خلاصه عبقات الانوار : حدیث منزلت صفحه 296

صفحه 296

گویم :

ما سخن رازی را به خودش بر می گردانیم و می گوییم: اگر حدیث منزلت بر نفی و سلب خلافت از امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت داشت، عبدالرّحمان خواستار بیعت با علی نمی شد، و علی به مدلول حدیث منزلت آن را به او باز می گردانید و آن گروه به او می گفتند: چرا نخست خودت را به پیروی از سنّت مکلّف نمی کنی؟ و چگونه نفس های آنان بر این گفته شکیبایی کرد و بر آن چه عبدالرّحمان انجام داد و گفت، سکوت کردند، در حالی که آنان چنین و چنان بودند...؟

از تمامی این مطالب آشکار می شود که ادّعای رازی و پیروانش در باب حدیث منزلت دروغ است.

24_ کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در شورا

24_ امیرالمؤمنین علیه السلام در شورا فرمود: این نخستین روزی نیست که...

ابوالفداء در تاریخ خود، پاسخ امام علیه السلام و موضع گیری ایشان را در برابر عملکرد عبدالرّحمان بن عوف در شورا روایت کرده است. این خود نصّ آشکاری است در اعتراض حضرتش علیه السلام بر آن چه بود، و این که از روز نخست خلافت را حقّ خود می دانست. ابوالفداء گوید :

«سپس عبدالرّحمان _ پس از آن که خود را از خلافت خارج کرد _ مردم را گرد آورد و علی را خواند و گفت: پیمان خداوند و میثاق او بر تو باد، حتمآ به کتاب خداوند و سنّت پیامبرش و روش دو خلیفه ی بعد از او باید عمل کنی.

گفت: امیدوارم عمل کنم و تمام دانشم و توانم را به کار گیرم.

عبدالرحمن، عثمان را نیز فرا خواند و همان سخن را به او گفت.

سپس عبدالرّحمان سرش را به سقف مسجد بالا برد، در حالی که دستش در دست عثمان بود و با او بیعت کرد.

علی گفت: این نخستین روزی نیست که در آن علیه ما یک دیگر را یاری کردید، پس شکیبایی نیکو در پیش می گیرم. و خداوند یاری دهنده است بر آنچه توصیف می کنید. به خدا سوگند، عثمان را فرمان روا نکردی، جز برای این که امر را به تو بازگرداند، و خداوند هر روز در یک شأن است.

عبدالرّحمان گفت: ای علی! بر خودت حجّت و برهانی قرار مده. علی خارج شد در حالی که می گفت: به زودی کتاب به سرآمد خود می رسد.

مقدادبن اسود به عبدالرّحمان گفت: به خدا سوگند، او را رها کردی _ یعنی علی را _ در حالی که او از کسانی است که بر مبنای حق قضاوت و دادگری می کند.

گفت: ای مقداد! برای مسلمانان اجتهاد کردی.

مقداد گفت: من از قریش در شگفتم، زیرا آنان مردی را رها کردند که عقیده ندارم و نمی شناسم مردی بیش از او به حق داوری کند و داناتر از او باشد.

عبدالرّحمان گفت: ای مقداد، از خدا بترس، من از فتنه بر تو می ترسم.

سپس عثمان بدعت هایی پدید آورد، از جمله فرمان روا کردن خویشاوندان جوانش. روایت شده است که به عبدالرّحمان بن عوف گفته شد :

همه ی این ها کار توست. گفت: گمان آن را نمی کردم، لیکن به خدا سوگند که ابدآ با او سخن نمی گویم.

عبدالرّحمان در حالی از دنیا رفت که از عثمان هجرت و دوری گزیده بود. عثمان در بیماریش به عنوان عیادت بر او

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه