المقنع فی الغیبه صفحه 6

صفحه 6

انحصار امام در امام غائب

وقتي كه به خاطر عدم وجود صفتي كه به حكم عقل براي امام لازم است، امامتِ همه كسانيكه خود مدعي امامت هستند يا در اين زمان، ديگران آنان را بعنوان امام خويش اختيار كرده اند باطل شد و نيز بر قول كسانيكه وجود همين صفت را براي غير امام مورد قبول ما (حضرت حجة بن الحسن العسكري(عليهما السلام)) قائل شده اند بخاطر نادرستي و منقرض شدن معتقدين به آن، خط بطلان كشيده شد; ديگر راهي جز پذيرش مرام ما در اين مورد باقي نمي ماند و بناچار بايد به صحت آن حكم كرد و گرنه لازم مي آيد كه هيچ يك از مذاهب اين امت، بر حق نباشند، و همه اقوال و عقايد خارج از حيطه حق باشد

علت غيبت و جهل به آن

علت غيبت و جهل به آن

اما سخن از چرايي غيبت و سبب آن و وجهي كه غيبت را به وسيله آن مي توان نيكو شمرد، بعد از بيان اصولي كه ذكر شد روشن مي باشد. زيرا هنگامي كه به آن روشي كه دو اصلِ عقلي مذكور به آن انجاميدند، دانستيم كه همانا امام در اين عصر فقط حضرت حجة بن الحسن(عليهما السلام)است و نه جز او. و نيز دانستيم كه غايب از ديد مردم است و نمي توانيم او را با چشم ببينيم. مي توانيم نتيجه بگيريم كه او ـ با فرض عصمت و با در نظر گرفتن اينكه تكليف امامت و رهبري در او متعيّن گرديده و بر عهده او واجب گرديده است ـ غايب نشده است مگر بخاطر سببي كه اقتضاي چنين غيبتي را داشته و مصلحتي كه انگيزه اين پنهان بودن را ايجاد كرده و ضرورتي كه او را به اينگونه نهانزيستي وادار كرده است ـ اگرچه اين وجه وسبب براي ما به شكل مشخص و جزئي و با تفصيلات آن معلوم نباشد ـ زيرا اينگونه تشخيص و تجزيه و تفصيل، چيزي نيست كه علم و آگاهي قطعي به آن لازم باشد. سخن در باره غيبت و وجه مشخص و سببِ تفصيلي آن از حيث امكان و عدم امكان يا لزوم و عدم لزوم، مانند آگاهي يافتن به مراد و منظور خداوند تعالي از آيات متشابه در قرآن كريم است كه ظاهر آنها به خلاف چيزي است كه عقل درك مي كند مثلا از ظاهر آنها جبر يا تشبيه و غير آن فهميده مي شود كه مخالف با نتايج عقلي علم كلام است. پس همچنانكه ما و مخالفين ما علم قطعي و آگاهي تفصيلي به وجوه اين آيات و تأويل و توجيه آنها را لازم نمي دانيم بلكه همه ما قائل هستيم به اينكه: وقتي ما به حكيم بودن خداوند تعالي علم داريم و مي دانيم كه ممكن نيست بخلاف آن صفات و ويژگيهايي كه دارد خبري بدهد; بطور كلي درك مي كنيم كه براي همه اين آيات وجوه صحيح و تأويلات درستي بر خلاف ظاهرشان وجود دارد كه مطابقت با نتايج دلايل عقلي دارد اگرچه ما به شكل تفصيلي نتوانيم به آن وجوه و تأويلات، علم پيدا كنيم. زيرا نيازي به آن نداريم و همين مقدار كه علم اجمالي داريم كه مراد از اين آيات خلاف معناي ظاهري آنهاست و هركدام تأويل و وجهي مطابق با عقل دارد براي ما كفايت مي كند. به همين ترتيب مي توان گفت كه ما علم دقيق و تفصيلي به سبب غيبت و وجه عدم ظهور حضرت را لازم نداريم و چنين علمي برايمان ضرورت ندارد. بلكه همان علم اجمالي كه ذكر شد در اين باره كفايت مي كند. حال اگر خود را به زحمت انداختيم و عليرغم عدم لزومش در آن تحقيق و تدقيق كرده و وجوهي را ذكر كرديم، از فضلِ ما محسوب مي گردد. چنانكه اگر در باب ذكر وجوه آيات متشابه و اهدافي كه در آن هست، به گونه متعيّن و مشخّص بحث كرديم، نوعي فضل و زيادت، از جماعتِ تحقيق كننده ما بشمار مي آيد.

حكمت غيبت و جهل به آن

حكمت غيبت و جهل به آن

سپس به كسي كه در باب «غيبت» با ما مخالفت دارد گفته مي شود: آيا اينكه غيبت در اثر اقتضاي سببي صحيح و با انگيزه حكمتي خاص، پيش آمده باشد، از نظر شما ممكن است يا ممكن نيست؟ اگر گفت: من آن را ممكن مي شمارم. گفته مي شود: اگر آن را ممكن مي شماري پس چگونه وجود غيبت را دليل بر عدم وجود امام زمان گرفتي؟ با اينكه ممكن است سببي براي غيبت او در كار باشد كه هيچ منافاتي با وجود امام ندارد و تو به اين امكان عقيده داري. آيا اين منطق همانند منطق كسي نيست كه دردمندي كودكان صغير را بهانه اي براي نفي حكمت خداي تعالي كه آفريننده هر چيز است مي شمارد؟ در حاليكه بر حسب عقيده خود او ممكن است سببي و وجهي صحيح براي دردمندي آنان باشد كه هيچ منافاتي هم با حكمت خداوند ندارد. و آيا با منطق كسي مطابقت ندارد كه به ظاهر آيات متشابه قرآن استناد كرده و خدا را شبيه اجسام مادي و خلق كننده فعل بندگان مي پندارد؟ در حاليكه بر طبق عقيده خود او ممكن است اين آيات داراي وجوه و تأويلات درستي باشند كه هيچ منافاتي با عدالت و توحيد و نفي تشبيه در باره خدا ندارد. اما اگر گفت: قبول ندارم كه براي غيبت سببي و علّتي صحيح و موافق با حكمت الهي وجود داشته باشد، و چگونه معتقد به چنين امري باشم در حاليكه خود غيبت را دليل بر نفي امام غايب مورد ادّعاي شما مي دانم؟ گوييم: اين جمود و تحجّري شديد است در باره چيزي كه امكان احاطه علمي به آن وجود ندارد و بر امثال آن علم قطعي حاصل نمي شود. تو از كجا گفتي: كه ممكن نيست براي غيبت سببي صحيح كه اقتضاي آن را داشته باشد موجود باشد؟! و كيست آنكس كه احاطه علمي همه جانبه به همه اسباب و اغراض داشته باشد تا وقتي مجموعه آن اسباب و انگيزه ها را منتفي ديد حكم قطعي به انتفاي غيبت كند؟! و چه فرقي است بين تو و بين كسيكه مي گويد: ممكن نيست كه آيات متشابه داراي وجوه صحيحي باشند كه مطابقت با دلايل عقلي داشته باشد بلكه بايد همانطور كه اقتضاي ظاهر آن آيات است مورد قبول قرار گيرد؟! اگر گفتي: فرق بين من و بين آنكه ذكر كرديد در اين است كه من مي توانم وجوه اين آيات متشابه و معاني صحيح آن را ذكر كنم در حاليكه شما از ذكر كردن سبب درستي براي غيبت ناتوان هستيد. گوييم: اين تعارض را در مقابله با كسي آورديم كه عقيده دارد: كه به علم تفصيلي و يقين قطعي نسبت به وجوه آيات متشابه در قرآن نيازي نداريم و اگر كسي به ذكر اين وجوه پرداخت از باب فضل و زيادتي داو طلبانه است. و همين مقدار كه علم به حكمت خداوند تعالي كه قديم است داشته باشيم و بدانيم كه ممكن نيست از خودش بخلاف واقع خبر دهد، كفايت مي كند. و معارضه بر اين گونه نظر، گاهي معارضه اي لازم و مستقر است.

لزوم حفظ كردن اصول بحث

لزوم حفظ كردن اصول بحث

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه