نوجوان و امامت صفحه 19

صفحه 19

یافته اند. بویهه و همسرش مدینه را به سمت کوفه ترک کردند. صحراها و بیابان ها را پشت سر گذاشتند تا در کوفه حقایق جدیدی را به هم کیشان خود بیاموزند.(1)

پرهیز از شناخت ناقص امام

قدم زنان می اندیشید. زمین را می نگریست و به اطراف خود نیز توجهی نداشت. از چهره غمگینش پیدا بود که موضوعی او را رنج می دهد. اندوهگین قدم می زد و راه می رفت. امام صادق علیه السلام از دور او را دید و شناخت. لبخندی بر لبان مبارک امام علیه السلام نقش بست. او سدیر بود؛ یکی از شاگردان پرتلاش امام صادق علیه السلام که حتی برای یک روز دوری امام علیه السلام را تاب نمی آورد. امام دریافت که سدیر برای مسئله مهمی نزد او آمده است. بنابراین، رو به او کرد و فرمود: سدیر! چرا این گونه به اندیشه فرو رفته ای؟

پیش از آن که سدیر سخنی بگوید، امام علیه السلام به ناراحتی او پی برده و از او توضیح خواست. سدیر نفس راحتی کشید و پس از اندکی درنگ به نگاه نگران امام چشم دوخت. او نتوانست بیش از این نگرانی را در چهره امام ببیند. بنابراین، به امام نزدیک تر شد. در حالی که ترس و وحشت او را فرا گرفته بود و بدنش می لرزید، لب به سخن گشود و چنین گفت: ای پسر رسول خدا، گروهی از مردم معتقدند که شما خدا و معبود هستید. آنان حاضرند شما را بپرستند و بندگی کنند. این گروه شما را برتر از بشر عادی می دانند و برای ثابت کردن ادعای خود نیز به این


1- همان، ص227.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه