قوّت و شدّت تأثير آن را از بين مي برد، از اصل بهره بردن از او بگونه اي كه او لطف در آن بشمار مي آيد، جلوگيري نمي كند و موجب سقوط تكليف نمي شود.

پاورقي


( [2] ) يعني اين مطلب اقتضا مي كند كه هيچ فرقي بين دو حالت غيبت و ظهور امام(عليه السلام) براي انجام نقش الهي او وجود نداشته باشد. در حاليكه باطل و بي اساس بودن اين امر واضح است زيرا اختلاف آشكاري بين غيبت و ظهور وجود دارد. و از طرفي اگر فرقي بين اين دو حالت وجود نداشته باشد همه مباحث گذشته درباره غيبت و انگيزه و مصالح آن بيهوده و باطل خواهد بود.

عدم امكان جايگزين براي امام(ع)

عدم امكان جايگزين براي امام(ع)

اگر گفته شود: آيا بنظر شما ممكن نيست كه دوستان و اولياي امام در دوران غيبت، هيچ بهره اي از امام نبرند، امّا خداوند تعالي در چنين حالتي، از روي لطف، چيز ديگري را كه در تكليف، جايگزين همان بهره مندي از امام باشد براي شان انجام دهد؟ همانطور كه اين سخن، مورد ادّعاي گروهي از بزرگان نيز هست كه درباره اقامه حدود الهيِ از دست رفته، قائلند به اينكه خداي تعالي چيزي را كه جايگزين اقامه حدود در تكاليف باشد، انجام مي دهد. گوئيم:بيان داشتيم كه دوستان و اولياي امام (عليه السلام) در حال غيبت از ايشان بهره مند مي شوند، بگونه اي كه اصلاً جايي براي ترديد در آن وجود ندارد. وبهمين مقدار از بيان،ديگر اين سؤال، از اعتبار مي افتد.سپس به گونه اي ديگر نيز اين سؤال، باطل مي شود، به اين ترتيب كه: همانا تدبير امام (عليه السلام) و دخالت و تصرّف او و لطفي كه بواسطه او بر رعيّت مي شود، در نظر ما چيزي نيست كه امري ديگر بتواند جايگزين آن شود.و اگر مطلب به همين ترتيب نمي بود، ديگر ضرورتي نداشت كه در هر حال، و نسبت به هر مكلّفي، امامت لازم باشد. به عبارت ديگر، قبولِ جايگزين شدن غير امام به جاي امام(عليه السلام)در باب لطف، از قطع داشتن به ضرورت و لزوم آن در همه زمانها جلوگيري مي كند.و به اين ترتيب خود اين سؤال نوعي ضربه زدن به اصل وجوب امامت

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه