شناخت امام راه رهائی از مرگ جاهلی صفحه 165

صفحه 165

سرزنش می کرد، امامعاویه اعتنائی نمی کرد و ترتیب اثری بدانها نمی داد ، و بالاخره هزاران نفر از سادات و شیعیان اهل بیت را به دست زیاد زنازاده به دیار نیستی فرستاد.

اعتراف معاویه به حق امیرموءمنان علیه السلام و بیعت گیری برای یزید

درآخرین لحظات عمر

مورخ شهیر اعثم کوفی نویسد: روزی معاویه در اواخر عمرش نظر به چاهی انداخت، در همان موقع بخاری از آن به رویش متصاعد گردید که رویش درهم و دچار لغوه شد، و آن چنان قیافه اش مشوّه و متغیر گردید که از ناراحتی می گریست.

مروان پرسید از چه رو گریه می کنی؟

گفت: از زشتی اعمال خود می گریم ، واز این می ترسم که حق علی را بردم و اصحاب او را کشتم.

پس آن عارضه شدت یافت و پیوسته هذیان می گفت و تشنگی بر او چیره می شد که هرچقدر آب می خورد تشنگی او زیاده می گشت، و بالاخره آن چنان حالت غشوه و بی هوشی بروی مستولی گردید که یک روز و دو روز همچنان به حالت اغماء و بیهوشی می گذشت، و هر دم که به هوش می آمد می گفت: ای پسر ابوطالب چرا با تو مرتکب خلاف شدم و شیعیان آن حضرت را که کشته بود یک یک نام می برد و می گفت: مرا با تو چه کار بود و از چه رو من تو را کشتم؟!

معاویه با دست به گریبان شدن با این حال و ملاحظه عاقبت اعمالش حب جاه و مقام و علاقه به دنیا از دلش بیرون نرفته بود، پس امرا و اکابر و رجال دربار و دیگر مردم را جمع و احضار نمود و از ایشان برای یزید بیعت بر خلافت گرفت ، و از آنها خواست که بعد از خود این روش کفر آمیز را ادامه دهند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه