نوجوان و امامت صفحه 87

صفحه 87

یکی پس از دیگری با علی علیه السلام بیعت می کردند. عبدالرحمن بن ملجم مرادی هم نزدیک شد تا به امیر مؤمنان رسید، خواست با او بیعت کند و دستش را در دست علی علیه السلام بگذارد. امام علیه السلام دستش را پس کشید و به او پاسخ رد داد و فرمود: برو، ولی ابن ملجم دست بردار نبود. او نمی دانست که امام علی علیه السلام از آینده خبر دارد و قاتل خود را می شناسد. دوباره پیش آمد تا بیعت کند. این بار نیز حضرت نپذیرفت و به او پاسخ رد داد. این برخورد امام برای ابن ملجم بسیار سنگین بود. او تاب نیاورد و با ناراحتی گفت: ای علی! چرا مرا از خودت می رانی؟ امیرمؤمنان فرمود: «ای ابن ملجم! به خدا قسم، تو محاسنم را به خون سرم خضاب خواهی کرد.» امام سپس این شعر را خواند: خود را برای مرگ آماده کن، چون مرگ به تو خواهد رسید و از مرگ بی تابی نکن، زمانی که در آستان تو فرود آید. تا این که امام علیه السلام، دو شب پیش از ضربت خوردن، خبر شهادت خود را به فرزندان داد و حتی در شب شهادت فرمود: به خدا قسم که نه دروغ می گویم و نه دروغ گفته شده است. امشب، شب میعاد من است.(1)

علم به آینده

عصر یک روز جمعه، عده ای از مردم بر بالای سنگ بزرگی نشسته بودند و از رخدادهایی که پیش از این برای نیاکان و گذشت گانشان اتفاق افتاده بود، صحبت می کردند. در این هنگام، حضرت علی علیه السلام از آن جا می گذشت. تعدادی از یاران امام که در میان آن گروه حاضر بودند، با


1- اسد الغابه، ج 4، ص 35.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه