ولایت از دیدگاه قرآن و حدیث جلد 2) صفحه 4

صفحه 4

«فَاالهُدي خامِلٌ ، وَ الْعَمي شامِلٌ ، عُصِيَ الرَّحْمنُ ، وَ نُصِرَ الشَّيْطانُ ، وَ خُذِلَ الاْيمانُ ، فانْهارَت دُعائِمُهُ وَ تَنَكَّرَت مَعالِمُهُ ، وَ دَرَسَت سُبُلُهُ وَ عَفَت شُرُكُهُ» (1) اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام مي‌فرمايند خداوند عزاسمه پيامبرش را فرستاد در زماني كه مردم مبتلا به فتنه‌هاي گوناگون و بسيار بودند (و با طرح پرسش‌ها و شبهات زياد داراي اختلاف نظرها و آراء مختلف و گمراهي بيش از حد گريبان آنان را فرا گرفته بود) (و در اين اختلافات و ناهنجاري‌هاي عقيدتي) ريسمان پاره شده (مردم به مباني ديني و فضيلت‌هاي معنوي كوچك‌ترين توجهي نداشتند) و همين موجب شده بود تا ستون‌هاي ايمان و يقين متزلزل گردد و اصل دين (در آن فتنه‌هاي گوناگون و القاء شبهات مختلف) دگرگون و كار آن (احكام و مقررات ديني در جامعه آن روز ، به هم ريخته و درهم و برهم گردد) مختل شود (و بدين‌ترتيب) راه خارج شدن (از آن القاءات و انحرافات بهم پيچيده كه هر كس بر مبناي ديد و نظر خود براي رسيدن به اهدافش ترسيم كرده بود و مي‌خواست عده‌اي را با زور و عناد و تزوير تحت سلطه خود درآورد) . تنگ (و در حقيقت هيچ‌كس نمي‌دانست كه چگونه از بن‌بست تحريف‌ها و خرافات و انحرافات فكري نجات يابد ) (زيرا اقرار از آن‌ها غيرممكن شده بود) و وسيله‌اي براي هدايت نبود ، پس راهنمايي و هدايت از بين رفته و كوري و گمراهي شيوع پيدا كرده بود و همه را دربرگرفته بود (هدايت و راهنمايي ميان مردم معني و مفهوم واقعي خود را از دست داده بود و ضلالت و گمراهي به صورت يك ارزش در اجتماع جلوه‌گر شده و به طور كلي در اجتماع ارزش به عنوان ضد ارزش و ضد ارزش به عنوان ارزش تلقي مي‌شد) خداوند سبحان (در آن اجتماع) معصيت و نافرماني مي‌شد و شياطين ياران خوبي داشتند ، (در اجتماعي كه خداوند تعالي نافرماني شود بازار شياطين و آنان كه از شيطان‌ها تبعيت مي‌كنند گرم است) و ايمان و دين بدون يار و ياور مانده بود و مردم هيچ‌گونه پناه‌گاه امن و ستون محكم و پايداري جهت اتصال و ارتباط به آن نداشتند زيرا پايه‌هاي ايمان و فضيلت فروريخته و نشانه‌هاي حقيقت و راستي مضمحل و نابود گشته بود مردم در پيروي از شيطان و استمرار خواسته‌هاي هواي و هوس و مسير خواسته‌هاي او به طور پنهان و آشكار گام برمي‌داشتند و پرچم شيطان با ويژگي‌هاي گمراهي و ضلالت توسط مردم به اهتزاز درآمده بود و مردم خودشان با اعمال و رفتارشان پديدآورندگان فتنه و انحراف و نابساماني بودند و خودشان در ميان فتنه‌هاي بوجود آمده كوبيده و مضمحل شده بودند .

اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام بعد از شرح نابسامان و ناهنجار جاهليت و اختلافات عميق و اصولي كه حتي پايه‌هاي فطرت انسان‌ها را متزلزل كرده بود و توحيد و يكتاپرستي به صورت يك عامل فرعي و تشتت زا مطرح گرديده و مردم در فساد و تباهي غـوطـه‌ور شـده بودند وضعيت هدايت جامعه آن روزگار را چنين تــرسيــم مي‌فــرمــاينــد : «هـدايـت در جـاهليّـت».

در چنين محيطي هدايت فراموش شده و گمراهي و ضلالت همه را فراگرفته بود و به همين خاطر خداوند سبحان معصيت مي‌شد و شيطان ياري مي‌شد و ايمان بي‌يار و ياور مانده بود (2) براي رسيدن به هدايت حقيقي ، اطاعت حضرت حق لازم مي‌آيد و براي اين اطاعت نور هدايت مي‌خواهد و لذا در آن‌چنان اجتماعي كــه نـور فروزان هدايت وجود ندارد و همچنين چشم بينايي براي رسيدن به اهداف عالي موجود نيست مردم خواه ناخواه به صورت لشكريان شيطان انجام وظيفــه مي‌كننــد و در نتيجــه گنـاه و معصيّـت سـراسـر جامعه را فرامي‌گيرد و هر كس هر آن چه كه هواهاي نفساني دستورمي‌دهد سيــر و حــركت مي‌كنند و عــدّه زيــادي از مردم هم فكر مي‌كنند مسيري كه مي‌روند صحيح است و هيــچ‌گـونـه مشكلـي بـراي آنـان وجــود نـدارد .

اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام بعد از شمردن خصوصيات عهد جاهليت ضلالت حقيقي آنان كه بر تاروپود زندگي آن‌ها سلطه يافته دست از منكوب كردن راه انبياء و اصول ارزشي آنان سخن به ميان آورده .

منكوب كردن طريق انبياء

در آن زمان مردان حق و رهروان حقيقت به سمت نابودي رفته و تعليمات آنان فراموش و منكوب شده بود و طرق و راه‌هاي شناخت حضرت حق توسط افراد شيطان مضمحل گشته بود و در آن شرايط نابسامان اركان ايمان فــروريختــه و نااميــدي و يــأس سرتـاپــاي جــامعــه آن روز را فـراگرفته بــود و جــالــب ايــن كــه در يكـي از فــرازهــاي خطبـه حضــرت مي‌فرمايد: عُصِيَ الرَّحْمن حضرت در ميان نام‌هاي مبارك حضرت حق جل جلاله از نام رحمان استفاده كردند كه حضرت حق ، خداوندي است كه رحمتش دوست و دشمن را فراگرفته و اين فراگستري رحمت ، مي‌فهماند كه اطاعت چنين خالق مهرباني بايد به صورت يك امر فطري و غريزي باشد امّا كوردلان عصر جاهليّت از ديدن چنين واقعيّتي مرحوم بودند . (3) مشكل اصلي و كلي كه مردم زمان جاهليّت داشتند انكار وحدانيّت حضرت حقّ بود (بديهي است كه در باطن خيلي از آن‌ها توحيد و يكتاپرستي وجود داشته است ، امّا در بيان و عمل انكار مي‌كردند) و با منكر شدن توحيد و يگانگي خداوند تعالي موجبات بروز تمامي رذائل اخلاقي و فسق و فجور اجتماعي فراهم مي‌شد كه در انتها گمراهي و ضلالت و گناه و معصيّـت ، بــه طــور طبيعــي نــور فــروزان هــدايت را به خـامـوشي و تـاريكي مبــدّل مي‌ساخت .

زماني كه دريك جامعه ، وجود اثباتي حضرت حقّ ، به عنوان يكتاپرستي و توحيد مضمحل گردد بعيد است كه بتوان ريشه اثبات انبياء و رسولان حضرت حق را تثبيت نمود. گرچه اين مطلب را هم نبايد فراموش كرد كه با سعي و تلاش و كـوشش انبيـاء، مـردم به وحـدانيّت حضرت حقّ آگاه و آشنا و هدايت مي‌شوند .

اثبات انبياء و رسل

روايتي از امام صادق عليه‌السلام نقل شده است كه مردي از زنادقه خدمت حضرت آمد و در مورد اثبات پيامبران و رسل براي هدايت و راهنمايي انسان‌ها سؤال كرد : «مِنْ اَيْنَ اَثْبَتَ الاَْنْبِياءَ وَ الرُّسُلِ» تو انبياء و رسل را چگونه ثابت مي‌كني ، امام در پاسخ خودش بر مسئله توحيد تأكيد فرمودند و چنين ادامه دادند : «اِنّا اَثْبَتَنا اَنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وَ عَن جَميعِ ما خَلَقَ وَ كانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز اَن يُشاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لا يُلامِسُوهُ فَيُباشِرَهُم وَ يُباشِرُوهُ وَ يُحاجَّهُم وَ يُحاجُّوهُ ثَبَتَ اَنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلْقِهِ يُعَيَّرُونَ عَنْهُ اِلي خَلْقِهِ وَ عِبادِهِ وَ يَدُلّونَهُم عَلي مَصالِحِهِم وَ مَنافِعِهِم وَ ما بِهِ بَقائِهِم وَ في تَرْكِهِ فَنائِهِم فَثَبَتَ الاْمِرُونَ وَ النّاهونَ عَنِ‌الْحَكيمِ الْعَليم في خَلْقِهِ»(4) خلاصه اين‌كه ريشه اثبات انبياء و رسل ، خود اثبات خداست با صفات و شئونش ، زماني كه ما شناختيم خالق و صانعي داريم كه حكيم و متعالي از ما هست ، ما نمي‌توانيم با حواس و مداركي كه داريم با او در تماس مستقيم باشيم و او را شهود يا لمس كنيم . يا با او محاجّه و سؤال و جواب كنيم ، با توجه به اين كه ما نيازمنديم كه او ما را راهنمايي كند ، زيرا فقط اوست كه حكيم است و به مصالح و منافع واقعي ما آگاه است بر ايــن مبنــا بــايــد يــك مــوجــودي كــه داراي دو جنبه است (مطرح باشد) از طرفي خداوند تعالي در تماس است يعني مي‌توانــد از او وحي تلقي كند و از طرف ديگر ما مي‌توانيم با او تماس بگيريم وجود داشته باشد كه وجود چنين كســاني لازم و واجـب مي‌شود .

خصـوصيّـات حقيقــي انبيــاء

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه