ولایت از دیدگاه قرآن و حدیث جلد 2) صفحه 15

صفحه 15

زيرا مخاطب مشاجرات مؤمنين هستند بنابراين در آيه «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا...» مقصود از منازعه نيز منازعات مؤمنين است و نمي‌شود اين موارد با اولواالامر كه واجب الاطاعه هستند، تنازع داشته باشد، بلكه تنازع فقط بين خود مؤمنين است و اطاعت در رأي شخصي آن‌ها نيست بلكه در حكم خدايي است كه مورد نزاع مي‌باشد به قرينه آيات بعد از آن كه مذمت كساني را مي‌كند كه به حكم طاغوت رجوع مي‌نمايند نه به حكم خدا و رسول و اين حكم بايد به احكام دين مبين اسلام كه در قرآن و احاديث هست برگردد، قرآن و احاديث هم براي كسي كه آن‌ها را مي‌فهمد دو حجت قاطع است، زيرا آيه وجوب اطاعت آن‌ها را بدون هيچ قيد و شرطي بــر مــا گــذاشتــه و همــه ايـن‌هـا بـالاخــره به قرآن و حــديــث بــرمـي‌گـردنــد. (31)

تشــريــع اولــواالامـــر

بنابراين اولواالامر هر كس كه باشد نمي‌تواند حكم جديدي وضع نمايد فقط مي‌توانند حكم و قضا خداوند را تشريع و در موارد مختلف، نفوذ ولايتشان را در احكام و مقررات اسلامي اعلام نمايند و هر آنچه از ناحيه حضرات معصومين كه همان اولواالامر حقيقي و واقعي مي‌باشند و هيچ فرد و گروهي حقّ عصيان و سركشي در برابر اوامرشان را ندارند. همچنان كه در آيه مباركه قرآن با صراحت آمده است: «وَ ماكانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَي اللّهُ وَرَسُولُهُ‌اَمْرا اَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ اَمْرِهِـمْ وَ مَـنْ يَعْـصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَــدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا» (32) هيچ مرد و زن باايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد، و هركس نافرماني خدا و رسولش را كند به گمراهي آشكاري گرفتار شده است و اين آيه مباركه هم با استدلال‌هايي كه در صفحات گذشته ارايه گرديد كه خدا و رسول و اولواالامر وجوب اطاعتشان ضروري است متقن بودن حقيقت صاحبان امر بعد از خدا و رسول را براي تشريع احكام و مقررات اسلامي بيان مي‌دارد و به گفته تمام مفسرين والامقام شيعي و برخي از مفسرين اهل سنت اولواالامر افرادي هستند كه از عصمت و پاكدامني برخوردارند و آن‌ها هستند كه مي‌توانند بعد از خدا و رسول احكام و مقررات حضرت حقّ عزّ اسمه را تشريع و تبيين و تحليل نمايند همانگونه كه اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام در يكي از خطبه‌هاي گرانقدر خود براي تشريع احكام قيام مي‌نمايد و خودش را اين‌چنين معرفي مي‌فرمايد: «... اَلذَّليلُ عِنْدي عَزيزٌ، حَتّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِّي عِنْدي ضَعيفٌ حَتّي آخُذَ الْحَقُّ مِنْهُ، رَضينــا عَـنِ اللّه‌ِ قَضــاءَهُ وَ سَلَّمْنـا لِلّـهِ‌اَمْرَهُ» (33)

... در قسمتي از فراز خطبه مي‌فرمايد: ذليل و ستم‌كشيده نزد من عزيز و ارجمند است تا زماني كه حقّ او را از ظالم و ستمگر بستانم، و قوّي و ستمگر نزد من ناتوان است تا وقتي كه حقِّ مظلوم را از او بگيرم، ما از قضا و قدر الهي خشنود و تسليم و فرمان او هستيم. اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام دقيقا به امر ولايت بعد از رسول مكرم اسلام صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در تمامي ابعاد خصوصا بُعد حكومت و قضاوت به نحو مطلوب عمل فرمود و حتّي در زمان خلفايي كه در سقيفه خلاف امر خداوند و رسول اسلام و همچنين خلاف موجوديت امر غدير تعيين شدند، آنان (خلفاء) را راهنمايي و هدايت مي‌كرد، گرچه از درون خون دل مي‌خوردند و حقّ مسلّم خود را غصب شده مي‌ديد همچنان كه در يكي از خطبه‌هاي معروف نهج‌البلاغه به صورت واضح اعتراض مي‌كند: «أَما وَ اللّه‌ِ لَقَدْ تَقَمَّصَها اِبْنَ اَبي قُحافَةَ، وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلّي مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحي. يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ، وَ لا يَرْقي اِلَيَّ الطَّيْرُ»(34) مي‌فرمايد: آگاه باش سوگند به خدا كه پسر ابي قحافه (ابابكر كه اسم او در جاهليت عبدالعزّي بود، حضرت رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله تغيير داد و عبداللّه ناميد) خلافت را مانند پيراهني پوشيده و حال آن كه مي‌دانست من براي خلافت (از جهت جميع جهات و كمالات علمي و عملي) همانند قطب وسط آسيا هستم (چنان كه دَوَران و گردش سنگ آسيا، قائم به آن ميخ آهني وسط است و بدون آن هيچگونه خاصيتي ندارد و لذا خلافت بدون وجود من همانند سنگي است كه در گوشه‌اي افتاده و در زير دست و پاي ضلالت و گمراهي لگدكوب شده است) حضرتش مي‌فرمايد علوم و معارف از سرچشمه فيض من مانند سيل و آبشار سرازير مي‌شود، هيچ پرواز كننده‌اي در فضاي علم و دانش به اوج رفعت و عظمت من نمي‌رسد. حضرت با وجود شرايط موجود كه مردم با دسيسه و نيرنگ ديگران از پيرامون خورشيد عالمتاب ولايتش پراكنده شدند و چند صباحي از ايام يوم الغدير نگذشته بود و او را به فراموشي سپردند، اين‌گونه درددل مي‌كند و از سوي ديگر خودش را معرفي مي‌فرمايد و ولايت حقيقي خودش را ترسيم مي‌نمايد و با تصميم ولايي خود براي هدايت امت با تلفيق صبر و راهنمايي مردم را از وجود مبارك و با بركت خود بي‌نصيب نمي‌گذارد. و لذا در ادامه خطبه اين چنين مي‌فرمايد: «فَرَأَيَتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلي هاتا أَحْجي فَصَبَرْتُ وَ فِــي الْعَيْـنِ قَــذيً، وَ فِـي الْحَلْقِ شَجا، أَري تُراثِي نَهْبا» (35)

ديدم صبر كردن خردمنديست، پس صبر كردم در حالتي كه چشمانم را خاشاك و غبار، و گلويم را استخوان گرفته بود (در حقيقت حضرتش مي‌خواهد بفرمايد بسيار نگران و اندوهگين شدم، به دليل اين كه ابي‌بكر و ديگران كه از راه غيراصولي حضرت حقّ به خلافت رسيدند، جز ضلالت و گمراهي مردم چيز ديگري نمي‌ديدم و چون تنها شده بودم و يار و ياوري نداشتم مجبور به سكوت شدم و نمي‌توانستم سخني بگويم) .

زيرا ميراث (ولايتي‌خودراكه‌از ناحيه حضرت حقّ‌جل‌جلاله توسط‌پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در يوم‌الغدير به صورت علني و واضح در ميان يكصد و بيست هزار نفر به نقل برخي مورخين براي هدايت و ارشاد امت اسلامي مشخص شده بود) خود را تاراج رفته مي‌ديدم يعني آب زلال ولايت كه از سرچشمه وحي آغاز شده بود توسط عده‌اي از اراذل و اوباش گل‌آلود و به تعبيري ديگر خون‌آلود گرديد زيرا با غصب منصب ولايت و تبديل و تغيير آن به خلافت و دگرگون كردن خلافت به سلطنت و همچنين با تغيير سلطنت به استبداد كه در زمان معاويه و يزيد چنين اتفاقي افتاد، فساد در روي زمين تا قيام قائم آل محمد عليه‌السلام مستقر شد و ممكن است آثار آن تا قيامت امتداد يابد و اين از عواقب چنين غصبي محسوب مي‌شود و لذا مردم جهان از هدايت اصيل ولايي محروم گشتند و در حقيقت آنان كه غصب ولايت مولي‌الموحدين اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام را موجب شدند به آنچه كه بــه آن بمــا انزل اللّه گفته مي‌شود، عمل ننمودند و به طور كلي از اجراي حكم خــداونــد تعــالي سـربـاز زدنــد. همچنــان كــه در ايــن آيــه مبــاركه چنيــن آمــده اســت : «وَ اَنْــزَلْنا اِلَيْــكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتــابِ وَ مُهَيْمِنا عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُــمْ بِمــا اَنْــزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِــعْ اَهْواآئَهُمْ»(36)

و اين كتاب (قرآن را) به حق نازل كرديم، در حالي كه كتب پيشين را تصديق مي‌كند، و حافظ و نگهبان آن‌هاست، پس بر طبق احكامي كه خدا نازل كرده، در ميان آن‌ها حكم كن و از هوي و هوس‌هاي آنان پيروي نكن و لذا اگر مسلمانان در تمامي ادوار و خصوصا در صدر اسلام به همين يك آيه عمل مي‌كردند و به آنچه كه از ناحيه مقدس حضرت حق نازل شده است سر تعظيم و تكريم فرود مي‌آوردند. امر ولايت به دست افرادي كه صلاحيت جانشيني پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله را نداشتند نمي‌افتاد پس در واقع به حكم بما اَنْزَلَ اللّه عمل نشده است و دستور و حكم حضرت حق به زمين گذارده شده است. يعني اجراي حكم ولايت با تعليق به تعويق و فراموشي سپرده شده و اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام كه در آسمان‌ها از زمين شناخته‌تر بوده و هست به مظلوميت غيرقابل توصيف كشانده شد و مردم جهان براي هميشه از فيض وجود ولايت نبوي و علوي و حسيني و مهدوي محروم شدند.

ارتباط ولايت با قـرآن

و بــايــد گفــت مــردم از قــرآن عظيم حكيم جدا گشتند چرا كه قرآن نمايانگر انسـان كـاملِ عارف به حــقّ است بــه ايــن اشعــار تــوجّــه فرماييد:

چوبيني آيت قرآن فرقان بدان آن عين عرفانست و برهان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه