المقنع فی الغیبه صفحه 5

صفحه 5

اصل لزوم عصمت

اصل لزوم عصمت

اما در مورد آنچه كه بر لزوم عصمت امام دلالت دارد بايد گفت: علت نياز مردم به امام آنست كه بنا بر آنچه طبق مبناي مورد اعتماد خود ذكر كرديم، وجود او لطفي بر مردم است كه موجب جلوگيري آنان از افعال ناشايسته و انجام دادن امور شايسته و واجب مي گردد. حال از دو صورت خارج نيست، يا خود او هم چنين نيازي به چنين لطفي در بازگيري از گناه و زمينه سازي انجام واجب دارد يا ندارد. اگر چنين نيازي در او هست، خود او هم نياز به امام خواهد داشت همانگونه كه ديگران به او نياز دارند زيرا علّت اين نياز به امام نمي تواند در جايي مقتضي اين نياز باشد و در جايي نباشد ـ كه منافات با علت بودن آن دارد ـ و همينطور سخن در باره امامِ مورد نياز او نيز همچون سخن در باره خود اوست كه از دو حال بيرون نيست ـ چنانكه ذكر شد ـ و اين نكته تنها دو چيز را اقتضا مي كند. يا اينكه بر امامي متوقف شويم كه علّت حاجت و نياز به امام در حقّ او وجود نداشته باشد و يا اينكه به اماماني بهم پيوسته به شكل بي نهايت امام، معتقد شويم كه محال است. در اين مرحله به ناچار بايد به امامي معتقد بود كه علّت نياز به امام در وجود او نباشد و چنين شخصي كسي جز معصوم نخواهد بود كه بر حسب اعتقاد ما ممكن نيست كار حرام و عمل ناشايسته اي را انجام دهد. مسائل در باره اين دليل نيز ـ كه قابل طرح بوده اند ـ با جواب كامل و همه جانبه آنها چنانكه اشاره شد در كتاب شافي نقل و بررسي شده اند.( [13] ) پاورقي


( [13] ) مشروح بحث «عصمت امام» در كتاب «الشافي في الامامة» جلد 1 صفحه 287 تا 329 آمده است.

ديدگاه ساير فرقهها

ديدگاه ساير فرقهها

به نظر ما وقتي دو اصل مذكور ثابت شدند، ناگزير بايد به امامت حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) عيناً معتقد شد. و پس از چنين اعتقادي ـ با فرض عدم ظهور و عدم تصرف ايشان در امور ـ به ناچار بايد قائل به غيبت ايشان بود. اگر گفته شود: چگونه ادّعا مي كنيد كه اثبات دو اصل مذكور، امامت حضرت مهدي(عليه السلام) را بطور معيّن ثابت مي كند و لازم است قائل به غيبت ايشان بود. در حاليكه در بين خود شيعه اماميه نيز كساني هستند كه مثل شما امامت را براي كسي كه داراي آن دو صفت باشد ادّعا مي كنند و با اين همه، در امامت حضرت مهدي(عليه السلام) با شما مخالفت دارند؟ مانند كيسانيه،( [14] ) كه قائل به امامت محمد بن حنفيه و صاحب الزمان بودن او هستند و عقيده دارند كه در كوههاي «رضوي»( [15] ) غايب شده و در انتظار فرصتي براي ظهور و امكان قيام است. چنانكه شما در باره حضرت مهدي(عليه السلام) چنين عقيده اي داريد. و مانند ناووسيه( [16] ) كه عقيده دارند مهدي منتظر همان امام ششم حضرت ابوعبدالله جعفر بن محمد(عليهما السلام) است. و مانند واقفيه( [17] ) كه معتقدند مهدي منتظر، حضرت موسي بن جعفر(عليهما السلام) مي باشد. در جواب گوييم: در بين همه كساني كه ذكر شدند به قول و عقيده هيچكدام نمي توان توجّه كرد. و به مخالفت آنان نمي توان ارزشي قائل بود. زيرا هركدام امري ضروري را دفع كرده و بدون حق با امري مشهود به مخالفت برخاسته است. زيرا علم به مردن ابن حنفيّه مانند علم به مردن پدر و برادران اوست (صلوات الله عليهم) و نيز علم به وفات امام صادق(عليه السلام) مثل علم به وفات پدر بزرگوارش امام محمد باقر(عليه السلام) است و نيز علم به وفات حضرت امام موسي كاظم(عليه السلام) مانند علم به وفات هريك از آباء و اجداد و فرزندانِ در گذشته اوست كه درود خدا بر آنان باد. بنا بر اين موافقت آنان با ما، در صفات و ويژگيهاي امام، در حاليكه ضرورتي را رد كرده و امري واضح را انكار نموده اند، هيچ فايده اي براي آنان ندارد. از آن طرف ممكن نيست كسي ادّعا كند كه: خود قائلين به امامت فرزند امام حسن عسكري(عليهما السلام) هم امري واضح را رد كرده اند به اينكه ادّعاي ولادت كسي را دارند كه به طور قطع موجود نيست و زاييده هم نشده. عدم امكان اين چنين ادعايي بخاطر آنست كه در نفي ولادت مولاي ما حضرت مهدي(عليه السلام) نه ضرورتي هست و نه علمي و نه حتي گمان صحيحي. رد كردن ولادت اولاد براي كسي و نفي داشتن فرزند براي او، از آن اموري است كه ضرورتاً نمي تواند در هيچ موردي محل قطع و يقين ديگران واقع شود. و براي هيچكس ممكن نيست در باره شخصي كه فرزندي از او نديده است، ادّعا كند كه بطور قطع و يقين مي دانم كه فرزندي ندارد. بله تنها مرجع چنين ادّعايي به گمان و دلايل ظاهري است كه مي تواند بگويد: اگر او را فرزندي مي بود، امرش آشكار مي شد و خبرش شناخته و پخش مي شد. اما وفات و مردن اشخاص چنين نيست، بلكه از آن اموري است كه مي توان به آن علم قطعي و ضروري پيدا كرد به گونه اي كه حتي احتمال كم و شبهه كوچكي هم در آن راه نداشته باشد. آيا نمي بيني: كسي كه او را در حال حيات و تحرّك و تصرّف مي ديديم، سپس در حالتي او را ديديم كه افتاده و نقش زمين شده و حركات رگهايش از بين رفته و نشانه هاي فساد بدن و بادكردن جسد بر او ظاهر شده، علم ضروري و يقين قطعي به مردن او پيدا مي كنيم؟ در حاليكه در باره نفي وجود اولاد بخلاف اين باب، چنين مشاهده اي وچنين علمي ممكن نيست. علاوه بر اين، حتي اگر از اختلاف نوع ادعاي ما و ادعاي آن فرقه ها هم ـ كه رد كردن يكي از امور معلوم و قطعي بود ـ صرفنظر كنيم باز هم كلام ما واضح است. زيرا همه كساني كه از فرقه هاي گوناگون ذكر شدند، مخالفت مبنايشان با ما، به از بين رفتن خودشان از بين رفته و اصلا وجود ندارند تا عقيده اي خلاف ما داشته باشند. به عبارت ديگر زمان از كسي كه قائل به مذهب آنها باشد خالي است: اما كيسانيه كه هرگز حتي يك نفر از آنان را نمي بينيم و از اين عقيده نه عيني و نه اثري بجا نمانده است. و همينطور ناووسيه. و امّا واقفيه كه چند نفري از آنان را ديده ايم، همگي از افراد غير معتدل و جاهلان بوده اند كه به اعتبار امثال آنها اصلا خلافي تحقق پيدا نمي كند و بعد هم كه امر آنان در اين زمان، به كلي مفقود گرديده، به شكلي كه كسي قائل به اين مذهب، ديگر پيدا نمي شود و اگر هم پيدا شود جز دو سه نفري نيستند كه آنهم بخاطر قلّت درك و به جهت نفهمي و كودني آنان مي توان قطع به خروج آنان از دايره تكليف پيداكرد، تا چه برسد به اينكه كسي بخواهد قول و عقيده آنان را مخالفتي حساب كند كه تعارض و تضاد داشته باشد با عقيده اماميه اي كه دريا و خشكي و كوه و صحرا در گوشه وكنار زمين از وجودشان آكنده است و هزارها و هزارها از دانشمندان ونويسندگان ارزشمند در بين آنان وجود دارد. از آن طرف بين ما و مخالفين ما خلافي نيست كه اجماع، فقط در زمان حاضر اعتبار و ارزش دارد امّا در گذشته از بين رفته و غير موجود معتبر نيست. پاورقي


( [14] ) براي آگاهي بيشتر نسبت به اين فرقه مي توان به كتابهاي: «فِرَق الشيعة» صفحه 23، «الفَرقُ بَينَ الفِرَق» صفحات 23 و 38 و 39 و «ملل و نحل شهرستاني» جلد 1 صفحه 147 مراجعه كرد. ( [15] ) «رَضْوي» نام كوهي است در اطراف مدينه. ( [16] ) براي آگاهي بيشتر نسبت به اين فرقه مي توان به كتابهاي: «فِرَق الشيعة» صفحه67، و «الفَرقُ بينَ الفِرَقِ» صفحه 61، و «ملل و نحل شهرستاني » جلد 1، صفحه166 مراجعه نمود. ( [17] ) اطلاعات بيشتر راجع به اين فرقه را مي توان در كتابهاي: «فرق الشيعة»: صفحه 80 و 81، «الفرق بين الفِرَق» صفحه 63 «تحت عنوان موسويّة»، و ملل و نحل شهرستاني جلد 1 صفحه 169، تحت عنوان «موسويّه» و «مفضّليّه» مورد مطالعه قرار دارد. شيح رياض محمد حبيب ناصري درباره اين فرقه كتابي تحليلي و تحقيقي با تفصيلات زياد تحت عنوان «بررسي تحليلي واقفيّه» نگاشته است كه توسط كنگره جهاني امام رضا(عليه السلام) در دو جلد انتشار يافته است

انحصار امام در امام غائب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه