سلسله مباحث امامت و مهدویت جلد 3 صفحه 387

صفحه 387

به امید آن روز و آن عصر و آن دولت کریمه

در اینجا به علّت طولانی شدن مقاله، از بیان سایر ویژگی‌های دولت کریمه و جامعه موعود معذوریم، می‌توانید با مراجعه به کتاب" منتخب الاثر"- تألیف حقیر- بخش‌های دیگر از این ویژگی‌ها را بررسی فرمایید اگرچه در آنجا هم موفّق به استقصای همه ویژگی‌ها نشده‌ایم.

در پایان به عرض می‌رسانم: یکی از علل مهمّی که موجب به وجود آمدن آن جامعه سالم است، تکامل عقول و رشد فکری مردم است که با توجّه به این ویژگی، بسیاری از کمبودها و نواقصی که در اجتماعات کنونی است، مرتفع می‌شود.

تنگ‌نظری‌ها و زور و زراندوزی در چنان جامعه وجهه همت همه یا بیشتر افراد نیست، زندگانی آنها در عین حالی که انواع تنعمات در اختیار افراد است، زندگی عقلانی و روحانی و انسانی است، همان اهداف و فضایلی که امروز هم باید شیعیان آن حضرت و منتظران آن دولت به آن آراسته باشند. و اگر این دعا را می‌خوانند:

«اللَّهُمَّ إِنّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَأَهْلَهُ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَأَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فِیها مِنَ الدُّعاةِ إِلی طاعَتِکَ»؛

«خداوندا از تو خواستاریم دولتی گرامی که به وسیله آن اسلام و مسلمین

را عزّت بخشی و نفاق و منافقین را منکوب سازی و ما را در آن دولت از زمره خوانندگان مردم به سوی اطاعت تو قرار دهی».

عملًا رغبت خود را به برقراری آن دولت و علاقه‌مندی خود را به عزّت اسلام و ذلّت کفر و نفاق با حضور در صحنه‌های خدمت به اعلی کلمه اسلام نشان دهند و دعوت به راه خدا و دین خدا را قولًا و عملًا وجهه همّت قرار دهند و طوری خود را بسازند و به قوّت ایمان و صبر و ایثار و جهاد و تلاش بیارایند که از بوته هر امتحان، بی‌غلّ و غش بیرون آیند تا از آنها باشند که مورد این بشارت بزرگ هستند.

«اولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً وَشِیعَتُنا صِدْقاً وَالدُّعاةُ إِلی دِینِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ سِرّاً وَجَهْراً».

و هم این بشارت‌ها شامل حالشان باشد:

«طُوبی لِلْمُتَّقِینَ فِی غَیْبَتِهِ! طُوبی لِلصّابِرِینَ فِی مَحَبَّتِهِ. اولئِکَ مَنْ وَصَفَهُمْ فِی کِتابِهِ، فَقالَ: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ... أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»».

وَعَجّلِ اللَّهُمَّ فِی ظُهُورِ مَوْلانا صاحِبِ الزَّمانِ وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ. وَآخَرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمُدْ للَّهِ رَبّ الْعالَمِینَ.

ربیع المولود 1412

لطف اللَّه صافی گلپایگانی قم


________________________________________

[1] ( 1). سوره قصص، آیه 5.

[2] ( 1). سوره انبیا، آیه 52.

[3] ( 1). سوره ابراهیم، آیه 20.

[4] ( 2). اشعار از مرحوم آیت اللَّه والد نویسنده- اعلی اللَّه مقامه- است.

[5] ( 1). سوره بقره، آیه 3.

[6] ( 1). سوره بقره، آیه 23 و 24.

[7] ( 1). سوره اسراء، آیه 88.

[8] ( 1). المحاسن و المساوی، ج 1، ص 76.

[9] ( 2). یکی از خبرهای مسلّم پیغمبر اعظم صلی الله علیه و آله از غیب، که در کتاب‌هایی که دو سه قرن پیش از وقوع آن تألیف و منتشر شده، ضبط و ثبت گردیده، خبر آن حضرت است از ظهور آتشی در سرزمین حجاز، به‌طوری که پرتو آن به شهرهای دور، مانند بصری شام برسد.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از این واقعه خبر داد و جمعی از صحابه آن را روایت کرده‌اند و در کتاب‌هایی که در قرن سوم تألیف و انتشار یافت، ضبط گردید؛ مثل" صحیح بخاری"( متوفی 256)،" صحیح مسلم"( متوفی 261)،" مسند احمد"( متوفی 241)،" مسند حاکم"( متوفی 405) و" طبرانی"( متوفی 360).

و این آتش با نشانی‌هایی که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده بود، در شب سوم جمادی الآخر سال 654 در نزدیکی شهر مدینه آشکار شد و از مسافت دور و چند روز راه دیده می‌شد و مدت پنجاه و دو روز باقی ماند و در 27 رجب آن سال پایان پذیرفت.( یعنی نزدیک چهار قرن بعد از مرگ بخاری و مسلم) که شرح آن در کتب تواریخ مذکور است؛ مانند" السیرة النبویة" در حاشیه" السیرة الحلبیة" تألیف سید احمد زینی، ج 3، ص 222؛" التذکرة" قرطبی، ص 250؛«" لإذاعة"، ص 84؛" الإشاعة"، ص 37؛" تاریخ الخلفاء"، ص 309؛" صحیح مسلم"، ج 8، ص 180؛" صحیح بخاری"، کتاب فتن، ج 4، ص 142؛" وفاء الوفاء" تألیف سمهودی، ج 1، فصل 16، ص 139- 152؛" الفتوحات الاسلامیة"، ج 2، ص 62- 67؛" عمدة الأخبار فی تاریخ مدینة المختار"، ص 125- 127؛ و" فصل فی ظهور نار الحجار".

[10] ( 1). این مقاله در سالنامه معارف جعفری سال 81- 1380، ص 60- 73، چاپ شده است. لازم به تذکّر است که قسمتی از این مقاله و بعضی مقالات دیگر، برای اینکه مطالب در این مجموعه تکرار نگردد، حذف شد. مع ذلک چون این مقالات به طور مستقل و در مناسبت‌های مختلف نگارش یافته و تصرف و حذف بیشتر باعث کوتاهی و نارسایی؛ بلکه تغییر اساس مقاله می‌شد از حذف بعضی مطالب مکرر خودداری کردیم.

[11] ( 2). مخفی نماند ملل دیگر و معتقدین به ادیان معروف هم در اصل انتظار ظهور یک شخصیت‌روحانی برای اصلاح جهان و خاتمه دادن به ظلم و جنگ و فساد و خرابکاری و نجات ضعفا و مظلومین، با مسلمانان همراه و متّفق‌اند و بشاراتی که در کتاب‌های آنها است، به حضرت صاحب الزمان علیه السلام منطبق می‌شود که بعضی از فضلای معاصر آنها را استقصا و استخراج نموده‌اند.

[12] ( 1). سوره انفال، آیه 39.

[13] ( 1). سوره توبه، آیه 33 و سوره فتح، آیه 28.

[14] ( 2). سوره توبه، آیه 32.

[15] ( 3). سوره صف، آیه 8.

[16] ( 4). سوره انفال، آیه 7.

[17] ( 5). سوره اسراء، آیه 81.

[18] ( 6). سوره انبیا، آیه 105.

[19] ( 1). سوره نور، آیه 55.

[20] ( 2). سوره صافات، آیه 171- 173.

[21] ( 3). سوره غافر، آیه 51.

[22] ( 4). سوره مجادله، آیه 21.

[23] ( 1). سوره غافر، آیه 51.

[24] ( 1). سوره توبه، آیه 33 و سوره فتح، آیه 28.

[25] ( 2). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 535( طبع مصر).

[26] ( 1). سخنان چهار نفر دیگر از علمای معروف اهل سنّت را چون در یکی از فصل‌ها و مقالات آینده نیز ذکر شده حذف کردیم، به آن مقاله مراجعه شود.

[27] ( 2). طبق روایاتی که ابن حجر عسقلانی شافعی در« الاصابه»، ج 1، ص 395 از« فوائد کواکبی» روایت کرده، حکیم بن عیاش به سبب نفرین حضرت صادق علیه السلام به وضع عجیبی هلاک شد.

[28] ( 1). قسمت‌هایی از این مقاله مانند اسامی صحابه و کتاب‌هایی که علمای اهل سنّت در این باب‌تألیف کرده‌اند و نام کسانی که به تواتر این روایات تصریح نموده‌اند، چون در فصل‌های آینده این کتاب مذکور می‌شود، حذف گردید.

[29] ( 2). حدیث متواتر: حدیثی را گویند که راویان و کسانی که آن را نقل می‌کنن، د جمعی باشند که‌عادةً اتّفاق و تبانی آنها بر کذب ممکن نباشد.

[30] ( 1). منتخب الاثر، فصل سوم، باب اوّل

[31] ( 1). چون این خصایص در فصل" مشخصات و اوصاف مهدی علیه السلام" بیان شده، برای اینکه تکرار نشود، از این مقاله حذف کردیم و خواننده عزیز را به فصل مذکور رجوع می‌دهیم.

[32] ( 1). سوره نساء، آیه 59.

[33] ( 1). منتخب الاثر، ص 151.

[34] ( 1). رجوع فرمایید به کتاب" پرتوی از عظمت حسین علیه السلام" تألیف مؤلف، ص 349 تا 358.

[35] ( 1). ابن شهرآشوب در" متشابه القرآن و مختلفه" ج 2، ص 55، نیز اسامی جمعی صحابه را که از راویان این حدیث می‌باشند، ذکر کرده است.

[36] ( 1). منتخب الاثر، تألیف نگارنده، ص 12.

[37] ( 1). الجامع الصغیر، ج 1، ط 4، ص 91.

[38] ( 2). کنزالعمال، ج 1، ص 338، ج 6، ص 201.

[39] ( 3). کنزالعمال، ج 6، ص 201، ح 3483.

[40] ( 1). عبقات الانوار، ص 246، ج 2، ص 12.

[41] ( 2). کشف الاستار، ص 74.

[42] ( 3). ینابیع المودة، ص 5.

[43] ( 4). ینابیع المودة، ص 493.

[44] ( 1). ینابیع المودة، ص 258 و 445؛ کشف الاستار، ص 74.

[45] ( 2). ینابیع المودة، ص 447؛ عبقات، ج 2، ص 237.

[46] ( 3). کشف الاستار، ص 74؛ عبقات، ج 2، ص 240.

[47] ( 1). ینابیع المودة، ص 258 و 455.

[48] ( 2). مقتل الحسین، ج 1، ص 94؛ ینابیع المودة، ص 258 و 492.

[49] ( 3). عبقات، ج 2، ص 238؛ ینابیع المودة، ص 494.

[50] ( 4). ساربان، شترچران.

[51] ( 1). مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 95؛ ینابیع المودة، ص 486؛ فرائد السمطین، ج 2.

[52] ( 2). مقتل الحسین، ج 1، ص 94، فصل 6.

[53] ( 3). عبقات، ج 2، ص 253 و 254؛ کشف الاستار، ص 27- 29، نسخه خطی اربعین، ح 4.

[54] ( 1). جزء 2، ص 94.

[55] ( 1). از حسن موافقات که دلیل بر امکان حصول تفاهم بیشتر بین شیعه و اهل سنّت است، این است که اسامی ائمه اثنی عشر علیهم السلام در کتیبه‌های مسجد مقدّس پیغمبر صلی الله علیه و آله در مدینه طیبه، در قسمتی که در زمان ملک سعود بن عبدالعزیز و فیصل تجدید بنا شده، ثبت گردیده است و برحسب آنچه که زمانی در یکی از کتب تاریخی معتبر دیده‌ام، سابق بر این هم، این اسامی طیبه در کتیبه‌های مسجد ثبت بوده. با این تفاوت در کتیبه‌هایی که قبل از این تعمیر و تجدید بوده، اسامی ائمه متصل به هم بوده و در کتیبه‌های فعلی به تفریق و در بین اسامی صحابه و ائمه اربعه نوشته شده و نام حضرت مهدی علیه السلام به این عبارت« محمّد المهدی رضی اللَّه عنه» رو به روی کسی است که از باب مجیدی به صحن مقدّس اوّل مشرف می‌شود، در وسط قرار گرفته است.

[56] ( 1). اینکه آن جناب از فرزندان حسن و حسین علیهما السلام است، برای این است که مادر مکرّمه امام محمّد باقر، فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه السلام است، پس حضرت باقر و امامان بعد از ایشان تا حضرت ولی عصر- عجل اللَّه تعالی فرجه- همه از نسل حسن و حسین علیهما السلام می‌باشند.

[57] ( 1). این مقاله در شماره 9، سال 2، مجله« نشریه مسجد اعظم»، ص 22- 31 چاپ شده است.

[58] ( 2). عالم متتبع سیّد هاشم بحرانی کتابی به نام« المحجة فیما نزل فی القائم الحجة» نگاشته که درآن بیش از صد آیه از آیات مفسّر به آن حضرت را جمع آوری کرده است.

[59] ( 1). ینابیع المودة، ص 426 و تفسیر غرائب القرآن نیشابوری.

[60] ( 2). تفسیر فخر و السراج المنیر شربینی و البیان، ص 109؛ نور الابصار، ص 153، ب 2.

[61] ( 3). ینابیع المودة، ص 425.

[62] ( 4). غرائب القرآن و تفسیر کبیر.

[63] ( 5). شرح ابن الحدید، ج 4، ص 336.

[64] ( 6). اسعاف الراغبین، ب 2، ص 141؛ نور الابصار، ب 2، ص 153؛ ینابیع المودة، ص 153؛ البیان، ص 109.

[65] ( 1). اسعاف الراغبین، باب 2، ص 140، طبع مصر).

[66] ( 2). نور الابصار: ص 155، طبع مصر.

[67] ( 3). حاشیه سنن ترمذی: ج 2، ص 46، طبع دهلی.

[68] ( 4). الصواعق المحرقة، ص 99، طبع مصر.

[69] ( 5). الفتوحات الاسلامیة: ج 2، ص 211، طبع مصر.

[70] ( 6). غایة المأمول: ج 5، ص 382.

[71] ( 1). ظاهراً اوس است که نام چند تن از صحابه بوده، اوس بن حذیفه، اوس بن ابی اوس ثقفی یا اوس بن اوس ثقفی، اوس بن عوف ثقفی؛ ولی در بدایع الزهور راجع به نزول حضرت عیسی علیه السلام و اقتدای او به حضرت مهدی علیهما السلام، اخراج حدیث به این لفظ کرده: قال اویس الثقفی: سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.

[72] ( 1). سوائک الذهب، ص 78.

[73] ( 2). مقدمه ابن خلدون، ص 367.

[74] ( 1). غایة المأمول، ج 5، ص 362 و 381.

[75] ( 2). در یکی از فصل‌های این کتاب، مشخصات و علایم به طور جامع‌تر از مآخذ شیعه و اهل سنّت نوشته، و آنچه در اینجا نوشته می‌شود، فقط قسمتی از علایم آن حضرت است که در کتاب اهل سنّت بیان شده است.

[76] ( 1). منتخب الاثر، فصل سوم، باب اوّل.

[77] ( 2). الإشاعة، ص 112.

[78] ( 3). الاذاعة، ص 137.

[79] ( 4). التصریح، ص 442.

[80] ( 1). العرف الوردی: ج 2، ص 83.

[81] ( 2). کتاب ارشاد المستهدی در حلب طبع شده. یکی از علمای حلب به نام شیخ عبد المتعالی‌سرمینی، یک نسخه آن را به نویسنده اهدا کرده است.

[82] ( 1). این مقاله در مجله مکتب انبیا( دین در عصر دانش) شماره 2، ص 16- 23 چاپ شده است.

[83] ( 2). سوره انبیا، آیه 105.

[84] ( 1). راجع به فتن و حوادثی که در آخرالزمان اتفاق می‌افتد، محدّثین بزرگ شیعه و سنّی روایات‌کثیری- در کتبی که از تاریخ تألیف بعضی آنها یک هزار سال بیشتر گذشته و در دسترس ما است- نقل کرده‌اند که در حقیقت باید این روایات را در ردیف معجزات حتمی و اخبار غیبی قرار دهد. هر کسی تفصیل آنها را بخواهد، باید به آن کتاب‌ها مراجعه کند که از جمله: بی‌حجابی زنان، برهنه ظاهر شدن آنها، تسلط آنها بر مردها، طرف مشورت شدن آنها و مشارکت آنها با مردها در کارهای مردانه، مداخله آنها در اداره امور کشور، رواج و علنی شدن می‌خواری و می‌فروشی، ربا، زنا، قمار، استخفاف به نماز، ساختن آسمان خراش‌ها و کاخ‌های بلند، به کار گماردن نااهلان، تجاهر به معاصی، صرف اموال در راه‌های باطل( مثل پول‌هایی که در شب‌نشینی‌ها و کاباره‌ها در شب ژانویه یا شب‌های دیگر رسم شده خرج می‌کنند)، ستایش و تشویق از زنان بی‌عفّت و بدکاره و خواننده و نوازنده، پیش افتادن کسانی که زنان را به فساد ترغیب می‌کنند، تعطیل شدن احکام الهی و حدود و قوانین شرعی، حکم برخلاف حکم خدا دادن، زیادی طلاق، منع از امر به معروف، تزیین مردها به طلا مثل انگشتر طلا، کثرت اولاد زنا و از جمله این علامات مرکزیّت علمی شهر مذهبی قم و حجت شدن آن بر سایر بلاد و انتشار علوم دینی از این شهر، به سایر شهرستان‌ها است.

[85] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 64.

[86] ( 1). این مقاله در شماره 3 مجله مکتب اسلام( ص 6- 10) چاپ شده است.

[87] ( 1). ترجمه و آدرس این حدیث قبلًا گذشت.

[88] ( 1). این مقاله در نشریه کتابخانه مسجد اعظم، سال 2، شماره 11،( صفحات 9- 15 و 56 و 57) چاپ شده است.

[89] ( 2). رجوع شود به قرآن کریم، آیاتی چون:« وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» و« إِنْ هُوَ إِلّا ذِکْرٌلِلْعالَمِینَ» و« قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» و« وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ» که به رسالت عامّه آن حضرت دلالت و صراحت دارند.

[90] ( 1). یکی از متفکّرین بزرگ معاصر در یکی از کتاب‌هایش، بعد از ذکر آیات چندی از قرآن مجید نتیجه گرفته که: دین عبارت است از قانون و حدود و شرع، و طریقه و نظام فکری و عملی. پس اگر انسان در پیروی از قانون و حدود، استناد به خدا داشته باشد، در دین خدا است. و اگر استناد به شخص و زمامداری داشته باشد، در دین آن زمامدار است. و اگر استناد به رئیس قبیله یا رأی عموم داشته باشد، ناچار در دین آنها است.

[91] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 64.

[92] ( 2). به نظر ما ضرر و فساد بشرپرستی از سنگ پرستی بیشتر است؛ زیرا بشر در اثر تعظیم، خضوع، تملّق و چاپلوسی دیگران به خود مغرور می‌شود و خودکام و دیکتاتور و متکبر می‌شود به طوری که از انتقاد و راهنمایی دیگران به خشم می‌آید و اظهار فرعونیّت می‌کند، و از اینکه مردم او را بپرستند و در برابر او تواضع نمایند لذّت می‌برد، امّا سنگ پرستی دیگر این مفاسد را ندارد، متأسفانه بشرپرستی هنوز در دنیا حتی دنیاهای به اصطلاح متمدن به صورت‌های تازه و کهنه باقی است.

[93] ( 1). کسری و قیصرها.

[94] ( 1). فیلسوف آمریکایی" ویلیام لوکا اریسون" می‌گوید: ما به مملکت واحد و قانون و احدو قاضی واحد و حاکم واحد برای بشر اعتراف می‌کنیم، تمام شهرهای دنیا، شهر ما و هریک از جامعه بشر، ابنای شهر و ابنای وطن ما هستند، ما زمین شهرهای خود را دوست می‌داریم به مقداری که شهرهای دیگر را دوست می‌داریم( البته اینکه آیا آمریکایی‌ها در این ادّعا صادق‌اند یا کاذب؟! قضاوت آن با مردم دنیا است).

" دانته" ادیب شهیر ایتالیایی می‌گوید: واجب است تمام زمین و جماعاتی که در آن زیست دارند، به فرمان یک امیر باشند که آنچه را مورد حاجت است، مالک باشد تا جنگ واقع نشود و صلح و آشتی برقرار شود.

" فولتیر" فرانسوی می‌گوید: هیچ کس برای شهرهای خودش عظمت آرزو نکرد مگر آنکه آرزومند بدبختی و نیستی دیگران شد.

متفکرین دیگر از قبیل" صموئیل جنسون" نیز از این‌گونه نظرات، که حاکی از میل آنها به تشکیل یک جامعه جهانی است، دارند.

[95] ( 1). ترجمه سه آیه فوق قبلًا گذشت.

[96] ( 2). نهج البلاغه، حکمت 209.

[97] ( 1). رجوع شود به شماره نهم نشریه مقاله نگارنده( این مقاله نیز در این کتاب نقل شده است).

[98] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 9.

[99] ( 2). سوره فاطر، آیه 43.

[100] ( 1). سوره طه، آیه 114.

[101] ( 1). مجله« المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.

[102] ( 2). مجله« المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اکتبر 1959.

[103] ( 1). راجع به فواید عجیب و بااهمّیت صاعقه مراجعه شود به مقاله:" الصواعق نعمة" تلخیص از مجله ماهیانه" بوبیلدر ساینس" و" المختار من ریدر زدایجست"، ص 106، شماره اکتبر، 1959.

[104] ( 1). سوره لقمان، آیه 27.

[105] ( 1). سوره کهف، آیه 109.

[106] ( 1). حقّ الیقین شبّر، ج 1، ص 46، ترجمه این حدیث قبلًا گذشت.

[107] ( 1). این دو بیت از گنج دانش یا صد پند مرحوم آیت اللَّه والد نگارنده است.

[108] ( 1). منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2، ح 1.

[109] ( 1). سوره قصص، آیه 7.

[110] ( 2). سوره شعراء، آیه 21.

[111] ( 1). مراجعه شود به کتاب منتخب الاثر، تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

[112] ( 1). منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

[113] ( 1). کمال الدین، ج 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.

[114] ( 1). کمالد الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

[115] ( 1). کمال الدین، ج 1، ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

[116] ( 2). کمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفی نماند اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به: غیبت نعمانی و غیبت شیخ طوسی و کمال الدین صدوق- رضوان اللَّه علیهم- و منتخب الاثر این حقیر.

[117] ( 1). سوره حدید، آیه 17.

[118] ( 1). اثبات الهداة، ج 7، ص 156، ح 40.

[119] ( 2). ای صاحب قبّه درخشان بر مکان بلند، هر کس قبر تو را زیارت کرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.

[120] ( 1). سوره نوح، آیه 27.

[121] ( 2). سوره فتح، آیه 25.

[122] ( 1). این رساله در سال 1335 شمسی در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم، ص 25، آن نقل گردید.

[123] ( 1). سوره نور، آیه 55.

[124] ( 1). نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 497، کلام 147.

[125] ( 1). تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.

[126] ( 2). سوره مائده، آیه 3.

[127] ( 1). نهج البلاغه، ص 214، نهمین کلام از کلمات غریبه امام علیه السلام.

[128] ( 1). سوره نور، آیه 36.

[129] ( 1). ما در کتاب« منتخب الاثر» ص 371 و 372 و 373 نیز این موضوع را متعرض شده‌ایم و محدث نوری نیز در« کشف الاستار» و دیگران هم متعرض شده‌اند.

[130] ( 1). اطلاعات شماره 11805.

[131] ( 2). همان.

[132] ( 1). مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.

[133] ( 2). مجله دانشمند، شماره مسلسل 61.

[134] ( 3). اطلاعات، شماره 11805.

[135] ( 1). الهلال، شماره 5، سال 38، ص 607؛ منتخب الاثر، ص 278.

[136] ( 2). البته برطبق آیات صریح قرآن مجید، مرگ از سنن عالم و قواعد حتمی است و این اظهارنظر پزشکان مبالغه و اغراق است.

[137] ( 1). الهلال، شماره 5، سال 38، مارس 1930؛ منتخب الاثر، ص 277 و 278.

[138] ( 1). رجوع شود به ترجمه تورات از لغت عبرانی و کلدانی و یونانی به لغت عربی، طبع بیروت، سال 1870 م.

[139] ( 2). رجوع شود به کتاب اظهار الحق، ج 2، ص 124.

[140] ( 1). البته غرض از تعبیر استثنایی و منفرد در اینجا این نیست که استثنا بر اساس قاعده و قانونی‌نیست و مثل استثنائات عرف ما تبعیض بی‌جهت و بی‌مصلحت باشد؛ بلکه این استثنائات نیز طبق نوامیس خاصه و سنن الهی ظاهر می‌شود و اطلاق استثنا بر این‌گونه پدیده‌ها از جهت این است که به حسب معتاد و سابقه و اطلاعات ما به ندرت دیده می‌شوند. از نظر ما ظهور فلان ستاره یا حادثه جوّی یک امر استثنایی و بی‌سابقه است؛ امّا از نظر کسی که به اوضاع و احوال و حرکات ستارگان و منظومه عالم است، یک امر با سابقه است که مکرّر در دوران صدها هزار سال جهان روی داده است.

[141] ( 1). نور دانش، شماره 6، دوره جدید، سال پنجم.

[142] ( 1). درخت عندم را درخت« دم الاخوین» و« دم الثعبان» نیز گویند و فارسی« دم الاخوین» و« دم‌الثعبان»« خون سیاوش» و« خون سیاوشان» است و ظاهراً عندم، به ضم باشد.

[143] ( 1). پیک ایران، شماره 1152.

[144] ( 2). نور دانش، شماره 6، دوره جدید، سال 5.

[145] ( 3). اللَّه و العلم و الحدیث، 96.

[146] ( 1). اطلاعات، شماره 977.

[147] ( 2). نور دانش، شماره 6، دوره جدید، سال 5.

[148] ( 1). سوره روم، آیه 22.

[149] ( 1). اطلاعات، شماره 11805.

[150] ( 1). منتخب الاثر، ص 280.

[151] ( 1). نقل به معنی از مجله« المقتطف»، شماره 3، سال 59، اصل مقاله را در« منتخب الاثر» صفحه 280 تا 283 نقل کرده‌ام.

[152] ( 2). اطلاعات، شماره 11805.

[153] ( 3). اطلاعات، شماره 12143، سال 41؛ مجله دانشمند، شماره 64 و 65.

[154] ( 1). اطلاعات، شماره 8930.

[155] ( 2). مجله کل شی‌ء؛ تفسیر طنطاوی، ج 17، ص 224.

[156] ( 1). روزنامه( الثوره) چاپ بغداد، شماره 94، سال اوّل.

[157] ( 1). اطلاعات، شماره 11805.

[158] ( 1). اطلاعات، شماره 8930.

[159] ( 1). اطلاعات شماره 12672.

[160] ( 1). اطلاعات، شماره 12672.

[161] ( 2). اطلاعات، شماره 11805.

[162] ( 3). الامالی المنتخبه شیخ عبدالواحد مظفری، ص 79، ط نجف، نقل از سالنامه پارس.

[163] ( 4). اطلاعات، شماره 8739.

[164] ( 1). اطلاعات، شماره 9198.

[165] ( 1). منتخب الاثر، ص 206، ف 2، ب 10، ح 6.

[166] ( 2). منتخب الاثر، باب 17، ف 2، ح 2، ص 221.

[167] ( 1). منتخب الاثر، الباب الحادی و الثلاثون فی« انه شاب لا یهرم بمرور الایام»، ب 31، ح 2، فصل 2.

[168] ( 1). در مجله" المسلم" و مجله" العشیرة المحمدیة"، طبع مصر، شماره اوّل، سال هجدهم، شعبان 1387.

[169] ( 1). سوره عنکبوت، آیه 14.

[170] ( 1). این کتاب نخست به ضمیمه ترجمه انگلیسی آن در 1899 میلادی در لندن طبع و اخیراً نیزطبع آن تجدید شده است.

[171] ( 1). بنابر تواریخ و کتب حدیث مجموع مدت عمر او پیش از بعثت و پس از طوفان 2500 سال شد.

[172] ( 2). مدت اعمار این افراد همه طبق تورات نوشته شده که علاوه بر این، جمعی دیگر را نیز مانند فالح و رعو و سروج و ناحور و غیره ذکر کرده. رجوع شود به ترجمه عربی تورات، طبع بیروت، 1870 میلادی و منتخب الاثر نگارنده، ص 276 و 277.

و ظاهراً اخنوخ همان ایلیا است که یهود و نصاری معتقدند: سه هزار و سیصد و هشتاد و دو سال پیش از میلاد زنده به آسمان برده شد و الم مرگ نچشید. رجوع شود به کتاب اظهار الحق، ج 2، ص 124).

[173] ( 3). کمال الدین، ج 2، ص 233- 235.

[174] ( 4). المعمّرین، ص 36.

[175] ( 5). کمال الدین، ج 2، ص 232.

[176] ( 6). کنز الفوائد، ص 245.

[177] ( 7). کمال الدین، ج 2، ص 142.

[178] ( 1). المعمّرین، ص 64.

[179] ( 2). تذکرة الخواص، ص 205؛ المعمّرین، ص 31.

[180] ( 3). المعمّرین، ص 59.

[181] ( 4). المعمّرین، ص 43.

[182] ( 5). غیبت شیخ طوسی، ص 86.

[183] ( 6). غیبت شیخ طوسی، ص 86.

[184] ( 7). کمال الدین، ص 246.

[185] ( 8). المعمّرین، ص 65.

[186] ( 9). المعمّرین، ص 49.

[187] ( 10). المعمّرین، ص 67.

[188] ( 11). المعمّرین، ص 69.

[189] ( 1). غیبت شیخ طوسی، ص 81؛ المعمّرین، ص 42.

[190] ( 2). المعمّرین، ص 82.

[191] ( 3). المعمّرین، ص 49.

[192] ( 4). المعمّرین، ص 20.

[193] ( 5). المعمّرین، ص 33.

[194] ( 6). المعمّرین، ص 22.

[195] ( 7). تذکرة الخواص، ص 377، نقل از تورات.

[196] ( 8). المعمّرین، ص 68.

[197] ( 9). کمال الدین، ج 2، ص 242.

[198] ( 10). المعمّرین، ص 25.

[199] ( 11). المعمّرین، ص 5.

[200] ( 12). المعمّرین، ص 41.

[201] ( 1). المعمّرین، ص 39.

[202] ( 2). کمال الدین، ج 2، ص 235.

[203] ( 3). غیبت شیخ طوسی، ص 80.

[204] ( 4). المعمّرین، ص 20.

[205] ( 5). المعمّرین، ص 70.

[206] ( 6). کمال الدین، ج 2، ص 255.

[207] ( 7). المعمّرین، ص 38.

[208] ( 8). المعمّرین، ص 66.

[209] ( 9). کمال الدین، ج 2، ص 232.

[210] ( 10). غیبت شیخ طوسی، ص 81.

[211] ( 11). غیبت شیخ طوسی، ص 86.

[212] ( 12). کنز الفوائد، ص 254.

[213] ( 1). تذکرة الخواص، ص 205؛ المعمّرین، ص 22.

[214] ( 2). المعمّرین، ص 66.

[215] ( 3). کمال الدین، ج 2، ص 255؛ المعمّرین، ص 21.

[216] ( 4). المعمّرین، ص 35.

[217] ( 5). المعمّرین، ص 9؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 3.

[218] ( 6). المعمّرین، ص 29.

[219] ( 7). تذکرة الخواص، ص 205.

[220] ( 8). مخفی نماند یادداشت کردن نام معمّرینی که شرح حالاتشان در کتاب المعمّرین و غیبت شیخ طوسی و کمال الدین و کنز الفوائد و کتاب‌های تاریخ حفظ شده، سبب اطاله مقاله می‌گردد، لذا به همین قدر قناعت کردیم و بر آن اسامی معمّرین دیگر را از کتاب‌هایی که اخیراً تألیف شده، اضافه می‌نماییم و همچنین بعضی از معمّرین معاصر را که اتفاقاً و بدون اینکه در مقام فحص باشیم در روزنامه‌ها به شرح احوال آنها برخوردیم.

[221] ( 1). نام این چند نفر در تفسیر الجواهر، ج 17، ص 226 ذکر شده است.

[222] ( 1). نام این افراد در روزنامه الاهرام، شماره 3، دسامبر 1930 طی مقاله‌ای با عنوان" الخلود و طول العمر حوادث مدهشة عن طول الاعمار" ضبط شده است. تفسیر الجواهر، ج 24، ص 86- 88.

[223] ( 2). مجله صبا، شماره 29، سال 3، به نقل از مجله الاثنین قاهره.

[224] ( 3). پرچم اسلام، شماره 3، سال 2.

[225] ( 4). روزنامه کیهان، شماره 7253.

[226] ( 5). روزنامه اطلاعات، شماره 9603.

[227] ( 6). روزنامه اطلاعات، شماره 9215.

[228] ( 1). روزنامه کیهان، شماره 7151 و شماره 7746؛ روزنامه اطلاعات، شماره‌های 11744، 11750، 11871، 11904، 11965، 12882، 12893.

[229] ( 2). روزنامه اطلاعات، شماره 9072.

[230] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 9303.

[231] ( 4). روزنامه اطلاعات، شماره 9093.

[232] ( 5). روزنامه اطلاعات، شماره 11622.

[233] ( 6). روزنامه اطلاعات، شماره 9431.

[234] ( 7). روزنامه اطلاعات، شماره 9763 و 9873.

[235] ( 8). روزنامه اطلاعات، شماره 11347.

[236] ( 9). روزنامه اطلاعات، شماره 9746 و 9748.

[237] ( 1). روزنامه کیهان، شماره 5991.

[238] ( 2). روزنامه اطلاعات، شماره 11924.

[239] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 10000.

[240] ( 4). روزنامه اطلاعات، شماره 8731.

[241] ( 5). روزنامه اطلاعات، شماره 8739.

[242] ( 6). روزنامه اطلاعات، شماره 11187.

[243] ( 7). روزنامه اطلاعات، شماره 8646.

[244] ( 8). روزنامه اطلاعات، شماره 8972.

[245] ( 1). روزنامه اطلاعات، شماره 8972.

[246] ( 2). روزنامه کیهان، شماره 6063.

[247] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 9023.

[248] ( 4). روزنامه اطلاعات، شماره 11، آبان ماه 1333.

[249] ( 5). مجله دانشمند، شماره 61.

[250] ( 6). روزنامه اطلاعات، شماره 11105.

[251] ( 7). روزنامه اطلاعات، شماره 8928.

[252] ( 8). روزنامه اطلاعات، شماره 8745.

[253] ( 9). الامالی المنتخبة، ج 1، ص 79، طبع نجف؛ نقل از روزنامه الاخاء بغداد، شماره 757، سال 4.

[254] ( 1). الامالی المنتخبة، ج 1، ص 79، طبع نجف، به نقل از سالنامه پارس.

[255] ( 2). روزنامه اطلاعات، شماره 8963.

[256] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 8963.

[257] ( 4). شرح احوالش به طور مفصل در روزنامه اطلاعات، شماره 9236 و به طور مختصر در روزنامه اطلاعات، شماره‌های 1921 و 9574 و 9575 درج شده است.

[258] ( 5). روزنامه اطلاعات، شماره 11179 و 11180.

[259] ( 6). روزنامه اطلاعات، شماره 9741 و 9742.

[260] ( 7). روزنامه اطلاعات، شماره 9780.

[261] ( 1). روزنامه اطلاعات، شماره‌های 9741 و 9744 و 9765 و شماره 26 مهر 1337.

[262] ( 2). روزنامه اطلاعات، شماره 9337.

[263] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 12672.

[264] ( 4). روزنامه اطلاعات، شماره 11178.

[265] ( 1). روزنامه اطلاعات، شماره 8904.

[266] ( 2). روزنامه اطلاعات، شماره 9437.

[267] ( 3). روزنامه اطلاعات، شماره 11 آبان 1333.

[268] ( 4). مجله دانشمند، شماره 61.

[269] ( 5). مجله دانشمند، شماره 61.

[270] ( 6). مجله دانشمند، شماره 61.

[271] ( 7). روزنامه اطلاعات، شماره 12882.

[272] ( 8). مجله دانشمند، شماره 61.

[273] ( 1). کشف المحجّة، فصل 79.

[274] ( 1). ینابیع الموده، ص 449 و 451.

[275] ( 1). سوره قصص، آیه 5 و 6.

[276] ( 2). منتخب الاثر نگارنده، ص 321 تا 341.

[277] ( 1). منتخب الاثر نگارنده، ص 243 و 244.

[278] ( 2). منتخب الاثر، ص 245 و 246.

[279] ( 3). منتخب الاثر، ص 320؛ اثبات الهداة، ج 7، ص 139، ح 683؛ اربعین خاتون آبادی، ص 24 و کتاب‌های دیگر.

[280] ( 4). منتخب الاثر، ص 341 و 343.

[281] ( 1). ینابیع المودة، ص 460؛ منتخب الاثر نگارنده، ص 342.

[282] ( 2). اثبات الهداة، ج 6، ص 342، ب 31، ف 10، ح 116.

[283] ( 3). اثبات الهداة، ج 7، ص 138، ح 682، ب 32، ف 44؛ کفایة الاثر و کمال الدین و منتخب‌الاثر.

[284] ( 4). برای اطّلاع بیشتر از این، به کتاب‌های حدیث مانند غیبت نعمانی و غیبت طوسی و کمال الدین و بحارالانوار و اثبات الهداة و اربعین خاتون‌آبادی و منتخب الاثر حقیر مراجعه شود.

[285] ( 1). یکی از دانشمندان مصری می‌گوید: هنگامی که در فرانسه تحصیل می‌کردم، ماه رمضان در مجلسی شرکت داشتم، رئیس مدرسه( دانشکده) به من سیگار تعارف کرد، من عذر خواستم، علّت را پرسید، گفتم: ماه رمضان است و روزه‌ام. گفت: گمان نمی‌کردم تو دیگر به این خرافات پای بند باشی. پس از پایان مجلس، یک پروفسور هندی که در آن مجلس بود، گفت: مایلم فردا شما را در فلان محل ملاقات کنم. فردا به ملاقات او رفتم، مرا به کلیسا برد و از دور رئیس دانشکده را به من نشان داد، گفت: آن کیست؟ گفتم: فلانی است. گفت: چه کار می‌کند؟ گفتم: نماز می‌خواند. گفت: اینها ما را به ترک عادات و سنن و وظایف دینی خود می‌خوانند و خودشان این‌گونه مواظب انجام برنامه‌های مذهبی خود هستند.

به نظر ما باید با این بیماری خطرناک، که در اثر تلقین بیگانگان و استعمارگران و احساس ضعف در جنبه‌های صناعی و میکانیکی پیدا شده و مثل خوره شخصیت و استقلال فکر مردم شرق و ملل اسلامی را می‌خورد و بعضی را چنان در منجلاب تقلید از عادات زشت غربی‌ها غرق کرده که از خود آنها نیز داغ‌تر شده‌اند، باید یک مبارزه دامنه دار و پیگیر براساس عقل و منطق و احترام به سنن و تعالیم عالی اسلام شروع شود.

آری بعضی از شرقی‌ها چون خود را ضعیف می‌بینند، در برابر مظاهر تمدن مادی غرب خودباخته شده، عادات و اخلاق و لباس و روش‌های ملّی و دینی خود را ترک نموده و به عادات و روش‌های ناپسند غربی‌ها افتخار می‌نمایند و در مجامع و مجالس خودمان مانند آنها رفتار می‌نمایند؛ امّا غربی چون باد به بینی‌اش افتاده و به ثروت و صنایع و قوه مادی خود مغرور شده، در برابر شرقی‌ها عادات خود را هرچه هم سخیف و حیوانی و خرافی باشد، با افتخار و با شکوه و تشریفات انجام می‌دهد.

بسیاری از شرقی‌های غرب زده به جای آنکه از غرب، صنایع و علوم را فرا بگیرند و خود را از آنها بی‌نیاز سازند تا خودشان مالک دریا و زمین و هوا و معدن خود شوند، تقلید کورکورانه از بیگانگان را شعار خود قرار داده و قدرت آنکه در مجامع آنها با لباس ملّی خود، مثلًا بدون کراوات حضور یابند، ندارند، جز افرادی مانند زمامداران هند مثل دکتر ذاکر حسین رئیس جمهور سابق هند و سران حجاز و مراکش و برخی دیگر که در مجامع بین المللی و محافل رسمی با همان لباس و روش ملّی خود شرکت می‌کنند، اکثر در مجامع و محافل غربی‌ها از آداب آنان تقلید می‌کنند.

چقدر محبوب و زیبا است استقلال روح! و چقدر محترم است آن زمامدار مسلمان که در مجالس و ضیافت‌هایی که غربی‌ها به افتخارش می‌دهند، مشروبات الکلی مصرف نمی‌شود. چقدر باافتخار است آن زمامداری که در مسکو میهمان رسمی حکومت کمونیسم است و برای ادای نماز به مسجد می‌رود. چقدر شرافتمند و خودساخته است زمامداری که در آمریکا از رفتن به کلیسا برای تماشا و از گرفتن قرض ربوی خودداری می‌کند. چقدر عظیم و بااراده است آن مسلمان که وقتی در جامعه ملل سخنرانی می‌کند،« بسم اللَّه الرحمن الرحیم» می‌گوید. و چقدر موهن است یک ملّت مسلمان که به قرآن افتخار می‌کند و در نمازش روزی بیست مرتبه« بسم اللَّه الرحمن الرحیم» می‌گوید، این جمله نورانی را که وحی آسمانی است، از آغاز کتاب‌هایش حذف کند. چقدر ذلیل و خوارند آنها که از عادات و روش بیگانه تقلید می‌کنند. چقدر کوچک و فرومایه و حقیر است آن ملتی که لباس و روش‌های دینی و ملّی خود را ترک کرده و در مجالس و محافل، لباس‌های دیگران را بپوشد و زن و مردش از شخصیت و اعتماد به نفس محروم گردیده باشد.

[286] ( 1). حکومت به اصطلاح اسلامی اندلس با کفار و بیگانگان قراردادها و معاهداتی برخلاف اصول و احکام اسلام بست که در نتیجه پای نفوذ مسیحیت در کشور باز شد و فحشا و فروش مشروبات آزاد و زنان و مردان مسلمان مانند مسیحی‌ها با هم آمیزش یافتند و مجالس شب نشینی‌ها و اجتماعات دسته جمعی زن و مرد و رقص و ساز و آواز، غیرت و حمیّت و اخلاق اسلامی را از میان برد و مستشاران بیگانه در شؤون مملکت اسلامی دخالت پیدا کردند، تا حالتی پیدا شد که اندلس اسلامی به یک کشور مسیحی تبدیل و آفتاب علم و تمدن معارف اسلام در آنجا چنان غروب کرد که امروز جز آثار عصر طلایی حکومت مسلمین، از ابنیه و مساجد و کاخ‌ها که یادگار علم و صنعت و تاریخ طلایی آن کشور است، چیزی از اسلام در آنجا باقی نمانده است. نفرین بر فحشا و فساد و جاه‌طلبی و نفاق و اختلاف. نفرین بر زمامداران مزدور و بیگانه‌پرست.

[287] ( 1). علی محمّد شیرازی نخست خود را سیّد می‌خواند و بعد ادعای بابیت نمود و سپس با آنکه صریحاً به امامت و مهدویت حضرت ولی عصر، مهدی موعود، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام اعتراف کرده بود، دعوای مهدویت و بعد ادعای پیغمبری کرد، عاقبت چنانچه در بعضی از الواح او نقل شده، ادعای خدایی نمود و در پایان کار صریحاً به خط خودش از دعاوی خود برگشت و توبه‌نامه خود را برای ناصرالدین شاه فرستاد و ظاهراً در میان مدعیان مهدویت در این اختلاف دعاوی، علی محمّد کم‌نظیر باشد و همین اختلاف‌گویی‌ها و سخنان ناهنجار و عبارات رکیک هذیان‌آمیز او را به خبط دماغ مشهور ساخت.

و پوشیده نماند حزب و دسته بابی و بهایی یکی از دسته‌جات سیاسی مزدوری است که طی قرن اخیر در هند و ترکیه و ایران و مخصوصاً فلسطین و سایر کشورهای اسلامی و خاورمیانه، آلت اجرای سیاسات و جاسوسی برای دول استعمارگر شده و همواره تحت الحمایه آن دول مشغول خیانت به شرق عموماً و ملّت و دین اسلام خصوصاً بوده و هستند.

در آغاز، نقشه‌های ماهرانه اجانب، علی محمّد را به دعوت و ایجاد اختلاف بین ملّت ایران و قیام به ضد حکومت تشویق و تحریک نمود و به او قول کمک و مساعدت داد. وقتی علی محمّد به ایران آمد، دولت روسیه که در آن موقع در ایران نفوذ کامل داشت، از او نگاهداری کرد و به امید آنکه بابی‌گری وسیله‌ای برای اجرای سیاست‌های حکومت تزاری و تضعیف نفوذ کلمه اسلام و علما بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند و او را از ایالت فارس تحویل گرفته و توسط سواران منوچهر خان گرجی حاکم اصفهان که ارمنی نژاد و از دست نشانده‌های حکومت روسیه بود، به اصفهان آوردند و تا منوچهر خان زنده بود، به امر حکومت روس در اصفهان از او محرمانه نگهداری کرد و تا مدتی سفارت روس و کنسول‌گری‌هایش از بابی‌ها حمایت می‌کردد که در همین اصفهان آزادانه علیه دین و استقلال مملکت تحریک و به نفع سیاست روس‌ها فتنه انگیزی می‌کردند، هر وقت هم در اثر فشار علماء و ملّت، حکومت ناچار می‌شد از آنها تعقیب و بازجویی کند، در کنسولگری روس متحصن می‌شدند و کنسول از آنها جانب‌داری می‌کرد و علناً در امور داخلی کشور ما مداخله می‌نمود و از آنها حمایت کردند.

وقتی فهمیدند آنها نمک به حرامی کرده و با انگلیس‌ها مربوط شده و برای آنها کار می‌کنند، ناچار آنها را ترک گفتند و محصول زحمات و مصارف مخارج هنگفت خود را به انگلیسی‌ها سپردند. اداره جاسوسی انگلیس آنها را به کار گماشت و بهتر اداره کرد و در ایران و ترکیه و بعضی کشورهای عربی از آنها استفاده‌های بسیار کرد، پول و حقوق و وسایل دیگر در اختیارشان گذاشت و به پاس خدماتی که عباس افندی در جنگ جهانی اوّل به آنها کرد تا انگلیس‌ها فلسطین را متصرف شدند و نقشه تجزیه کشورهای اسلامی را عملی کردند، توسط ژنرال النبی انگلیسی رسماً به لقب سری او را مفتخر ساختند که عکس و تفصیلات آن مراسم و اعطای نشان در کتاب‌ها طبع و گراور است که در حقیقت تمام این جریان‌ها و جاسوسی‌های این فرقه به نفع صهیونیسم بین المللی بود، سپس آمریکایی‌ها نیز آنان را زیر کار کشیده و مزدور سازمان سیا و صهیونیسم شدند تا پس از مرگ شوقی افندی که برخلاف وصیت نامه منتسب به عباس افندی مقطوع النسل درآمد- به نقل استاد دکتر شلبی در کتاب" مقارنة الادیان"، ج 1، ص 309- بهائیت چنانچه نویسندگان و اهل قلم آن را می‌نامند، رسماً یک حرکت صهیونیسمی گردید و از چهره صهیونیسمی خود علناً پرده برداری کرد و در مجلس بزرگی که در اسرائیل تشکیل دادند، یک نفر صهیونیسم آمریکایی به نام" میسون" برای رهبری بهائیان در تمام جهان انتخاب شد. البته شخص دیگر به نام« میسن ریمی» که با شوقی رفاقت داشت نیز ادعای جانشینی او را کرد و یک نفر نیز خود را« سماء اللَّه» نامید.

بالجمله دسته بابی و بهایی یک بازی و ماجرای سیاسی و بر ضدّ تمامیت استقلال کشور ایران بود و مزدور صهیونیسم بوده و هست که یک جاسوس روسی آن را به وجود آورد، سپس آلت اغراض ضد اسلامی و استعماری دو دولت بزرگ دیگر در ایران و کشورهای دیگر شد و اگر زور و اعمال نفوذ دول بزرگ و مؤسسات و سازمان‌های صهیونیسمی آمریکایی و کمپانی‌های یهودی‌های آنجا تا حال از آنها حمایت نکرده بود، همان روزهای اوّل از میان رفته بودند و ریشه نفوذ این تحریکات مربوط به ضعف حکومت مرکزی و دخالت اجانب در مملکت و غفلت مسموم باز گذاردند و مشاغل و پست‌های حساس را به تشویق و دستور اجانب به بعضی افراد این حزب خائن سپردند.

کسانی که بخواهند به طور تفصیل از تاریخ این ماجرای سیاسی و رسوایی‌های رفتار سران مزدور این طایفه و خیانت‌ها و فتنه‌ها و آشوب‌ها و ترورهای آنها باخبر شوند، می‌توانند به تواریخ عصر فتنه علی محمّد باب مثل ناسخ و روضة الصفا و به کتاب‌هایی مانند کشف الحیل و فلسفه نیکو و ساخته‌های بهائیت در صحنه دین و سیاست و مهازل البهائیة، محاکمه و بررسی، بهائیت دین نیست و بهایی چه می‌گوید، دزدبگیر شرح بزبگیر و مفتاح باب الابواب و یادداشت‌های کینیاز دالگورکی یا کتاب دانستنی‌هایی درباره تاریخ و نقش سیاسی رهبرای بهایی که پرنس دالگورکی نیز در آن کاملًا معرفی شده و حتی به کتاب‌های خود این فرقه خیانت‌پیشه رجوع نمایند.

به عقیده ما یکی از نشانه‌های بقای استعمار و ایادی بیگانه، بودن افراد این فرقه جاسوس و مزدور در رأس بعضی از مقامات و واگذاری امتیازات به آنها و دخالت آنها در شعب تبلیغاتی و بازرگانی است که وظیفه هر مسلمان استقلال دوست، پایان دادن به این ردّپای استعمار و بستن و تخته کردن این دکان جاسوسی صهیونیسم است.

[288] ( 1). سوره لقمان، آیه 34.

[289] ( 1). سوره انفال، آیه 60.

[290] ( 1). سوره حجر، آیه 9.

[291] ( 2). سوره صف، آیه 8.

[292] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 139.

[293] ( 1). نهج البلاغه، حکمت 147؛ و به تذکرة الحفاظ ذهبی، ج 1، ص 12 نیز مراجعه شود.

[294] ( 1). سوره یوسف، آیه 40.

[295] ( 1). ایمان و عقیده به این نظام کمترین فایده‌اش بازداری و کنترل هر نظام دیگر است که بر اوضاع‌مسلّط شده باشد؛ عقیده به نظام امامت، آن نظامات غیر شرعی را نیز محدود می‌کند و از دیکتاتوری و مطلق العنانی آنها جلوگیری می‌نماید و افراد را از اینکه دربست خود را در اختیار آنها بگذارند، مانع می‌شود. نظام امامت در هر مرحله‌ای از نفوذ که باشد، در همان مرحله نظام بازداری از ظلم و فساد و استضعاف است که بیشتر از این در اینجا مجال شرحش نیست.

[296] ( 2). منتخب الاثر، ص 15.

[297] ( 1). کافی، ج 1، ص 375.

[298] ( 2). کافی، ج 1، ص 376، ح 4.

[299] ( 3). مخفی نماند احادیث بسیار در موضوع ولایت اهل بیت علیهم السلام و اینکه هیچ عملی بدون‌ولایت نفع نمی‌دهد، وارد است، که قسمتی از آنها را در کتاب« امان الامة» نقل کرده‌ام و همه بر اهمّیت نظام امامت و اینکه باید امّت آن را تعظیم نموده و از آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.

[300] ( 1). رجوع شود به منتخب الاثر، ب 5، ف 7، ص 475 و 476.

[301] ( 2). سوره بقره، آیه 249.

[302] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 64.

[303] ( 1). سوره نحل، آیه 90.

[304] ( 2). سوره حجرات، آیه 13.

[305] ( 1). رجوع شود به منتخب الاثر، ف 6، ب 5، ص 452 و 453.

[306] ( 2). نهج البلاغه، خطبه 2.

[307] ( 3). نهج البلاغه، خطبه 3.

[308] ( 1). از حکایات جالب و مورد اطمینان که در زمان ما واقع شده، اتّفاقی‌است که هنگام چاپ این کتاب برایم نقل شد و در آن نکات و پندهایی است، جهت مزید بصیرت خوانندگان که به خواندن این‌گونه حکایات علاقه دارند، در اینجا ضمیمه کتاب می‌نمایم:

چنان‌که اکثر مسافرینی که از قم به تهران و از تهران به قم می‌آیند و اهالی قم نیز اطّلاع دارند، اخیراً در محلی که سابقاً بیابان و خارج از شهر قم بود، در کنار راه قم- تهران- سمت راست کسی که از قم به تهران می‌رود- جناب حاج یداللَّه رجبیان از اخیار قم، مسجد مجلّل و باشکوهی به نام مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام بنا کرده است که هم‌اکنون دایر شده و نماز جماعت در آن منعقد می‌گردد.

در شب چهارشنبه بیست و دوم ماه مبارک رجب 1398- مطابق هفتم تیرماه 1357- شخصاً از صاحب حکایت، جناب آقای احمد عسکری کرمانشاهی که از اخیار بوده و سال‌ها است در تهران متوطن می‌باشد، حکایت ذیل راجع به این مسجد را در منزل جناب آقای رجبیان با حضور ایشان و برخی دیگر از محترمین شنیدم.

آقای عسکری نقل کرد: حدود هفده سال پیش، روز پنج‌شنبه‌ای بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم، در زدند. رفتم بیرون، دیدم سه نفر جوان که هرسه مکانیک بودند، با ماشین آمده‌اند. گفتند: تقاضا داریم امروز روز پنج‌شنبه است، با ما همراهی نمایید تا به مسجد جمکران مشرف شویم و دعا کنیم، حاجتی شرعی داریم.

این‌جانب جلسه‌ای داشتم که جوان‌ها را در آن جمع می‌کردم و نماز و قرآن می‌آموختم و این سه جوان از همان جوان‌ها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم: من چه کاره‌ام بیایم دعا کنم؟ بالاخره اصرار کردند، من هم دیدم نباید آنها را رد کنم، موافقت کردم. سوار شدم و به سوی قم حرکت کردیم.

در جاده تهران( نزدیک قم) ساختمان‌های فعلی نبود، فقط دست چپ یک کاروان‌سرای خرابه به نام قهوه‌خانه علی سیاه بود. چند قدم بالاتر از همین جا که فعلًا حاج آقا رجبیان مسجدی به نام مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام بنا کرده است، ماشین خاموش شد.

رفقا که هر سه مکانیک بودند، پیاده شدند و کاپوت ماشین را بالا زدند و به آن مشغول شدند. من از یک نفر آنها به نام علی آقا یک لیوان آب گرفتم برای قضای حاجت و تطهیر، رفتم که بروم توی زمین‌های مسجد فعلی، دیدم سیدی بسیار زیبا و سفید، ابروهایش کشیده، دندان‌هایش سفید و خالی بر صورت مبارکش بود، با لباس سفید و عبای نازک و نعلین زرد و عمامه سبز مثل عمامه خراسانی‌ها، ایستاده و با نیزه‌ای که به قدر هشت- نُه متر بلند است، زمین را خطکشی می‌نماید. گفتم: اوّل صبح آمده است اینجا جلوی جاده که دوست و دشمن می‌آیند رد می‌شوند، نیزه دستش گرفته است.

( آقای عسکری در حالی که از این سخنان خود پشیمان و عذرخواهی می‌کرد گفت:)

گفتم: عمو! زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده‌ای چه کنی، برو درست را بخوان. و رفتم برای قضای حاجت نشستم.

صدا زد: آقای عسکری آنجا ننشین، اینجا را که من خط کشیده‌ام، مسجد است.

من متوجّه نشدم که از کجا مرا می‌شناسد؟! مانند بچه‌ای که از بزرگ‌تر اطاعت کند، گفتم: چشم. و پا شدم.

فرمود: برو پشت آن بلندی.

رفتم آنجا، پیش خود گفتم: سر سؤال با او را باز کنم و بگویم: آقاجان، سیّد، فرزند پیغمبر! برو درست را بخوان. و سه سؤال پیش خود طرح کردم:

1- این مسجد را برای جنّ می‌سازی یا ملائکه، که دو فرسخ از قم آمده‌ای بیرون و زیر آفتاب نقشه می‌کشی؟ درس نخوانده معمار شده‌ای؟!

2- هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضای حاجت نکنم؟

3- در این مسجد که می‌سازی، جن نماز می‌خواند یا ملائکه؟

این پرسش‌ها را پیش خود طرح کردم، آمدم جلو سلام کردم. بار اوّل او ابتدای به سلام کرد، نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت، دست‌هایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم و( چنان‌که در تهران هر وقت سیّد شلوغ می‌کرد، می‌گفتم: مگر روز چهارشنبه است) عرض کنم: روز چهارشنبه نیست، پنج‌شنبه است، چرا آمده‌ای میان آفتاب؟

بدون اینکه عرض کنم، تبسم کرد و فرمود: پنج‌شنبه است و چهارشنبه نیست. و فرمود: سه سؤالی را که داری بگو ببینم!

من متوجّه شدم قبل از اینکه سؤال کنم، از درون من اطّلاع داد. گفتم: سیّد، فرزند پیغمبر! درس را ول کرده‌ای و اوّل صبح آمده‌ای کنار جاده، نمی‌گویی در این زمان تانک و توپ، نیزه به درد نمی‌خورد، برو درست را بخوان.

خندید، چشمش را انداخت به زمین، فرمود: دارم نقشه مسجد می‌کشم. گفتم: برای جن یا ملائکه؟ فرمود: برای آدمیزاد، اینجا آبادی می‌شود.

گفتم: بفرمایید ببینم اینجا که می‌خواستم قضای حاجت کنم، هنوز مسجد نشده است؟

فرمود: یکی از عزیزان فاطمه زهرا علیها السلام در اینجا بر زمین افتاده و شهید شده است، من مربع مستطیل خط کشیده‌ام. اینجا می‌شود محراب، اینجا که می‌بینی قطرات خون است که مؤمنین می‌ایستند. اینجا که می‌بینی، مستراح می‌شود، و اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده‌اند.

همین‌طور که ایستاده بود، برگشت و مرا هم برگرداند، فرمود: اینجا می‌شود حسینیه! و اشک از چشمانش جاری شد، من هم بی‌اختیار گریه کردم. فرمود: پشت اینجا می‌شود کتابخانه، و تو کتاب‌هایش را می‌دهی؟

گفتم: پسر پیغمبر، به سه شرط؛ اوّل اینکه: من زنده باشم. فرمود: ان شاء اللَّه.

شرط دوم این است که اینجا مسجد شود. فرمود: بارک اللَّه.

شرط سوم این است که به قدر استطاعت، و لو یک کتاب شده، برای اجرای امر تو پسر پیغمبر بیاورم؛ ولی خواهش می‌کنم برو درست را بخوان، آقاجان این هوا را از سرت دور کن.

دو مرتبه خندید و مرا به سینه خود گرفت، گفتم: آخر نفرمودید اینجا را کی می‌سازد؟ فرمود: ید اللَّه فوق ایدیهم.

گفتم: آقاجان! من این‌قدر درس خوانده‌ام، یعنی دست خدا بالای همه دست‌هاست. فرمود: آخر کار می‌بینی. وقتی ساخته شد، به سازنده‌اش از قول من سلام برسان. مرتبه دیگر هم مرا به سینه گرفت و فرمود: خدا خیرت بدهد!

من آمدم و رسیدم سر جاده، دیدم ماشین راه افتاده. گفتم: چطور شد؟ گفتند: یک چوب کبریت گذاشتیم زیر این سیم، وقتی آمدی درست شد. گفتند: با کی زیر آفتاب حرف می‌زدی؟ گفتم: مگر سیّد به این بزرگی را با نیزه ده متری که دستش بود، ندیدید که من با او حرف می‌زدم؟! گفتند: کدام سیّد؟ خودم برگشتم دیدم سیّد نیست، زمین مثل کف دست! پستی و بلندی نبود، هیچ کس نبود.

من یک تکانی خوردم، آمدم توی ماشین نشستم، دیگر با آنها حرف نزدم. به حرم مشرف شدم، نمی‌دانم چطوری نماز ظهر و عصر را خواندم. بالاخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم. نماز خواندم، گیج بودم، رفقا با من حرف می‌زدند، من نمی‌توانستم جوابشان را بدهم.

در مسجد جمکران، یک پیرمرد یک طرف من نشسته، و یک جوان طرف دیگر، من هم وسط ناله می‌کردم و گریه می‌کردم. نماز مسجد جمکران را خواندم، می‌خواستم بعد از نماز به سجده بروم و صلوات را بخوانم، دیدم آقایی سیّد که بوی عطر می‌داد، فرمود: آقای عسکری سلام علیکم! و نشست پهلوی من.

تُن صدایش همان تُن صدای سیّد صبحی بود و به من نصیحتی فرمود. رفتم به سجده، ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آن آقا بود و سرم به سجده، گفتم: سر بلند کنم و بپرسم شما اهل کجا هستید و مرا از کجا می‌شناسید؟! وقتی سر بلند کردم، دیدم آقا نیست.

به پیرمرد گفتم: این آقا که با من حرف می‌زد، کجا رفت، او را ندیدی؟ گفت: نه. از جوان پرسیدم، او هم گفت، ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین لرزه شد، تکان خوردم، فهمیدم که حضرت مهدی علیه السلام بوده است. حالم به هم خورد، رفقا مرا بردند آب به سر و رویم ریختند و گفتند: چه شده؟

خلاصه، نماز را خواندیم، به سرعت به سوی تهران برگشتیم. مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی را هنگام ورود به تهران ملاقات کردم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم و خصوصیات را از من پرسید، گفت: خود حضرت بوده‌اند، حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد، درست است.

مدتی قبل، روزی یکی از دوستان پدرش فوت کرده بود، به اتفاق رفقای مسجدی، او را به قم آوردیم به همان محل که رسیدیم، دیدیم دو پایه خیلی بلند بالا رفته است، پرسیدم، گفتند: این مسجدی است به نام امام حسن مجتبی علیه السلام، که پسرهای حاج حسین آقا سوهانی می‌سازند. در حالی که اشتباه می‌گفتند.

وارد قم شدیم، جنازه را بردیم باغ بهشت و دفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمی‌شناختم، به رفقا گفتم: تا شما می‌روید ناهار بخورید، من الآن می‌آیم. تاکسی سوار شدم، رفتم سوهان‌فروشی پسرهای حاج حسین آقا پیاده شدم. به پسر حاج حسین آقا گفتم: اینجا شما مسجد می‌سازید؟ گفت: نه. گفتم: این مسجد را کی می‌سازد؟

گفت: حاج یداللَّه رجبیان. تا گفت یداللَّه، قلبم به تپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلی گذاشت، نشستم، خیس عرق شدم، با خود گفتم: ید اللَّه فوق أیدیهم. فهمیدم حاج یداللَّه است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده و نمی‌شناختم.

برگشتم به تهران و به مرحوم حاج شیخ جواد گفتم. فرمود: برو سراغش، درست است.

من بعد از آن‌که چهارصد جلد کتاب خریداری کردم و رفتم قم، آدرس محل کار( پشم‌بافی) حاج یداللَّه را پیدا کردم، رفتم کارخانه و از نگهبان پرسیدم، گفت: حاجی رفت منزل. گفتم: استدعا می‌کنم تلفن کنید و بگویید یک نفر از تهران آمده و با شما کار دارد. تلفن کرد، حاجی گوشی را برداشت، من سلام عرض کردم، گفتم: از تهران آمده‌ام، چهارصد جلد کتاب وقف این مسجد کرده‌ام، کجا بیاورم؟

فرمود: شما از کجا این کار را کردید و چه آشنایی با ما دارید؟ گفتم: حاج آقا چهارصد جلد کتاب وقف کرده‌ام.

گفت: باید بگویید مال چیست؟ گفتم: پشت تلفن نمی‌شود. گفت: شب جمعه آینده منتظر هستم، کتاب‌ها را بیاورید منزل؛ چهارراه شاه، کوچه سرگرد شکراللهی، دست چپ، در سوم.( لازم به ذکر: این آدرس مال زمان سابق بوده که هم‌اکنون تغییر نام یافته است).

رفتم تهران و کتاب‌ها را بسته‌بندی کردم. روز پنج‌شنبه با ماشین یکی از دوستان آوردم قم منزل حاج آقا، ایشان گفت: من این‌طور قبول نمی‌کنم، جریان را بگو. بالاخره جریان را گفتم و کتاب‌ها را تقدیم کردم. و رفتم در مسجد هم دو رکعت نماز حضرت خواندم.

او گریه کرد، سپس مسجد و حسینیه را طبق نقشه‌ای که حضرت کشیده بودند، به من نشان داد و گفت: خدا خیرت بدهد! تو به عهدت وفا کردی.

این بود حکایت مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام که به طور اختصار نقل شد. علاوه بر این، حکایت جالبی نیز آقای رجبیان نقل کردند که آن را نیز مختصراً نقل می‌نمایم:

آقای رجبیان گفتند: شب‌های جمعه حسب المعمول، حساب و مزد کارگرهای مسجد را مرتب کرده و وجوهی که باید پرداخت می‌شد، پرداخت کردم. شب جمعه‌ای، استاد اکبر بنّای مسجد، برای حساب و گرفتن مزد کارگرها آمده بود، گفت: امروز یک نفر آقا( سید) تشریف آوردند در ساختمان مسجد و این پنجاه تومان را برای مسجد دادند، من به او عرض کردم: بانی مسجد از کسی پول نمی‌گیرد. با تندی به من فرمود: می‌گویم بگیر! این را می‌گیرد. من پنجاه تومان را گرفتم، روی آن نوشته بود: برای مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام.

دو سه روز بعد، صبح زود زنی مراجعه کرد و وضع تنگ‌دستی و حاجت خودش و دو طفل یتیمش را شرح داد، من دست کردم در جیب‌هایم. پول موجود نداشتم، غفلت کردم که از اهل منزل بگیرم، آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم و گفتم: بعد خودم خرج می‌کنم. و به آن زن آدرس دادم که بیاید تا به او کمک کنم. زن پول را گرفت و رفت و دیگر هم با اینکه به او آدرس داده بودم، مراجعه نکرد؛ ولی من متوجّه شدم که نباید پول را داده باشم و پشیمان شدم.

تا جمعه دیگر استاد اکبر برای حساب آمد و گفت: این هفته من از شما تقاضایی دارم، اگر قول می‌دهید که قبول کنید، بگویم. گفتم: بگو! گفت: در صورتی که قول بدهید قبول کنید، می‌گویم. گفتم: آقای استاد اکبر اگر بتوانم از عهده‌اش برآیم. گفت: می‌توانی. گفتم: بگو! گفت: تا قول ندهی، نمی‌گویم. از من اصرار که بگو، از او اصرار که قول بده تا من بگویم. آخر گفتم: بگو قول می‌دهم. وقتی قول گرفت، گفت: آن پنجاه تومان که آقا دادند برای مسجد، بده به خودم. گفتم: آقای استاد اکبر! داغ مرا تازه کردی.( چون بعداً از دادن پنجاه تومان به آن زن پشیمان شده بودم و تا دو سال بعد هم، هر اسکناس پنجاه تومانی به دستم می‌رسید، نگاه می‌کردم شاید آن اسکناس باشد).

گفتم: آن شب مختصر گفتی، حال خوب تعریف کن بدانم. گفت: بلی، حدود سه و نیم بعد از ظهر هوا خیلی گرم بود. در آن بحران گرما مشغول کار بودم، دو سه نفر کارگر هم داشتم، ناگاه دیدم یک آقایی از یکی از درهای مسجد وارد شد، با قیافه‌ای نورانی، جذاب و باصلابت که آثار بزرگی و بزرگواری از او نمایان است، وارد شدند. دست و دل من دیگر دنبال کار نمی‌رفت، می‌خواستم آقا را تماشا کنم.

آقا آمدند اطراف شبستان قدم زدند و تشریف آوردند جلو تخته‌ای که من بالایش کار می‌کردم، از زیر عبا پولی درآوردند و فرمودند: استاد این را بگیر، بده به بانی مسجد.

من عرض کردم: آقا! بانی مسجد پول از کسی نمی‌گیرد؛ شاید این پول را از شما بگیرم و او نگیرد و ناراحت شود. آقا تقریباً تغییر کردند، فرمودند: به تو می‌گویم بگیر. این را می‌گیرد. من فوراً با دست‌های گچ‌آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشریف بردند بیرون.

پیش خود گفتم: این آقا در این هوای گرم کجا بود؟ یکی از کارگرها را به نام مشهدی علی، صدا زدم و گفتم: برو دنبال این آقا ببین کجا می‌روند؟ با چه کسی و با چه وسیله‌ای آمده بودند؟ مشهدی علی رفت. چهار دقیقه شد، پنج دقیقه شد، ده دقیقه شد، مشهدی علی نیامد. خیلی حواسم پرت شده بود، مشهدی علی را صدا زدم، پشت دیوار ستون مسجد بود، گفتم: چرا نمی‌آیی؟ گفت: ایستاده‌ام آقا را تماشا می‌کنم. گفتم: بیا! وقتی آمد، گفت: آقا سرشان را زیر انداختند و رفتند. گفتم: با چه وسیله‌ای؟ ماشین بود؟ گفت: نه! آقا هیچ وسیله‌ای نداشتند، سر به زیر انداختند و تشریف بردند. گفتم: تو چرا ایستاده بودی؟ گفت: ایستاده بودم آقا را تماشا می‌کردم.

آقای رجبیان گفت: این جریان پنجاه تومان بود؛ ولی باور کنید که این پنجاه تومان، اثری روی کار مسجد گذارد، و خود من امید نداشتم که این مسجد به این‌گونه بنا شود و به تنهایی بتوانم آن را به اینجا برسانم. از موقعی که این پنجاه تومان به دستم رسید، روی کار مسجد و روی کار خود من اثر گذاشت.( پایان حکایت)

نگارنده گوید: اگرچه متن این حکایت‌ها بر معرفی آن حضرت، غیر از اطمینان صاحب حکایت، به اینکه سیّد معظمی که نقشه مسجد را می‌کشید و در مسجد جمکران با او سخن فرمود، سخن آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر دیگر ندارد؛ امّا چنان‌که محدث نوری در باب نهم کتاب شریف" نجم ثاقب" شرح داده است، وقوع این‌گونه مکاشفات و دیدارها برای شیعیان آن حضرت، حداقل از شواهد صحّت مذهب و عنایات به واسطه یا بلاواسطه آن حضرت به شیعه است. و بالخصوص که مؤید به حکایات دیگری است که متن آنها دلالت بر معرفی آن حضرت دارد.

بعضی از آن حکایت‌ها در همین عصر خود ما واقع شده و به یاری خدای تعالی در کتاب جدیدی که مخصوص تشرّف‌های معاصرین است، در اختیار شیعیان و ارادتمندان آن غوث زمان و قطب جهان- ارواحنا فداه- قرار خواهد گرفت، ان شاء اللَّه تعالی.

[309] ( 1). منتخب الاثر، ف 4، ب 1، ص 370، ح 14.

[310] ( 2). منتخب الاثر، ص 373.

[311] ( 1). سوره نور، آیه 36.

[312] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 37.

[313] ( 1). رجوع شود به« دار السلام» عراقی،« نجم ثاقب»،« جنة المأوی»،« عبقری الحسان» و بحارالانوار و غیره.

[314] ( 1). سوره حجرات، آیه 13.

[315] ( 2). سوره نحل، آیه 36.

[316] ( 1). سوره صف، آیه 8.

[317] ( 2). بسیاری به وسیله خواب ارشاد شده‌اند که حتی تعیین بدهی آنها در خواب شده و بعد که‌رسیدگی کرده‌اند مطابق مبلغ تعیین شده بود، نه کمتر و نه زیادتر و از خواب‌های عجیب، که دلیل بر عنایات حضرت به جامعه روحانیت است و اینکه این جامعه جُند و سپاه آن حضرت می‌باشند، خواب صادق و عجیب آقای حاج ابوالقاسم کوپایی اصفهانی است.

[318] ( 1). سوره نساء، آیه 165.

[319] ( 1). نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 150.

[320] ( 1). غیبت شیخ طوسی، ص 102.

[321] ( 2). منتخب الاثر، ص 252.

[322] ( 1). به کتاب منتخب الاثر، ص 274 و 275 مراجعه شود.

[323] ( 1). سوره انسان، آیه 2.

[324] ( 2). این نکته با مسأله دفعی و ناگهانی بودن ظهور آن حضرت، که بر حسب روایات، اصل مسلّم‌ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زیرا غرض ما از این شرایط و مقدمات، اموری است که بر حسب اراده و حکمت باری تعالی، قبل از ظهور باید تحقق یافته باشد؛ به طوری که آن ظهور ناگهانی، موجب آن تحول عظیم و تغییر مسیر حرکت جهان گردد.

[325] ( 1). منتخب الاثر، ف 1، ب 8، ص 101، ح 4.

[326] ( 2). احتجاج طبرسی، ج 2، ص 323.

[327] ( 1). منتخب الاثر، ف 4، ب 3، ص 400، ح 13.

[328] ( 1). سوره اسراء، آیه 45.

[329] ( 1). مجمع البیان، روح المعانی، و الدر المنثور.

[330] ( 2). سیره ابن هشام، ج 1، ص 378 و 379 و روایات دیگری از« ابن مردویه»،« بیهقی»،« ابی یعلی»،« ابی شیبه» و« دار قطنی» در الدر المنثور در تفسیر آیه شریفه نقل شده است.

[331] ( 3). سیره ابن هشام، ج 2، ص 95 و 96؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 228؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 103. و از کتب معاصرین: مع الانبیاء فی القرآن، ص 367.

[332] ( 1). الدرّ المنثور، ج 4، ص 186،

[333] ( 2). سوره یس، آیه 9.

[334] ( 3). تفاسیری چون: التبیان، الدر المنثور، نور الثقلین، مجمع البیان و تفاسیر دیگر.

[335] ( 1). کتاب« عقیده الشیعه» ص 348 و 349.

[336] ( 1). چنان‌که تغییر خط و الفبا که در ترکیه عملی شد و اکنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه می‌کند، به همین منظور بود که جامعه تُرک از اسلام و قرآن مجید و کتاب‌ها و معارف اسلام بیگانه گردد و خیال استعمار و غرب و مسیحیت از جانب او راحت باشد و« سلطان محمّد فاتح» دیگر پیدا نشود.

[337] ( 1). نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 187.

[338] ( 2). منتخب الاثر، ف 2، ب 1.

[339] ( 1). نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 187.

[340] ( 1). سوره زمر، آیه 17 و 18.

[341] ( 1). متواتر به معنی" پیاپی"؛ و در اصطلاح حدیث‌شناسی، به احادیث متعدّده‌ای گفته می‌شود که روایت کنندگان آن در هر طبقه، به گونه‌ای زیاد باشند که از مجموع روایات آنها" علم عادی" به صدور آن کلام از معصوم علیه السلام حاصل آید. به عبارت دیگر: اختلاف راویان و تعدّد آنها در نقل یک‌خبر از معصوم علیه السلام به حدّی باشد که توافق آنان بر" کذب" و همدستی آنان در" جعل خبر" ممکن نباشد.

[342] ( 1)." خبر واحد"؛ خبری است که نقل کننده آن، یک یا چند" راوی" باشد، تا آنجا که به حدّ" تواتر" نرسیده باشد. و در اصطلاح حدیث‌شناسی، تقسیم‌بندی‌های مختلف و اقسام گوناگونی دارد. مشهورترین اقسام آن در رابطه با" راوی" عبارتند از:« صحیح، حسن، موثّق و ضعیف».

[343] ( 1). از جمله این اختلافات، اختلاف بر سر نامِ" پدر" بزرگوار حضرت مهدی علیه السلام است که در پاره‌ای از روایات اهل سنّت، عبارتِ« اسم ابیه اسم ابی» به حدیث مشهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:« اسمه اسمی وکنیته کنیتی» افزوده شده است. به این معنا که:« نام مهدی همنام من، و کنیه او همانند کنیه من، و اسم پدر او مانند اسم پدر من است» و یا اختلاف بر سر زمان تولد و مدت عمر و علامات قبل از ظهور، که همگی این موارد در خود مدارک اهل سنّت قابل بررسی بوده و نظر مشهور شیعه نیز بر طبق احادیث وارده در همان کتاب‌ها قابل اثبات است.

[344] ( 1). جریان محمّد بن عجلان در کتاب" البرهان فی علامت مهدی آخرالزمان" ص 174 نقل شده است. محمّد بن عجلان یکی از فقهای مدینه بود که در زمان حکومت بنی عباس با مردی به نام محمّد بن عبداللَّه محض که از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام بود، بیعت کرد. منصور، خلیفه عباسی که بسیاری از سادات حسنی را به جرم مخالفت با دستگاه حکومت کشته بود، محمّد بن عجلان را احضار کرد و بعد از تحقیق درباره بیعت او با محمّد بن عبداللَّه، دستور داد که دست او را ببرند، و گفت: این دستی که با دشمن من بیعت کرده است، باید بریده شود. فقهای مدینه وساطت کردند و گفتند: این مرد تقصیری ندارد؛ چون فقیه است و برطبق روایات خیال کرده که محمّد بن عبداللَّه بن محض، همان" مهدی امّت" است. از این رو با او بیعت کرده و قصد دشمنی با تو را نداشته است.

[345] ( 1). سوره انبیاء، آیه 18.

[346] ( 1). تعداد کسانی که در طی تاریخ اسلام، ادّعای مهدویت داشته و به انگیزه‌های مختلف، به‌دروغ خود را" قائم آل محمّد علیهم السلام" معرّفی کرده‌اند، یا برخی از مریدان آنها، این عنوان را به دروغ بر ایشان تبلیغ و ترویج کرده‌اند، بیش از پنجاه نفر می‌باشد.

[347] ( 2). برای شناختن این خصوصیات، از حیث اصل و نسب و سیمای ظاهری و کیفیت اخلاق‌و رفتار، و از حیث علامات و معجزات و نحوه ظهور و حکومت آن بزرگوار، می‌توان به کتاب‌هایی که در این باب نوشته شده؛ همچون مهدی موعود، منتخب الاثر و ... مراجعه نمود.

[348] ( 3). غیر متواتر؛ اعمّ از خبر یک یا چند راوی، و اعمّ از اینکه قراینی بر صحّت و صدور آن ازمعصوم علیه السلام وجود داشته یا نداشته باشد، تعبیری دیگر از همان" خبر واحد" است.

[349] ( 4). احادیث بسیاری با اسناد گوناگون و به وسیله راویان مختلف، از معصومین علیهم السلام نقل‌شده‌اند؛ امّا همگی آنها از حیث مضمون و لفظ کاملًا یکسان بوده و در تعابیر و کلمات، هیچ اختلافی با هم ندارند؛ چنان‌که همه این راویان، اتّفاق دارند بر اینکه: از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:« انّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللَّه و عترتی».

[350] ( 1). این مخالفت بین دو حدیث متواتر، به گونه‌ای نیست که با هم تضادّ و تناقضی داشته باشند. بلکه یکی از آن دو به عنوان شرط یا قید یا خصوصیّتی زاید بر دیگری، قابل جمع با آن می‌باشد.

[351] ( 2). احادیث متعدّده‌ای که اگرچه در الفاظ و تعابیرشان اختلافاتی وجود دارد؛ امّا به خاطر کثرت‌راویان، به گونه‌ای هستند که می‌توان علم اجمالی پیدا کرد به اینکه حداقل یکی از آنها با همین الفاظ و کلمات وارده در حدیث از معصوم علیه السلام صادر گردیده است. مثلًا در بعضی از این‌گونه روایات آمده است که: خبری که راوی مؤمن آن را نقل کرده باشد، حجت است. و در بعضی دیگر آمده است: خبری که راوی آن راستگو باشد، حجت است. در بعضی دیگر آمده است: خبری که روایت کننده آن، عادل باشد، حجت است.

در اینجا علم پیدا می‌کنیم که حداقل یکی از این روایت‌ها، صحیح و صادر شده از معصوم است. حال در این میان، روایتی را که خاص‌تر از بقیّه روایات است، و شمول کمتری دارد، و به عبارت دیگر: بقیه روایات هم آن را به نوعی تأیید می‌کنند، اختیار کرده و به مضمونش عمل می‌نماییم. در مثال مذکور، آخرین دسته این روایات؛ یعنی حجّت بودن" خبر عادل" است؛ زیرا اگر راوی عادل باشد، حتماً مؤمن و راستگو هم هست، و دو دسته قبلی آن را شامل می‌شوند.

[352] ( 1). مجموعه‌ای از احادیث که همگی بر معنایی خاصّ یا حکمی معین" دلالت مشترک" دارند، اگرچه در الفاظ و تعابیر با یکدیگر اختلاف دارند. به شکلی که در بین این مجموعه، هیچ حدیثی را نتوان یافت که به طور قطع و یقین، مضمون و متن و الفاظش، همگی از ناحیه معصوم علیه السلام صادر شده است.

مثل روایت‌هایی که درباره کیفیت جنگ های امیرالمؤمنین علی علیه السلام با الفاظ و تعابیر و مضامین گوناگون وارد شده‌اند، ولی همگی آنها در اثبات شجاعت بی‌نظیر برای مولا علی علیه السلام متفّق هستند و مثل حکایات فراوان و نقل‌های متفاوتی که درباره بخشش و کرم حاتم طایی در کتاب‌های مختلف وجود دارد که از همگی آنها به آنه که قدر مشترک و مضمون عامّ بین همه آنهاست، یقین و علم قطعی پیدا می‌شود و آن، وجود حاتم در زمانی که زمان‌های گذشته و دارا بودن جود و بخشش بسیار توسط او می‌باشد.

[353] ( 1). سوره توبه، آیه 33.

[354] ( 1). سوره نور، آیه 55.

[355] ( 2). سوره قصص، آیه 5.

[356] ( 3). سوره صافات، آیه 171- 173.

[357] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 8.

[358] ( 1). این کتاب که متأسفانه تاکنون به فارسی ترجمه نشده است، دارای ابواب مختلف است که در هر باب مجموعه‌ای از مشهورترین و معتبرترین روایات اهل سنّت، درباره حضرت مهدی علیه السلام و خصوصیات آن حضرت و نشانه‌های ظهور ایشان جمع‌آوری شده است.

[359] ( 1). تابعین به کسانی گفته می‌شود که زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را درک نکرده‌اند؛ لکن با اصحاب و یاران‌نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله که پس از پیامبر می‌زیسته‌اند، همنشینی و مصاحبت داشته و از آنان نقل روایت نموده‌اند.

[360] ( 1). از فرمایشات رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.

[361] ( 2). از شافعی نقل شده است که درباره این‌گونه احادیث گفت: مراد از این چهل حدیث، احادیثی‌است که درباره فضایل و مناقب علی بن ابی‌طالب علیه السلام وارد شده است. در همین زمینه، داستان عجیبی از احمد بن حنبل نیز نقل شده است که طالبین آن می‌توانند به کتاب اربعین از شیخ ابوالفتح محمّد بن احمد بن ابی‌الفوارس متوفّی سال 412 هجری قمری مراجعه نمایند.

[362] ( 1). ص 89، باب 2، ح 1.

[363] ( 2). ص 89، باب 2، حدیث 2.

[364] ( 1). ص 89، باب 2، حدیث 3.

[365] ( 2). ص 90، باب 2، حدیث 5.

[366] ( 3). ص 91، باب 2، حدیث 7.

[367] ( 1). ص 91، باب 2، حدیث 8.

[368] ( 2). ص 91 و 92، باب 2، حدیث 10.

[369] ( 1). ص 92، باب 2، حدیث 11.

[370] ( 2). ص 92، باب 2، حدیث 12.

[371] ( 1). ص 92، باب 2، حدیث 13.

[372] ( 2). ص 93 و 94، باب 2، حدیث 16.

[373] ( 3). یعنی از نظر جثّه و طول قامت مثل آنهاست.

[374] ( 1). ص 94، باب 2، حدیث 17.

[375] ( 2). ص 94، باب 2، حدیث 17.

[376] ( 3). ص 94 و 95، باب 2، حدیث 19.

[377] ( 1). ص 95، باب 2، حدیث 21.

[378] ( 2). ص 95، باب 2، حدیث 23.

[379] ( 3). ص 103، باب 4، فصل 1، حدیث 2.

[380] ( 1). ص 104، باب 4، فصل 1، حدیث 7.

[381] ( 1). ص 112، باب 4، فصل 2، حدیث 7.

[382] ( 2). ص 71، باب 2، حدیث 1.

[383] ( 3). ص 72، باب 2، حدیث 2.

[384] ( 1). ص 73، باب 1، حدیث 4.

[385] ( 2). ص 75، باب 1، حدیث 9.

[386] ( 1). ص 76 و 77، باب 1، حدیث 15.

[387] ( 2). از اینکه در این روایت، چند مورد تصریح شده است که سیّد حسنی- که از نسل امام‌حسن علیه السلام است- حضرت مهدی علیه السلام را به عنوان پسرعمو خطاب می‌کند، می‌توان استفاده کرد که: قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله از نسل امام حسین علیه السلام می‌باشد، چنان‌که عقیده همه علمای شیعه و بسیاری از بزرگان اهل سنّت است، و در کتاب‌های مختلف از جمله منتخب الاثر مجموعه‌ای از روایات اهل تسنّن و تشیّع در این باره نقل شده است.

[388] ( 1). ص 84، باب 1، حدیث 33.

[389] ( 2). ص 84، باب 1، حدیث 32.

[390] ( 3). ص 83، باب 1، حدیث 28.

[391] ( 1). ص 77، باب 1، حدیث 16.

[392] ( 1). ص 79 و 80، باب 1، حدیث 21.

[393] ( 1). ص 99، باب 3، حدیث 3.

[394] ( 2). ص 99، باب 3، حدیث 3.

[395] ( 1). ص 103 و 104، باب 4، فصل 2، حدیث 4.

[396] ( 2). ص 112، باب 4، فصل 2، حدیث 6.

[397] ( 1). ص 160، باب 9، حدیث 9.

[398] ( 2). ص 117، باب 4، فصل 2، حدیث 18.

[399] ( 1). این نُه بار باز و بسته کردن دست یا شمردن نُه عدد با دست( عقد بیده تسعاً) چه مفهومی دارد؟ در این باره گفته شده است: حضرت علی علیه السلام به این وسیله خواستند اشاره‌ای داشته باشند به اینکه تعداد امامان معصوم از نسل حسین علیه السلام نُه نفر است که نهمین آنان مهدی علیه السلام است. از این رو، وقتی به نهمین شماره رسیدند، فرمودند:« ذلک یخرج فی آخرالزمان».

[400] ( 2). ص 144، باب 6، حدیث 8.

[401] ( 3). عبارت متن کتاب این است:« اللَّه اللَّه قیل؛ یعنی خدا را! خدا را! گفته شده است»؛ لکن ظاهراین است که عبارت صحیح به این‌گونه باشد:« اللَّه اللَّه قُتل؛ یعنی خدا را! خدا را! او کشته شده است». با این همه در کشف الاستار به گونه‌ای دیگر آمده است:« اذا قال الرجل: اللَّه تعالی قتل؛ یعنی مردی گوید که خدا او را کشته است».

و افزوده است که: حافظ ابوعبداللَّه حاکم در کتاب مستدرک خود آن را نقل کرده و گفته است که: این حدیث، بر مبنای بخاری و مسلم صحیح شمرده می‌شود، اگرچه خود آن دو ذکری از آن ندارند.

[402] ( 1). ص 147، باب 7، حدیث 2.

[403] ( 2). ص 150، باب 7، حدیث 14.

[404] ( 3). ص 158، باب 9، حدیث 1.

[405] ( 1). ص 170، باب 12، حدیث 2.

[406] ( 1). دعای ندبه که مشتمل است بر عقاید شیعه و تأسف بر غیبت حضرت قائم علیه السلام ... منقول‌است که سنّت است این دعای ندبه را در چهار عید بخوانند( یعنی در روز جمعه و روز عید فطر و روز عید قربان و روز عید غدیر). زاد المعاد علّامه مجلسی رحمه الله، ط اسلامیه، ص 491.

[407] ( 1). مفاتیح الجنان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، دعای افتتاح.

[408] ( 1). مراجعه شود به مجموعه احادیث در این مورد به کتاب« معجم احادیث الامام المهدی علیه السلام»، ج 1، احادیث النبی صلی الله علیه و آله.

[409] ( 1). غیبت نعمانی، ص 129، حدیث 6.

[410] ( 1). قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:« من مات ولم یعرف إمام زمانه فلیمت إن شاء یهودیاً وإن شاء نصرانیاً»؛ رساله المسائل الخمسون فخر رازی، ص 384، مسأله 47( این رساله در ضمن کتابی به نام« مجموعة الرسائل» در مصر به سال 1328 ه ق چاپ شده است).

[411] ( 1). سوره احزاب، آیه 21.

[412] ( 2). سوره انعام، آیه 9.

[413] ( 1). شرح حال علّامه حلّی در تمام کتاب‌های رجال و تراجم و معاجم مضبوط است.

[414] ( 2). سوره یونس، آیه 35.

[415] ( 1). سوره زمر، آیه 9.

[416] ( 2). سوره بقره، آیه 124.

[417] ( 1). در مورد خلیل بن احمد مراجعه شود به لغت نامه دهخدا و تأسیس الشیعه ص 150 تا 154 و ص 178 و 179 و نور القبس ص 56 و 57 که در آن کتاب، مؤلف در ضمن ترجمه او، کلام ممتاز دیگری از خلیل بن احمد، در بیان برتری امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر سایر اصحاب و تشاکل با یکدیگر و تفرّد امام علیه السلام به خصائص عالی نقل نموده است.

[418] ( 1). سوره کهف، آیه 28.

[419] ( 1). رجوع کنید به اصول کافی، ج 3، ص 361، کتاب الایمان و الکفر، باب فضل الفقراء المسلمین.

[420] ( 1). نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 500، خطبه 159.

[421] ( 1). نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 334، خطبه 216.

[422] ( 1). نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 1094، حکمت 36.

[423] ( 2). نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 705، خطبه 215.

[424] ( 1). بحارالانوار، ج 70، ص 394.

[425] ( 1). معجم صغیر طبرانی، ج 2، ص 97.

[426] ( 2). نثر الدرر، به نقل از اصل الشیعه و اصولها از آیت اللَّه العظمی کاشف الغطاء.

[427] ( 1). من عرض می‌کنم: یا امیرالمؤمنین! قربان خاک راه قنبرت و همه شیعیانت! آن کفش بی‌قیمت بود، به این معنی که برای آن با جواهرات و اثمان جهان تعیین قیمت ممکن نبود، ای کاش در برابر بذل جان برای من تشرف بوسیدن آن میسّر می‌شد.

[428] ( 2). نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 102، خطبه 33.

[429] ( 3). غیبة النعمانی، ص 233، باب 13، حدیث 20 و منتخب الاثر، ص 307، فصل 2، باب 42، حدیث 1 و 2 و 3.

[430] ( 1). سوره اعراف، آیه 32.

[431] ( 2). سوره مؤمنون، آیه 51.

[432] ( 1). سوره منافقون، آیه 8.

[433] ( 1). مراجعه کنید به منتخب الاثر، ص 308، فصل 2، باب 43، حدیث 2.

[434] ( 1). مراجعه کنید به منتخب الاثر، ص 473، فصل 7، باب 4.

[435] ( 1). سوره نحل، آیه 36.

[436] ( 2). سوره شوری، آیه 13.

[437] ( 1). سوره آل‌عمران، آیه 64.

[438] ( 1). سوره نور، آیه 36.

[439] ( 1). سوره نحل، آیه 36.

[440] ( 1). سوره بینه، آیه 5.

[441] ( 2). سوره کهف، آیه 110.

[442] ( 1). اصول کافی، ج 2، ص 206، باب فیمن دان اللَّه عزّوجلّ بغیر امام من اللَّه عزّوجلّ.

[443] ( 2). سوره نجم، آیه 23.

[444] ( 1). کمال الدین، ج 1، ص 260، باب 24، حدیث 5؛ منتخب الاثر، ص 92، فصل 1، باب 7، حدیث 24.

[445] ( 1). سوره فاطر، آیه 28.

[446] ( 2). سوره حدید، آیه 25.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه