نوجوان و امامت صفحه 116

صفحه 116

سدیر به امامان افزوده شد.(1)

برکت توسل به خاندان پیامبر

رو به برادران کرد. از آنان خواست از این کار دست بردارند و اگر به او رحم نمی کنند، به پدر پیرشان بیاندیشند و به حال او دل بسوزانند. آه و ناله یوسف در دلِ چون سنگ برادران اثر نکرد و او را در چاه آب فرو انداختند. نوجوان فریاد می زد: پیراهنم را به من بدهید تا اگر زنده ماندم، خودم را می پوشانم و اگر مُردم، کفنم باشد، ولی آنان رفتند و پیراهن را نیز با خود بردند. آن را با خون کبوتری رنگین کردند و به نشانه این که او طعمه گرگ شده و تنها پیراهن خون آلودش باقی مانده، نزد یعقوب شتافتند.

فریاد یوسف ضعیف تر شد. تا آن جا که به گوش رهگذران نمی رسید، ولی یوسف ناامید نشد و تنها، خدا را صدا زد و از او کمک طلبید. یوسف چنین می گفت: پروردگارا! ای آن که هر غریبی را مونسی و هر تنهای مظلوم را یار ویاوری. هر غم و اندوهی را از قلبم بزدای. درخت امید را در باغچه قلبم بنشان و برایم راه نجاتی فراهم ساز؛ چون تو بر هر کاری توانایی. خداوند به فرشتگان پیغام داد که به یوسف بگویند: به محمد صلی الله علیه و آله وسلم و آل محمد علیهم السلام متمسک شو. تنها راه نجات تو در این است. فرشته نجات، بالای سر یوسف حاضر شد و به او گفت: خداوند دستور داده که این دعا را بخوانی تا از این وضع نجات بیابی، یوسف گفت: کدام دعا؟ فرشته گفت: بگو پروردگارا، ای که حمد و ستایش


1- همان، ص395.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه