- مقدمه 1
- جهان در عصر بعثت 1
- عربستان... 1
- دین در جهان معاصر 1
- اشاره 1
- مردم عربستان 2
- جنگ قبایل 2
- تعصب قبیلگی 2
- حکومت 2
- شبه جزیرهی عربستان 2
- غارت 3
- ماههای حرام 3
- طرد عضو قبیله 3
- بازارها و ادبیات عرب 3
- زن و خانواده 3
- ازلام 4
- تجارت و پردهداری قریش 4
- دین عربستان 4
- جنوب عربستان 4
- سبعهی معلقه 4
- اشاره 5
- حیره و غسان 5
- ذونواس و کشتار مسیحیان 5
- تسلط بیگانه 5
- ایران... 5
- مذهب 6
- اوستا و گاتاها 6
- دین زردشتی 6
- خدا در تعالیم زردشت 6
- حکومت 6
- شرک در خلقت 7
- کیش مانی 7
- زروانیان 7
- مزدکیه یا درست دینان 7
- عیسویان ایران 7
- سازمان جامعه 8
- نظامات اجتماعی 8
- شاه و درباریان 8
- طبقهی روحانیان 8
- ازدواج با محارم 8
- علوم و فنون 9
- اشاره 9
- حکومت 9
- تعلیم و تربیت 9
- امپراطوری روم شرقی... 9
- مذهب و علم و فلسفه 9
- نسطوریان 10
- ماهیت عیسی مسیح 10
- بتپرستی و مسیحیت 10
- تفکیک دین از قانون و حکومت 10
- یعقوبیه 10
- قانوننامهی یوستینیانوس 11
- برخی از تعالیم عهد جدید 11
- تمدن روم شرقی 11
- رابطهی کلیسا و امپراطور 11
- دهقانان 12
- طبقات 12
- زن و روابط جنسی 12
- بردگان و کارگران 12
- تجارت و صنعت 12
- سرنوشت مدارس یونان 13
- فرانسه در قرن ششم 13
- تعلیم و تربیت 13
- ایتالیا در قرن ششم 13
- بریتانیا در قرن ششم 13
- سازمان اداری 14
- اسپانیا در قرن ششم 14
- اشاره 14
- امپراطوری روم شرقی در آستانهی سقوط 14
- اوضاع اجتماعی 14
- مصر 14
- اشاره 15
- یهود در قرن ششم میلادی 15
- تورات 15
- خصومت یهود و مسیحیان 15
- یهود... 15
- هندوئیسم 16
- حکومت 16
- هندوستان... 16
- تلمود 16
- اشاره 16
- مذهب 16
- جینیسم 17
- قانوننامهی مانو 17
- بودیسم 17
- مقررات اجتماعی 17
- خدا 17
- فلسفه 18
- چین کشور آسمانی... 18
- تعلیم و تربیت 18
- ریاضت 18
- اشاره 18
- کنفوسیانیسم و سیر تاریخی آن 19
- دودمان تانگ 19
- مذهب 19
- حکومت 19
- مبدء و معاد 19
- آموزش و پرورش 20
- آئین زندگی 20
- فنون و هنرها 20
- ساختمان اجتماع 20
- حکومت 20
- ژاپن... 20
- مذهب 21
- مقررات اجتماعی 21
- خانواده و زن 21
- آفرینش 21
- بودیسم در ژاپن 21
- محمد یتیم 22
- تعلیم و تربیت و علوم و فنون 22
- از ولادت تا بعثت 22
- اقمار یا مستعمرات چین و هند 22
- خردسالی محمد 23
- زناشویی خدیجه 23
- حرف فجار 23
- حلف الفضول 23
- امین امت 23
- رژیم سرمایهداری به خطر میافتد 24
- مسلمانان صدر اول 24
- از بعثت تا هجرت 24
- اصول اعتقادات 24
- رسول آفریدگان 24
- صحیفهی ملعونه 25
- پهلوانی دلیر به صف مسلمانان میپیوندد 25
- مدینه آمادهی پذیرفتن اسلام میشود 25
- مردی جسور به اسلام میگرود 25
- هجرت به حبشه 25
- سفر طائف 26
- مدینه آمادهی قبول اسلام میشود 26
- توطئهی دارالندوه 26
- از هجرت تا وفات 26
- ورود به شهر 27
- اشاره 27
- چند نکته با خواننده 27
- هجرت 27
- تعقیب آغاز شد 27
- در قباء 27
- دومین خطبه 28
- سال دوم هجرت 28
- ده سال زندگی 28
- سال اول هجرت 28
- مسجد 28
- سال سوم هجرت 29
- مشکل یهود و غزوهی بنی قینقاع 29
- غزوهی بدر 29
- پیوندهای جدید 29
- غزوهی بدر دوم 30
- سریهی ابوسلمة بن عبدالاسد 30
- سال پنجم هجرت 30
- غزوهی احد 30
- سال چهارم هجرت 30
- غزوة خندق یا احزاب 31
- سال ششم هجرت 31
- سال هفتم هجرت 31
- سال هفتم هجرت 32
- پاسخ هرقل 32
- غزوهی وادی القری 32
- نامه به سران جهان 32
- صلح حدیبیه 32
- سریههای پس از خیبر 33
- به سوی مکه، عمرهی قضا 33
- سال هشتم هجرت 33
- ازداج با میمونه 33
- سریهی سلاسل 34
- سریهی مؤته 34
- سال نهم هجرت 34
- غزوه حنین 34
- فتح مکه 34
- محمد میمیرد 35
- غزوهی تبوک 35
- روز ترویه 35
- اشاره 35
- آیندهی امت 35
- در کودکی 36
- در کفالت ابوطالب 36
- گوشهای از اخلاق محمد 36
- در کفالت عبدالمطلب 36
- شبانی گوسفندان 36
- در کار تجارت 37
- با بردگان 37
- با خانواده 37
- با ستمدیدگان 37
- نظافت 37
- حریم قانون 38
- بخشایش و گذشت 38
- عبادت 38
- ادب معاشرت 38
- زهد و پارسائی 38
- اسلام و سایر ادیان 39
- استقامت 39
- محمد در آئینهی اسلام 39
- احترام به افکار عمومی 39
- تفاوت بیانات عرفانی اسلام با دیگران 40
- جهانبینی اسلامی 40
- طعن و جواب 40
- نتیجههای فاسد عرفان هندی 40
- اصالت فرد از نظر طبیعت بشری 40
- خاتمه این بحثها 41
- برتری اسلام در توحید 41
- اجمالی از سیر معنوی 41
- ولایت الهی 41
- برگردیم به روش اسلام 41
- چهرههای نمایان تاریخ 42
- بشارات انبیاء 42
- اسلام 42
- سیمای محمد 42
- آمادگی زمان و محیط 43
- پیامبری هم مشمول سرنوشت است 43
- نشانهها و علائمی که به مقصد رهبری میکند 43
- سرشت و سرنوشت 43
- زمینه سازی سرنوشت در مورد پیامبران 43
- بشارات کتب و صحف انبیاء و مصلحین دربارهی پیامبر اسلام 44
- بشارت ادریس نبی 44
- مشخصاتی از بشارات 44
- تفاوت بشارتهای مربوط به پیامبر اسلام با بشارات سایر پیامبران 44
- بشارتی از تورات یا عهد عتیق 44
- بشارت انجیل 45
- نبوت تبلیغی 45
- بشارت حضرت داود نبی 45
- بشارت دیگری از تورات 45
- ختم نبوت 45
- تحرک و انعطاف 46
- مقتضیات زمان 46
- جبر تاریخ 46
- دین جاوید 46
- نیازمندیها 46
- بینشهای نو 47
- اجتهاد 47
- انتقال وظیفه 47
- جامعیت، و به تعبیر خود قرآن وسطیت 47
- اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است 47
- پاورقی 48
- نسبیت اجتهاد 48
مقدمه
پس از چهارده قرنپدیده دعوت که فردی از افراد یک نوع، سایر افراد را به عقیده و مرامی بخواند و آنها را به سوئی بکشاند، از مختصات اجتماع بشری است.شعاع تأثیر این دعوتها از حیث عرض و طول و عمق یکسان نیست، متفاوت است. تأثیر بیشتر آنها کم، و در ابعاد کوچکی صورت گرفته و میگیرد و لهذا از جنبهی تاریخی و اجتماعی قابل توجه و اهمیت نیست. اما پارهای از دعوتها است که لااقل در یک بعد پیشروی داشته است، مثلا سطح وسیعی را ولو برای مدت کوتاهی فراگرفته، و یا قرنهای متمادی هر چند در میان مردمی اندک دوام یافته، و یا نفوذی ریشهدار گرچه در میان مردمی اندک و در زمانی نسبة کوتاه پیدا کرده است. اینگونه دعوتها در خور اهمیت و شایستهی بررسی و تحلیل و احیانا تجلیل است.آنچه بیش از همه در خور اهمیت و قابل توجه است دعوتهائی است که در همه ابعاد پیشروی داشته است؛ هم سطح بسیار وسیعی را اشغال کرده و هم قرنهای متمادی در کمال اقتدار حکومت کرده و هم تا اعماق روح بشر ریشه دوانده است. [ صفحه 12] اینگونه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسلهی پیامبران است. کدام مکتب فکری و فلسفی را میتوان پیدا کرد که مانند ادیان بزرگ جهان، بر صدها میلیون نفر، در مدت سی قرن و بیست قرن و حداقل چهارده قرن حکومت کند و به سر ضمائر افراد چنگ بیندازد؟ همین جهت سبب شده که پیامبران مستقیم یا غیر مستقیم، آفرینندهی اصلی تاریخ باشند.تاریخ به دست بشر و بشر بیش از هر چیز دیگر به دست پیامبران ساخته و پرداخته شده است. اگر در عرصهی خلاقیت و سازندگی، زمینه را «انسان» فرض نمائیم هیچ هنرمند و صنعتگری به پای پیامبران نمیرسد. ناموس آفرینش، جهان را مسخر انسان، و انسان را مسخر نیروی ایمان، و پیامبران را سلسله جنبان این نیرو قرار داده است.هر چیزی جز آنچه ایمان نام دارد، از عقل و علم و هنر و صنعت و قانون و غیره، ابزاری است در دست آدمی و وسیلهای است برای ارضای تمایلات و تسکین غرائز و تأمین خواستههای پایان ناپذیر او. آدمی همهی اینها را در راه مقاصد و هواهای نفس خویش استخدام میکند و همچون ابزاری از آنها بهره میبرد. تنها نیروی ایمان است - آن هم از نوع ایمانی که پیامبران عرضه میکنند - که از یکطرف به تعبیر قرآن حیات تازهای به روح میدهد [1] ، یعنی با ارائه یک سلسله هدفهای عالی و انسانی و مافوق طبیعی خواستههای نوی بوجود میآورد و بالتبع احساسات رقیق و عواطف لطیف خلق میکند و بالاخره جهان درون انسان را دگرگون و بسی وسعت میبخشد و از طرف دیگر تمایلات و [ صفحه 13] غرائز طبیعی را تعدیل و مهار مینماید.در مقابل قدرت علمی و فنی بشر، هیچ دژ تسخیرناپذیری وجود ندارد جز یکی؛ آن دژ روح و نفس آدمی است. کوه و صحرا و دریا و فضا و زمین و آسمان همه در قلمرو قدرت علمی و فنی بشر است. تنها مرکزی که از این قلمرو خارج است نزدیکترین آنها به آدمی است، مطیع کردن و مسخر ساختن این دژ، به قول مولوی: «کار عقل و هوش نیست، شیر باطن سخرهی خرگوش نیست»و از قضا خطرناکترین دشمنان آسایش و آرامش، امنیت و عدالت، آزادی و مساوات، و بالاخره خوشبختی و سعادت بشر در همین دژ پنهان شده و کمین کرده است. أعدی عدوک کنفسک التی بین جنبیک.بشر امروز پس از این همه موفقیتهای علمی، دردمندانه مینالد؛ از چه مینالد؟ کسریها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیهی خلق و خوی و «آدمیت» است؟ بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراطها و افلاطونها باید افتخار شاگردیش را بپذیرند اما از نظر روح و خوی و منش، یک «زندگی مست تیغ بران بدست» بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیهی علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاهترین دوران سیاه خویش بازگشته است. با یک تفاوت و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، بر خلاف گذشته، تمام جنایتها را در زیر پردهای از تظاهر به انسانیت و اخلاق، نوعپرستی، آزادیخواهی، صلحدوستی انجام میدهد. صراحت و یکروئی جای خود را به دوروئی و فاصله میان ظاهر و باطن، گفتار و کردار، ادعا و عمل داده است. در هیچ دورهای مانند عصر [ صفحه 14] جدید دربارهی عدالت، آزادی، برادری، انساندوستی، صلح و صفا، راستی و درستی، امانت و صداقت، احسان و خدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور عمل نشده است. در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است: و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو ألد الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل. [2] در جهان امروز از یکطرف لاف نوعخواهی و بشردوستی با بانگی هر چه بلندتر گوشها را میخراشد و از طرف دیگر دامنهی ملتپرستی که خود نوعی توحش است با همه تعصبات و خودخواهیها و قساوتها و آتشافروزیهای ناشی از آن روز به روز بالا میگیرد. یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است.آیا سخنی یاوهتر و دعوتی پوچتر از این میتوان یافت که از طرفی مذهب، آن یگانه پشتوانهی ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای توخالی طبیعت بشر را تغییر دهیم؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون ضامن و پشتوانه.نه این است که بشر این قرن این نقصها و کمبودیها را احساس نمیکند، و یا به فکر چاره نیفتاده است؛ خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس میکند. این فلسفههای پر طمطراق و سازمانهای عظیم بینالمللی و اعلامیههای بلند بالا به نام «حقوق بشر» مولود چه احساسی غیر از احساس این کم و کسرهاست؟اما متأسفانه مثل اینکه تجربهی معروف «زنگ و گربه» بار دیگر [ صفحه 15] تکرار میشود. عیب و اشکار کار همان عیب و اشکال است: فقدان قدرت اجرائی.این فلسفهها و سازمانها و اعلامیهها و قطعنامهها سودی به انسان محروم نبخشید، بلکه نتیجهی معکوس داد و «سر کنگبین صفرا فزود» ریسمانهائی که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه بوجود آمده به صورت حلقههائی دور گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار میدهد.حقیقت اینست چیزی که در نظام آفرینش محکوم چیز دیگر آفریده شده به زور فلسفه و اعلامیه و مقاله و خطابه نمیتوان آن را حاکم بر آن چیز قرار داد. علم و فکر و فلسفه حاکم بر طبیعت جهانی است اما محکوم طبیعت انسانی. حقوق بشر تا وقتی که فقط شکل یک فلسفه دارد طبعا ابزاری برای طبیعت بشر خواهد بود.ما اکنون در جهانی زندگی میکنیم که آن چیزی که محکوم طبیعت بشر است سخت توسعه یافته و نیرو گرفته، اما آن چیزی که حاکم بر طبیعت او است ناتوان مانده است و لااقل به نسبت توسعه و توانائی آن دیگری پیش نرفته است؛ نتیجهی آنهمه پیشرفتها در سطح مسائلی که محکوم طبیعت بشر است این شده که هر کس در راهی که میرود و در پی مقصودی که میخواهد سریعتر و پرقدرتتر میرود و میدود، بدون آنکه در نوع خواسته و طرز تفکر او دربارهی زندگی و هدف زندگی و در احساسات و تمایلات و عواطف او و بالاخره در سطح مسائلی که حاکم بر طبیعت او است کوچکترین تغییری پیدا شده باشد. بشر تا توانسته محیط اطراف خود را تغییر داده بدون آنکه بتواند یا بخواهد خود را و طرز تفکر خود را و عواطف و تمایلات خود را عوض کند. ریشهی مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست، همچنانکه ریشهی نیاز [ صفحه 16] بشر را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید بدست آورد.مصلح و مفکر بزرگ اسلامی، اقبال لاهوری میگوید:«بشریت، امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی»«از جهان، آزادی روحانی فرد [3] و اصولی اساسی دارای»«تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی»«توجیه کند.»آنگاه اضافه میکند و میگوید:«شک نیست که اروپای جدید دستگاههای اندیشهای و»«مثالی تأسیس کرده است، ولی تجربه نشان میدهد که»«حقیقتی که از راه عقل محض بدست میآید نمیتواند»«آن حرارت اعتقاد زندهای را داشته باشد که تنها به»«الهام شخصی حاصل میشود، به همین دلیل است که»«عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر نکرده، در»«صورتی که دین پیوسته مایهی ارتقای افراد و تغییر شکل»«جوامع بشری بوده است. مثالیگری اروپا هرگز بصورت»«عامل زندهای در حیات آن درنیامده و نتیجهی آن «من»»«سرگردانی است که در میان دموکراسیهای ناسازگار با»«یکدیگر به جستجوی خود میپردازد که کار منحصر»«آنها بهرهکشی از درویشان به سود توانگران است. سخن»«مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه»«پیشرفت اخلاق بشریت است.» [4] . [ صفحه 17] اگر نهرو نخست وزیر فقید هند پس از یک عمر لا دینی، در شامگاه عمر خویش به جستجوی خدا برمیآید و معتقد میشود که: «در برابر خلأ معنوی تمدن جدیدی که رواج میپذیرد بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و روحانی بیابیم.» برای اینست که به ریشهی اصلی مشکلات امروز بشر پی برده و دانسته که بشر امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند به آزادی روحانی و معنوی است و این نیازمندی بدون اینکه در طرز تفکر و جهانبینی او تغییر اساسی داده شود - که هستی و حیات را با معنی بداند نه پوچ و عبث - میسر نیست.و اگر برنارد شاو را میبینیم که میگوید:«چنین پیشبینی میکنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده»«است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود»«و به عقیدهی من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای»«جدید شود طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق»«خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین»«خواهد شد».برای اینست که احساس میکند که علاوه بر لزوم تفسیری روحانی از جهان، و لزوم آزادی روحانی افراد، اصولی اساسی دارای تأثیر جهانی لازم است که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند و به قول اقبال: «مبتنی بر وحیی باشد که از درونیترین ژرفنای زندگی بیان شود و به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی دهد».قرآن در آیات زیبا و دلنشین خود سه چیز را به عنوان شدیدترین نیازمندیهای بشر یادآوری میکند: [ صفحه 18] 1- ایمان به «الله»، ایمان به اینکه «جهان را صاحبی باشد خدا نام» به عبارت دیگر تفسیری روحانی از جهان.2- ایمان به رسول و رسالت او، یعنی ایمان به تعلیمات آزادی - بخش و جانداری که تکامل اجتماع را بر مبنای روحانی توجیه کند، و به زندگی صوری رنگ معنوی بدهد.3- جهاد به مال و نفس در راه خدا، [5] ، یعنی آزادی و آزادگی معنوی.نیازی مبرمتر از این نیازها نتوان یافت.در میان مکتبها و مسلکها و دینها و آئینها تنها اسلام است که قدرت پاسخگوئی به این سه نیاز را دارد. پس از چهارده قرن که از ظهور اسلام میگذرد، جهان همان اندازه نیازمند آن است که در روز اول بود. آن روزی که احساس این نیازها عمومیت پیدا کند (و چنین روزی دور نیست) بشر راهی جز اینکه خود را به آغوش اسلام افکند نخواهد داشت.امروز نوعی ضعف و اعراض نسبت به همهی مذاهب مشهود است اسلام نیز در درون خود دچار نوعی بحران است. حقیقت اینست که اسلام در این جهت غرامت اشتباه کلیسا را میپردازد. عکسالعملهای ناهنجاری که کلیسا در دروهی رنسانس در برابر علم و تمدن نشان داد ضربهی بزرگی به حیثیت مذهب بطور عموم وارد آورد و سبب شد که افکار سطحی خاصیت دین و مذهب را بطور کلی مبارزه با علم و دانش تلقی کنند. این قضاوت دیری نخواهد پائید، از هم اکنون بر کسانی [ صفحه 19] که لااقل در تاریخ اسلام مطالعهای دارند روشن است که حساب اسلام از کلیسا جداست. اسلام خود بنیان گذار یک تمدن عظیم است و در تاریخ افتخارآمیز خود دانشگاهها بوجود آورد و دانشمندان نابغه به جهان تحویل داد و به علم و تمدن کمک فراوان کرد. در یکی از مقالات جلد دوم این کتاب تحت عنوان «کارنامهی اسلام» به ارزش عظیم و غرورآمیز خدمات اسلام به تمدن بشری و دیون بسیار سنگین اروپای امروز به تمدن اسلامی واقف خواهید شد، معلوم خواهد گشت که آنچه دربارهی اسلام صادق است درست ضد آن چیزیست که دربارهی کلیسا صادق میباشد. کلیسا نه تنها تمدنی بوجود نیاورد بلکه تمدنی که به او گرویده بود فاسد کرد ولی اسلام خود تمدن درخشانی بوجود آورد و به جهان عرضه داشت، اسلام تنها دینی است که توانسته خود بنیانگذار یک تمدن همه جانبه بشود. به قول شیخ محمد عبده:«اروپا از آن روزی که مذهب خویش را رها کرد جلو رفت»«و ما از آن روزی که مذهب خویش را رها کردیم عقب رفتیم»تفاوت این دو مذهب از همین جا روشن میشود. در برخی مقالات این کتاب این مطلب روشن خواهد شد که رها کردن اروپا مذهب خویش را پس از برخورد با جهان اسلام صورت گرفت و این رها کردن به صورت گرایش به ارزشهای اسلامی انجام شد.در سالهای اخیر جوانان تحصیل کردهی ما، پس از گذراندن یک دوران تحیر و حتی انزجار، توجه و عنایت زائدالوصفی نسبت به مذهب مبذول میدارند، آثار یک نوع سرخوردگی از دعوتها و مرامها و مسلکهای [ صفحه 20] تهی از معنویت، و یک نوع تشنگی برای درک حقایق عالیهی اسلام، دور از گرد و غبار اوهام و خرافات، کاملا نمودار است. مؤسسهی اسلامی حسینیهی ارشاد که یک مؤسسهی جوان است و کمتر از سه سال از عمرش میگذرد وظیفهی خود میداند تا آنجا که در امکان دارد پاسخگوی این نیازها باشد و ایدئولوژی اسلامی را آنچنانکه هست بشناساند. این مؤسسه پرده گرفتن از چهرهی زیبای شاهد دلارام اسلام را کافی میداند که جویندگان صادق را به عاشقان بیقرار تبدیل نماید.این مؤسسه در نظر دارد خدمات اسلامی خود را در چهار بخش ادامه دهد: تبلیغات، تعلیمات، تحققیات، تعاون و امداد. و خدا را سپاسگزار است که در این مدت کوتاه توانسته است لیاقت خود را برای این خدمتگزاری تا حدود زیادی نشان بدهد.نظر به اینکه بیست و هفتم رجب سال 1388 هجری قمری آغاز پانزدهمین قرن بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بشمار میرود، این مؤسسه در نظر گرفت ضمن جشن باشکوهی در حدود قدرت و توانائی خود هدیهای به صورت کتابی جامع دربارهی آن حضرت به جامعهی مسلمانان و بالاخص ایرانیان تقدیم نماید. برای این منظور از جمعی از علماء و فضلا درخواست کرد که هر کدام قسمتی از این منظور مقدس را به عهده بگیرند. همچنانکه انتظار میرفت غالب کسانی که از محضرشان درخواست شده بود با مهربانی و تشویق دعوت مؤسسه را اجابت کردند و مقالات ارزنده و کمنظیر، و گاهی بینظیر خود را ارسال داشتند که مجموعا به صورت دو جلد کتاب درآمد، اکنون جلد اول در اختیار علاقمندان قرار میگیرد و جلد دوم آن زیر چاپ است و به زودی انتشار خواهد یافت. [ صفحه 21] این نکته را باید یادآوری کنیم که در نظر بود هر یک از مقالات وارده از نظر عموم نویسندگان محترمی که در تألیف کتاب شرکت فرمودهاند بگذرد و مورد بحث و انتقاد قرار گیرد سپس چاپ شود، ولی به علل زیادی از آن جمله کمی فرصت و نبودن بعضی از نویسندگان محترم در مرکز، این منظور حاصل نشد، بنابراین مسؤول هر مقالهای منحصرا خود نویسندهی محترم آن مقاله است. مقالات این جلد بشرح ذیل است:1. دین در جهان معاصر نوشتهی دکتر سید حسین نصر.2. جهان در عصر بعثت نوشتهی دکتر محمد جواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی.3. از ولادت تا بعثت نوشتهی دکتر سید جعفر شهیدی.4. از بعثت تا هجرت نوشتهی دکتر سید جعفر شهیدی.5. از هجرت تا وفات نوشتهی دکتر علی شریعتی.6. گوشهای از اخلاق محمد نوشتهی حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی.7. محمد در آئینهی اسلام نوشتهی علامهی طباطبائی.8. سیمای محمد نوشتهی دکتر علی شریعتی.9. بشارات انبیا نوشتهی دکتر عطاءالله شهاب پور.10. ختم نبوت نوشتهی مرتضی مطهری.موجب مباهات این مؤسسه است که اولین نشریهی خود را به نام مقدس حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت آن حضرت منتشر میکند، امیدوار است به برکت آن وجود مقدس بتواند یک سلسله انتشارات اسلامی سودمند در اختیار مسلمانان عزیز قرار دهد. [ صفحه 22] این مؤسسه به این نتیجه رسیده است که اطلاعات عامهی مردم خصوصا طبقهی جوان دربارهی اسلام چه از نظر محتوی و چه از نظر تاریخ و چه از سایر جهات ناچیز است. متأسفانه نشریاتی که مورد استفادهی این طبقه بتواند قرار گیرد بسیار کم است و موضوعاتی که باید برای این طبقه تشریح و توضیح داده شود فوقالعاده زیاد.از نظر این مؤسسه آنچه در درجهی اول لازم است در اختیار این طبقه قرار داده شود سه موضوع اساسی زیر است:محمداسلامقرآنامیدواریم کتاب حاضر بتواند پاسخگوی نیاز اول باشد و توفیق الهی مدد کند که با استمداد از علما و فضلای اسلامی بزودی کتابی دربارهی اسلام نوشته شود که روشنگر اصول و فروع اسلامی باشد بطوری که یک نفر جوینده با قرائت آن کتاب بتواند اسلام را بشناسد. و پس از آن کتاب دیگری دربارهی قرآن که جامع و معرف این معجزه آسمانی و آیت الهی بوده باشد به همان صورت تألیف و منتشر نماید.از خداوند متعال برای عموم مسلمانان عزت و سرافرازی و بیداری و آشنائی بیشتر به حقایق اسلامی مسئلت مینمائیم.نظر به اینکه هنوز دائرهی انتشارات این مؤسسه رسما تشکیل نشده و شروع به کار نکرده است، از جناب آقای حسن محجوب مدیر محترم شرکت انتشار درخواست شد که سرپرستی چاپ و نشر این کتاب را به عهده بگیرند، از زحمات معظم له کمال تشکر حاصل است و [ صفحه 23] همچنین از فاضل بلند قدر جناب آقای فتحالله امیدی که در تصحیح مقالات کمک فراوانی کردند و از جناب آقای سید حسین ناظمزاده که ذوق و سلیقهی و ابتکار ایشان در حسن و زیبائی و صحت چاپ عامل اساسی بود، بینهایت سپاسگزار است.مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد10 مهرماه 1347 هجری شمسی9 رجب 1388 هجری قمری [ صفحه 3]
دین در جهان معاصر
دکتر سید حسین نصرامروزه همواره بحث از تغییر و تحول و دگرگونی است، و گروهی از افراد همه چیز را در حال تحول یافته و ارزش و معیارهای ثابت را از دست دادهاند؛ و میکوشند همهی امور را نسبی و مطابق «زمانهی» خویش سازند. بیشتر، جملهها با تکیه کلام «در این عصر موشک» و یا «عصر تسخیر فضا» و غیره آغاز میشود.بکار بردن این نوع جملهها به منظور اینست که انسان باید همهی حقایق را تسلیم تمایلات و سبک و سلیقهی این عصر کند، هر چقدر این سلیقه کج باشد، و با صرف دریافتن این امر که در این عصر موشک وجود دارد باید از پذیرفتن حقایقی که همیشه جاودان و ابدی در چشم ابناء آدم جلوه میکرده است چشم پوشیده و حتی از اعتقاد به امکان وجود چنین حقایقی دست بردارد، انگار که چون در عهد اسب و شتر، دو، و دو (2 2) چهار میشده است اکنون دیگر نباید جمع دو، دو را چهار شمرد.عجیب اینکه این طریق تفکر عموما متوسل به طبیعت و علوم طبیعی شده و «جبر زمانه» و «سیر طبیعت تاریخ» را اجتناب ناپذیر میداند، و به همین جهت ثبات و بقای ارزشهای جوامع انسانی را انکار میکند. [ صفحه 4] این امر خود عجیب است، چون اگر به عالم طبیعت بنگریم میبینیم که اتفاقا طبیعت در هزاران سال که انسان از خود و اسلاف خود، تاریخی بدست دارد تغییری نکرده است [6] ، هنوز خورشید از همان شرق طلوع میکند، و بهار به موقع خود زمین را حیات نوین میبخشد، و آب در همان درجه مبدل به یخ و یا بخار میشود. نظام و قوانین طبیعت در دورهای که شامل حیات انسان بر روی کرهی زمین است تغییری نکرده و آسمان و زمین با نظامی حیرتانگیز فعالیت خود را ادامه میدهد.انسان نیز در رابطهای که با متن واقعیت دارد تغییری اساسی نکرده است. او متولد میشود و چند صباحی زندگی میکند و سپس میمیرد.هر چقدر تصور او از خودش و محیط اطرافش دستخوش دگرگونی گردد، وضع او در عالم وجود بین دو بینهایت و دو مجهول که آغاز و انجام اوست قرار دارد و تغییر نمیپذیرد. طبیعت عمیق او نیز همان طبیعتی است که به سؤال خداوند متعال: «ألست بربکم» پاسخ «بلی» داد، و بار امانت را پذیرفت؛ یعنی: امانت «شعور و [ صفحه 5] آگاهی داشتن» و «خلیفة الله فی الارض بودن» و «محل تجلی کامل اسماء و صفات الهی» قرار گرفتن، و به همین جهت اختیار و آزادی حتی طغیان و سرپیچی و پشت برگرداندن به واقعیت مطلق و پیام او را داشتن.انسان همواره در طلب بینهایت است و در جستجوی معنی است. آزادی معنوی، خصلت و غایت هستی اوست و به همین جهت هنگامی که این آزادی فراموش شده و مبدل به یک آزادی حیوانی که در واقع زندانی شدن در شهوات نفسانی است جایگزین آن گردیده است، این احتیاج مبرم انسان به آزادی معنوی به صورت انگیزهی پرواز به کرات و تسخیر کوهها و دریاها و در دوران اخیر سرپیچی کامل از مقررات اجتماعی درآمده است که امکان آزادی معنوی را تقلیل داده یا بکلی از بین برده است.پس انسان نیز موجودی است که اساسا تغییر نکرده و عمق روح او مانند اجدادش در مقابل واقعیتی بینهایت قرار گرفته است و او محکوم به جستجوی معنی در این ایام گذران زندگی است. منتهی، انسان متجدد را یک نوع توهم ذهنی و درونی فراگرفته و او را نه تنها از ثبات و جاویدانی عالم معنی غافل ساخته است بلکه حتی نظام و ثبات و استواری طبیعت و عالم مادی را - که او را احاطه کرده است - بر او مستور و محجوب ساخته است.انسانی که طبق خصلت درونیش همواره چشم خود را به عالم معنی دوخته بود و از راه دین و وحی برای اکثر مردم، و عرفان شهود برای خواص، تماس مستقیم با این عالم داشت اکنون توجه خود را به سایهی گذران این عالم که همان جهان سیال مادی و «دنیا» به معنی دینی [ صفحه 6] است معطوف ساخته؛ و چون پشت خود را به آفتاب کرده است وجود آن را انکار میکند؛ و یا با قوای ضعیف ذهنی خود در جستجوی ادله و برهان برای آفتاب است؛ غافل از آنکه عقل و فکر خود او اشعهای از آن آفتاب است.بسی نادان که او، خورشید تابان به نور شمع، جوید در بیابانولی از آنجا که سایه نیز نمونهای از عالم بالاست و انسان چه سوار بر شتر و چه در هواپیما حامل بار امانت (به لسان قرآن کریم) است، و مانند اجداد خود باید به آغاز و انجام خویش بیندیشد؛ پیام دین همواره برای او حائز معنی است. مخصوصا که بتهای کاذبی که ساختهی خود بشر است شکسته شود و بار دگر انسان محتاج به جستجوی معبودی واقعی گردد.وضع دین در این قرن چنین است، بتهای تمدن جدید شکسته شده و تشنگی انسانها برای معنی هنوز باقی است.فلسفهها و علمها و اختراعات میآید و میرود ولی پیام دین در جای خود باقی مانده است، زیرا منشأ دین حقیقت لا یتغیر الهی، و مخاطب دین فطرت تغییرناپذیر بشر است. مخاطب کلام حضرت محمد (ص) فقط صحابهی او نبودند بلکه انسانیت است در گذشته و حال و آینده؛ تا لحظهای که موجودی به نام انسان باقی است و آنچه از عالم قدس سرچشمه میگیرد آن را عطری است که همیشه به مشام، مطبوع است و هیچگاه کهنه نمیشود، خاصه که آن دینی باشد جهانگیر مانند ادیان بزرگ فعلی عالم. [ صفحه 7] پس از این مقدمهی مختصر باید قدمی به عقب نهاده و وضع تمدن غربی را از هنگامی که علیه دین و نوامیس الهی طغیان کرد تا عصر حاضر مورد بررسی قرار داد و با توجه به این زمینه، وضع کنونی را تجزیه و تحلیل کرد؛ زیرا همین تمدن غربی جدید و مشتقات آن است که امروز به سایر تمدنها اثر کرده و همه جا به مخالفت و یا دست کم به بیتوجهی به دین پرداخته؛ و اساسا مسألهی بیدینی و شک را چنانکه امروز مشاهده میشود ببار آورده است.تمدن اروپایی در دورهی «رنسانس» [7] اولین قدم را در راه درهم شکستن وحدت دینی و معنوی قرون وسطی برداشت، برعکس آنچه بسیاری از مسلمانان میپندارند دورهی قرون وسطی تنها دورهی تاریخ تمدن اروپا در عرض دو هزار سال اخیر است که شباهت مبرمی به تمدنهای شرقی از جمله تمدن اسلامی دارد؛ یعنی: دورهای که در آن تمدن و حیات انسان مبتنی بر دین و ایمان بود و تمام شؤون و مراتب حیات آدمی از زندگی روزانه گرفته تا معماری و هنر و علوم و فلسفه آمیخته با روح دین بود و از اصول وحی الهام میگرفت. عصر «رنسانس» بشر را به جای خداوند معبود قرار داد، منتهی بشری که دیگر ملائکهی هبوط کردهی الهیات مسیحی قرون وسطی نبود، بلکه خود را موجودی زمینی میشمرد و زمین را جایگاه و وطن طبیعی خود میدانست.در تمام ادیان گفته شده است که حیات انسان در این جهان دورهای گذران بیش نیست و روح انسان متعلق به عالمی دیگر است از آنجا که «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود» و وطن انسان در [ صفحه 8] مأوای عالم قدس است.آن وطن مصر و عراق و شام نیست آن وطن جایی است کانرا نام نیستبرای اولین بار در تاریخ اخیر، بشر اروپایی آن وطن را فراموش کرد و به جای اینکه خود را در این عالم غریب ببیند خود را موجودی کاملا راضی و دنیوی شمرد؛ و بعد متعالی و حقیقت ملکوتی خود را پنداری شاعرانه و موهوم تلقی کرد؛ و با این روحیه به فتح زمین و استثمار تمدنهای دیگر پرداخت.موفقیت اقتصادی و اجتماعی اروپا در این ادوار و نیز پیروزی علوم طبیعی، آن چنان بود که کسی شکی در صحت راهی که تمدن اروپایی در پیش گرفته بود نداشت. گرچه بعضی از پایهگذاران علوم جدید مانند کپلر [8] و نیوتن [9] مردمانی متدین و حتی عارف پیشه بودند، نتیجهی این علوم و مخصوصا فیزیک باعث شد بشر جدید جهان را به صورت واقعیتی صرفا مادی بنگرد و جنبهی معنوی طبیعت و نیز خود انسان را نادیده گیرد.به علت نتایج اقتصادی علوم مادی جدید و پیوستگی افکار منطقی که مفاهیم گوناگون آن را به هم مرتبط میساخت هیچ نیرویی قادر به مقابلهی با آن نبود؛ و طی چندین قرن دین و فلسفهی الهی نزاعی مأیوس کننده با آن انجام داده و در هر مرحله قدمی به عقب میگذاشت، مخصوصا که اکنون در اروپا بطور کلی عرفان و حکمت واقعی از بین رفته بود، دین مبدل به یک سلسله عواطف و احساسات شده بود؛ و فلسفه را از الهیات به معنی واقعی خبری نبود. [ صفحه 9] پیروزی نظریات مادی آنچنان حتمی بنظر میرسید که «استدلالیون» قرن هجدهم مانند بیل [10] و فلاسفهی دایرةالمعارفی فرانسه بطور کلی دیگر مکان و مقامی برای دین در آینده قائل نبودند. به همین نحوه در قرن نوزدهم فلسفههایی پدید آمد که یا بکلی منکر دین میشد مانند فلسفهی مارکس و یا خود مذهبی دروغین جایگزین ادیان آسمانی میکرد مانند مکتب تحصیلی اگوست کونت [11] که با انکار ارزش مثبت دین و الهیات آغاز شده و با یک «مذهب» جدید خاتمه یافت.لکن از آنجا که نمیتوان آنچه را که واقعیت دارد انکار کرد احتیاج بشر به معنی در همان بحبوحهی فلسفههای مادی در قرن نوزدهم به صورت «نهضت رومانتیک» در شعر - در انگلیس و فرانسه - و نیز فلسفه - در آلمان - ظهور کرد لکن از آنجا که این نهضتها فاقد زمینهی قوی فلسفی و عرفانی بود نتوانست در مقابل سیل مادیگری عرض اندام کند.در همین زمان نتایج اولین تماس مغرب زمین با حکمتها و ادیان مشرق زمین بتدریج آشکار میشد. ترجمهی «اوپانیشادها» از فارسی به لاتین اثری عمیق در شاعر شهیر انگلیسی بلیک [12] گذاشت و نابغهای عارف و حکیم همچون گوته تصوف اسلامی را گرامی میداشت.بتدریج ادیان شرقی در مقابل خلأ معنوی مغرب زمین جلوهی خاصی کرد؛ و چه بسا متفکر در مغرب زمین که حتی در قرن نوزدهم تا حدی تحت تأثیر این ادیان و مخصوصا فلسفه و حکمت آنها قرار گرفت. گرچه تقریبا در نزد تمام این اشخاص درک این مطلب به علت نبودن زمینهی کافی، ناقص و یا در برخی موارد تحریف شده بود. [ صفحه 10] از سوی دیگر آیندهی تمدن اروپایی که از زمان «رنسانس» تا قرن نوزدهم به نظر طلایی میآمد - و حتی اروپائیان فقط تمدن خود را تمدن به عنوان مطلق میپنداشتند؛ چنانکه هنوز به زبان فارسی تحت نفوذ این طرز تفکر کلمهی «متمدن» بکار برده میشود - جلا و درخشش خود را تا حدی از دست داد؛ و افق آن با ابرهای تیره پوشیده شد. متفکری آلمانی به نام اشپنگلر [13] در اوج قدرت تمدن اروپایی پیشگویی انحطاط آن را کرد. کتاب «افول غرب» او در بدو امر مردم را بیش از هر چیز به هیجان آورده و متعجب ساخت.لکن پس از جنگ بینالملل اول، پس از کشتار میلیونها نفر اروپایی با قساوت و خونخواری که از جنگهای صلیبی بمراتب بدتر بود، متفکران بسیار در اروپا گفتار اشپنگلر و امثال او را جدیتر گرفته و ایمان خود را نسبت به آیندهی طلایی تمدن خود از دست دادند.با جنگ بینالملل اول محیط فکری غرب کاملا تغییر کرد. در قرن نوزدهم بیدینی «مد» بود و بت بزرگ قرن «ترقی» و افکاری امثال آن بود. بهشت ملکوتی ادیان به آیندهای دنیوی مبدل شده بود چنانکه به وضوح در افکار کمونیزم دیده میشود. در نزد خواص متفکران غربی، این بت با فاجعهی جنگ شکست و گرچه فورا همگی به پرستش خداوند متعال بازنگشتند دست کم دیگر فشار محیطی خفقانآور، اشخاص فکور را مجبور به پیروی از یک فلسفهی مادی و مبدل ساختن سعادت معنوی انسان به یک رفاه صرفا مادی نمیکرد.نظر صرفا مادر در فلسفههای سیاسی و اقتصادی باقی ماند لکن [ صفحه 11] در مجامع علمی جو فکری کاملا دگرگون شد مخصوصا که در علوم طبیعی نیز انحصار نظر «مکانیکی فیزیک نیوتونی» با آمدن «فیزیک هستهای» و «نسبیت» درهم شکسته شده بود و بحثهای فلسفی و دینی در محیطی آزادانهتر حتی بین دانشمندان طبیعی درمیگرفت.شاید بهترین نشانهی این تغییر در گرایش گروهی از بزرگترین شعرای این عصر به دین و طرفداری از افکار دینی است. دو شاعر بزرگ انگلیسی زبان ت. اس. الیوت [14] و و. ه. ادن [15] هر دو سخت متدیناند؛ و استاد الیوت، عزرا پاوند [16] اشعاری به سبک دانته [17] نگاشت. در ادبیات فرانسه نیز شخصیتهایی از قبیل بودلر [18] و موریاک [19] و کلودل [20] زنده بودن موضوعهای دینی را به معاصران خود خاطر نشان ساختند.در تاریخ نیز بسرعت نظریهی «ترقی» که از قرن هیجدهم محور تمام تفکرات تاریخی بود جای خود را به نظریات ادواری و افکار دیگر دربارهی تاریخ داد و توینبی [21] در اثر عظیم خود «مطالعهای دربارهی تاریخ» تصور مردم مغرب زمین را دربارهی تاریخ خود سخت مورد انتقاد قرار داد، و امکان انحطاط و حتی انحلال تمدنهایی را که ارزش معنوی خود را از دست داده است خاطرنشان ساخت. در محافل دانشگاهی برای اولین بار پس از قرون وسطی، دین و مطالعات دینی آبرومند شد و احترام دیرین خود را بازیافت و اشخاصی مانند کاردینال نیومن [22] اثر عمیقی در متفکران دانشگاهی نسل خود [ صفحه 12] داشتند. توجه خاصی که در پنجاه سال اخیر به میراث قرون وسطایی مغرب زمین و نیز ادیان آسمانی معطوف شده است رابطهی مستقیم با توجه بیشتر به دین و حکمت و عرفان دارد مخصوصا در ممالک انگلو ساکسون. در حالیکه در فرانسه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی سنت ضد دینی پس از انقلاب فرانسه در محافل دانشگاهی تا حدی باقی ماند گرچه در این مراکز نیز سیرهای جدید فلسفی و علمی که نزدیکی بیشتر با دین داشت مشاهده شده است.پس قرن بیستم دورهایست که در آن - در اثر از بین رفتن ایمان مطلق تمدن اروپایی به مادیات و ارزشهای مادی تمدن جدید- تا حدی محیط مساعدتری جهت ترویج دین بوجود آمده است؛ و هر چقدر انقلاب اروپاییان بر ضد تمدن مادی و صنعتی ازدیاد مییابد و حتی به صورت نهضت هیپیها و غیره با تار و پود اجتماع صنعتی و مادی مغرب زمین به مخالفت میپردازد، اهمیت دین و پیامی که حاصل آنست روشنتر میشود.و چون مسیحیت غربی بسیاری از حقایق خود را فراموش کرده است و حتی در چند سال اخیر به جای اینکه راهی کاملا مشخص و مجرد از افکار متداول امروزی ارائه دهد خود را تسلیم مدهای فکری روز کرده است بسیاری از اشخاص فکور در مغرب زمین در جستجوی ادیان و حکمتهای شرقی هستند و از آنجا که فاقد نظم و تربیت معنوی میباشند و قدرت تمیز بین حقیقت و افکار کاذب حقیقتنما در این امور ندارند زمینه را برای انواع و اقسام مذاهب دروغ و جعلی آماده ساختهاند. [ صفحه 13] عارف نمایانی که ادعای آشنایی با ادیان و حکمتهای شرقی را دارند سرتاسر مغرب زمین را فراگرفتهاند و از احتیاج عمیق این نسل به بدست آوردن صلح و آرامش معنوی و درونی سوءاستفاده کرده و مطالبی عرضه میدارند که بسیار از حقیقت عرفان و دین دور است و در اکثر موارد، بازاری بیش نیست.لکن وجود این فعالیتها حاکی از احتیاج جاویدان انسان به دین است. بسیاری از شرقیها که تازه متجدد شده و به بیدینی گرائیدهاند در مقابل این جنبه از تمدن جدید مبهوت شده و نمیتوانند سبب آن را درک کنند به این علت که هنوز آنها باندازهی کافی با تمدن جدید از لحاظ فکری آشنایی ندارند و فشارهای روحی و نفسانی بشر جدید را احساس نمیکنند؛ آنها هنوز میراث خوار معنویت اجداد خود هستند در عین حال که به استهزاء آنان میپردازند؛ و هنوز آنقدر روح آنان از معنی تهی نشده است که خلأ و نیستی را چنانکه غریبان با آن مواجهاند درک کنند، نسلی لازم است تا اولادشان که برعکس آنان در خانه و محیطی بار میآیند که دیگر دین در آن هیچ تجلی ندارد آن نیستی را درک کنند و مانند غربیان مستأصل و دیوانهوار به این طرف و آن طرف زده و در جستجوی معنی و هدایت باشند؛ و از شعر ژاپنی و جوک هندی سخنی گویند.امروز در سرزمین تشنهی حقیقت غالبا پاسخهایی داده میشود که ظاهری فریبنده لکن باطنی کاذب و توخالی دارد و بجای رفع عطش جویندگان، خطر این را دارد که آنان را از حیات و هستی ساقط کند. اگر قرن نوزدهم قرن بیدینی بود امروزه در حالیکه زمینه بطور کلی برای دین مساعدتر است عصر ادیان کاذب و دروغین است که در [ صفحه 14] محافلی که به اعلا درجهی تجدد رسیده است با ادیان واقعی به رقابت پرداخته و به عنوان «مسکن دردهای طاقتفرسای این قرن» خودفروشی میکند. شاید این تمثیل جغرافیایی چندان بیمعنی نباشد که در حالیکه شرق همواره سرزمین حکمت و عرفان و دین و اشراق بوده است امروز دورترین نقاط مغرب یعنی کالیفرنیا بزرگترین مرکز نهضتهای عرفاننما است. لکن چنانچه قبلا تذکر داده شد نفس وجود این نوع نهضتها خود اثبات احتیاج دایمی بشر - در تمام ادوار و در هر گونه زمان و مکان - به دین است. اگر امروز جوانان به امید رؤیت عالم غیب مواد مخدره مصرف میکنند دلیلش این است که احتیاج به رؤیت عالم غیب در نهاد انسان قرار دارد و زرق و برق صنعت و تمدن جدید نمیتواند باعث شود انسان برای مدت مدیدی این احتیاج را فراموش کند و از آن غافل شود.خوشبختانه آشنایی مغرب زمین با ادیان شرقی در این قرن جنبهی اصیلتری نیز بخود گرفته است و تماسهای مستقیم خارج از محیط دانشگاهی که با تعصبها و کوتهنظریها و محدودیتهای فکری اروپایی قرن گذشته توأم بود انجام پذیرفته است. شخصی که برای بار اول باب حکمت الهی و عرفان را بسوی مغرب زمین باز کرد و پس از قرنها فراموشی این مطالب، بار دگر حکمت خالده را چنانکه در ادیان شرقی هنوز بجا مانده است در غرب شناسانید رنه گنون [23] است که در اثر تماس مستقیم با آئین «هندو» و سپس «اسلام» توانست به منابع اصیل این ادیان دسترسی یابد و پایان عمر خود را نیز در قاهره گذرانید و یک [ صفحه 15] مسلمان از جهان رخت بربست.او از یک سو در کتب متعدد خود به شناساندن حکمت و عرفان که تمدن جدید از آن کاملا بیخبر است پرداخت، و از سوی دیگر در کتبی مانند «شرق و غرب» و «بحران در دنیای متجدد» [24] و «حکومت کمیت و علایم زمانه» به انتقاد شدید از مبانی و ارکان تمدن جدید و «فلسفهی لاادری» آن مبادرت ورزید. او مجلهای آغاز کرد به نام «مطالعات دینی» [25] که هنوز پس از هفده سال پس از وفات او ادامه دارد.به دنبال او متفکران و نویسندگان بنام دیگری به شناساندن تفکر دینی اصیل شرق و کوشش احیای دینی در غرب با استفاده از منابع حکمت و عرفان شرقی پرداختند. در این زمره مهمترین آنان فرید هوف شووان [26] است که کتب متعددی دربارهی ادیان تطبیقی و عرفان و تصوف نگاشته است و صاحب بهترین کتاب دربارهی شناساندن اسلام به غریبان، به نام «تفهم حقایق اسلام» میباشد که با وجود اینکه چند سالی بیش از انتشار آن نمیگذرد اثر عمیقی در خواص متفکران غربی داشته است. [ صفحه 16] هم زمان با او، تیتوس بورکهات [27] آثار مهمی دربارهی عرفان اسلامی و نیز هنر و صنایع شرقی و بخصوص اسلامی نگاشته است و اولین کسی است که «فصوص الحکم» ابنعربی و نیز قسمت اول «الانسان الکامل» عبدالکریم جیلی را ترجمه کرده است. از سوی دیگر دانشمند فقید هندو آناندا کوماراسوامی [28] در دهها کتاب و بیش از پانصد مقاله کوشش کرده تا پیام معنوی هند، و تمدنهای شرقی و نیز حکمت آنان را بطریقی اصیل به غربیان بشناساند و ماند گنون او نیز منتقد شدید تمدن جدید اروپایی بود. در سلک این نوع نویسندگان میتوان همچنین مارکو پالیس [29] و مارتین لینگس [30] و عدهای دیگر را نام برد که همگی سعی میکنند در جهانی که تسلیم سیر مادیات شده است پیام جاویدان حکمت و عرفان را با اتکای به ادیان زندهی مشرق زمین احیا کنند. نفوذ آنان در محافلی معدود لکن پراهمیت، بس عمیق و مؤثر بوده است.در محافل رسمی علمی و دانشگاهی نیز جریان مطالعهی ادیان در صد سال اخیر فرق فاحشی کرده است مخصوصا در ممالک آنگلوساکسن قریب صد سال پیش دانشمند زبانشناس و مورخ آلمانی ماکس مولر [31] پایهی تاریخ ادیان را به صورت علمی جدید بنا کرد و معتقد بود باید دین را به «صورت علمی» یعنی بدون توجه به عقیده و ایمان بررسی کرد و آن را پدیدهای مانند پدیدههای دیگر اجتماع شمرد، و بهمین دلیل لفظ «علم دین» [32] را بکار برد.مدتها این طرز تفکر حکمفرمایی داشت و غربیان نه تنها دین و [ صفحه 17] مخصوصا ادیان شرقی را اصیل نمیدانستند و منشأ آسمانی برای آن قایل نبودند، بلکه اصلا حقی برای پیروان خود این ادیان در بیان اعتقاداتشان قایل نبودند، چنانکه در برخی مبتذلات که شرقشناسان دربارهی اسلام نوشتهاند مشاهده میشود. برای آنان مطالعهی دین «بابلی» و «آسوری» و «اسلام» و «هندو» یکی بود از آنجا که حیات و اهمیت زنده برای دین قایل نبودند.این نظریه هنوز هم در برخی ممالک اروپای شمالی دیده میشود لکن در عرض ربع قرن اخیر بتدریج در دانشگاههای امریکا و انگلیس تغییر کرده است. اکنون برای ادیان شرقی اصالتی قابل شده و نظر پیروان ادیان دیگر را در بیان اعتقادات خود با نهایت اهمیت تلقی میکنند.تأسیس مراکز تحقیقات در ادیان جهانی در آمریکا که همگی در جستجوی مبادلهی نظر بین نمایندگان ادیان مختلف و تدریس دربارهی ادیان غیرمسیحی و یهودی از طریق دانشمندان خود آن ادیان است حاکی از این تحول عمیق در مطالعهی ادیان در دانشگاههاست. وانگهی توجه دانشجویان به مطالعات دینی بطور کلی و ادیان شرقی بالاخص، آن چنان ازدیاد یافته است که شاید این موضوع از علوم طبیعی و ریاضی نیز بیشتر داوطلب داشته باشد.انحطاط فکری و معنوی و فرو ریختن سازمان و بنیاد اخلاقی و اجتماعی مغرب زمین آن چنان سریع است که در نتیجه، خلأ عمیقی در حیات معنوی جوانان بوجود آمده است و بسیاری از آنان به جستجوی حقیقت ادیان شرقی و حتی پیوستن به سلک پیروان این ادیان پرداختهاند؛ و در دانشگاهها نیز علاقهی به ادیان صد چندان شده است. [ صفحه 18] نکتهی قابل توجه در این بین پشتیبانی اکثر دانشمندان علوم طبیعی مخصوصا فیزیکدانان از این نهضت است. هنگامی که مرکز تحقیق در ادیان جهانی در «دانشگاه هاروارد» که اولین مرکز از نوع خود در آمریکاست تأسیس شد قویترین پشتیبانان آن، فیزیکدانان و سایر دانشمندان طبیعی «دانشگاه هاروارد» بودند که چند تن از آنها برندگان «جایزهی نوبل»اند در حالیکه شدیدترین مخالفت از جانب بخش فلسفه و روانشناسی و جامعهشناسی بود، مخصوصا از آن استادانی که نظری کاملا مادی و یا تحمیلی دربارهی انسان و واقعیت دارند.توجه دانشمندان طبیعی که برخی مانند اپنهایمر [33] و شرودینگر [34] که خود کتابهایی دربارهی حکمت و عرفان شرقی و اهمیت آن حتی برای علوم جدید نگاشتهاند نسبت به دین، بطور کلی و ادیان شرقی - بالاخص که از لحاظ فکری میراث خود را بهتر از مسیحیت حفظ کرده است - کاملا قابل توجه است. چون این دانشمندان بیش از هر کس بر محدودیتهای علوم جدید واقفاند، خیلی بیش از فلاسفه و روانشناسان جدید که خود تازه میکوشند علمی مبتنی بر فیزیک قرن هفدهم با همان نظم و پیوستگی مفاهیم ذهنی بوجود آورند، یا در مورد اکثر فلاسفهی امروزی فلسفه را صرفا به صورت «توجیه کنندهی مفاهیم علمی» درآورند.همین علاقهی دانشمندان علوم طبیعی توأم با خلأ معنوی که همه جا محسوس است وضع دین را در محافل علمی و دانشگاهی تغییر کامل داده و آن را بار دگر به صورت یکی از پررونقترین و معتبرترین شعب علوم درآورده است.امروز برای اولین بار بعد از قرنها دانشکدههای «الهیات» و نیز [ صفحه 19] «مراکز تحقیقات در ادیان» بعضی از بهترین دانشجویان را در زمرهی داوطلبان هر سال، وارد برنامههای خود میسازند و فارغالتحصیلان این نوع مراکز از هر حیث با بهترین شاگردان رشتههای فیزیک و ریاضیات قابل سنجشاند.حاصل امر این است که امروز در مغرب زمین که زادگاه تفکر ضد دینی و «لاادری» و مادی جدید بوده است بسیاری از خواص و دانشمندان و دانشجویان علاقهی وافری به دین دارند و فعالیتهای دینی - چه از لحاظ چاپ و نشر کتاب و چه دروس و مجامع بحث و غیره - خیلی بیش از سالهای اخیر رایج است، در حالیکه قاطبهی مردم مخصوصا در شهرهای بزرگ با شک و تردید و بیدینی و یأس و ناامیدی دست و پنجه نرم میکنند. بقول یکی از فیزیکدانان معروف این قرن فان وایتزکر: [35] «روزی بود که جامعهی غربی، متدین بود و چند نفر فیلسوف و»«عالم میتوانستند در شک بسر برند. امروز جامعه شکاک»«شده و دانشمنداناند که از این وضع بیم و هراس دارند.» [36] .در تمدنهای شرقی جریان تا حدی برعکس است. تودهی مردم این جوامع - مانند ممالک اسلامی و هند و جنوب شرقی آسیا و ژاپن - متدیناند و اصول اخلاقی و دینی بین آنها هنوز کاملا محکم [ صفحه 20] است، در حالیکه عدهی قلیلی که به صورت عقل متفکر این جوامع درآمدهاند و بر آنها از لحاظ فکری و فرهنگی حکفرمایی میکنند چون خود تحت نفوذ مغرب زمین درآمدهاند در شک و تردید و بیعلاقگی نسبت به دین بسر میبرند. و عجب آنجاست که افکاری که به اتکای به آن، این اشخاص از دین و تمدن خود دور شدهاند در زادگاه خود مطرود شده است و جامعهای که با توجه به آن، این اشخاص میخواهند شالوده و بنیان جامعهی خود را تغییر دهند دستخوش دگرگونیهای عمیق گردیده و از انحطاط به اضمحلال و انحلال کشیده میشود.لذا در جوامع شرقی از یک سو کوشش میشود همه چیز با ادعای اینکه در ممالک «مترقی» چنین و چنان است اصلاح شود و از سوی دیگر رهبران همین جوامع با حیرت و بهتزدگی شاهد از هم پاشیدن ارکان اخلاقی و اجتماعی همان «ممالک مترقی» هستند. با وجود این تناقض، کوشش در از بین بردن سنن دینی و اخلاقی در بسیاری از جوامع شرقی - در همان لحظه که فکورترین غربیان میکوشند با توسل به ادیان شرقی، دین و از راه دین اخلاق و جامعهی خود را در غرب از نو زنده کنند - ادامه دارد.کلمهی «اصلاح» در مورد حقایق دینی درخور بررسی علیحده است. امروزه همواره صحبت از اصلاحات میشود و الحق انسان باید بکوشد تا نقایص جامعه و محیط خود را اصلاح کند. لکن اصلاح جامعه فقط هنگامی امکانپذیر است که انسان خود را اصلاح کرده باشد؛ و این امری است که بشر جدید نسبت به آن کوچکترین علاقهای [ صفحه 21] ندارد. امروز انسان میخواهد همه چیز را اصلاح کند حتی نوامیس الهی را که خداوند برای اصلاح بشر فرستاده است، لکن اصلا علاقمند نیست خود را اصلاح کند. این امر هم در تحولات اسفانگیز محافل مذهبی اروپا در پنج یا شش سال اخیر دیده میشود و هم در طغیان جدید جوانان امروزی.این روزها جوانان از ارزشهای پرریای جامعهی اروپایی نسل گذشته انتقاد میکنند و میخواهند آن را اصلاح کنند؛ لکن حاضر نیستند بهیچ وجه نظم و انضباط و تربیت معنوی بپذیرند و اول خود را اصلاح کنند و بهمین جهت دست بهر اصلاحی که میزنند با نقص توأم است؛ چون محدودیتهای عامل هر اصلاح و یا هر عمل دیگر در آن عمل، اثر خود را باقی میگذارد.اینست فرق اساسی بین اصلاح دینی و اصلاح بشری به نحوی که امروزه مشهود است. از آنجا که دین از جانب خداوند متعال به انسان نازل شده و خداوند خیر محض و از هر گونه نقص بری است و ماهیت انسان و طبیعت بر او آشکار است، اصلاح دینی که از او سرچشمه میگیرد میتواند ریشهی بدی را اول در فرد انسانی و بعد در جامعه محدود سازد، و حتی تا آنجا که آنچه «سوی الله» است میتواند مظهر خوبی محض باشد و بدی را از میان بردارد. و اما اصلاح صرفا بشری یعنی: اصلاحی که فقط از فکر و خیال و اندیشهی بشری برخیزد - بشری که هنوز خود را اصلاح نکرده است - همیشه با محدودیت و نقص آمیخته است؛ و بالاخره بدی جدیدی را جایگزین بدی پیشین میسازد و چه بسا که نقص کوچکی را مبدل به نقصی عظیمتر مینماید و بقول عوام: از چاله درآمده و در چاه میافتد. [ صفحه 22] بنابراین مهلکترین اقدامات، مبادرت به اصلاح پیام آسمانی است، یعنی تنها عاملی که میتوانند خود انسان را تربیت و اصلاح کند. کوشش بشر اصلاح نیافته برای اصلاح دین که از جانب خداوند بمنظور نجات بشر، ارسال شده است در واقع امری است شیطانی و معکوس کردن رابطهی طبیعی بین علت و معلول است. یعنی انسان باید خود را بوسیلهی دین که از مبدء کمال سرچشمه میگیرد کامل کند و اصلاح نماید. اکنون چگونه میتواند آنچه که خود هنوز کمال ندارد وسیلهی کمال یافتن را اصلاح کند.اینست خطر بزرگی که امروز مسیحیت و حتی ادیان دیگر را تهدید میکند یعنی تسلیم شدن به هوی و هوسها و «مد»های نیمهی دوم قرن بیستم، به عذر اینکه باید امروزی بود و غفلت از اینکه آنچه امروز، امروزی است فردا دیروزی خواهد شد. البته باید پیام دین را در هر عصر مطابق لسان آن عصر بیان کرد و طبق دستور قرآن کریم بهر امتی مطابق قول و لسان آن سخن گفت. لکن بیان نوین یک حقیقت جاویدان با تغییر دادن آن حقیقت طبق تمایلات یک «عصر» و یا «زمانه» فرق دارد. ممکن است یک «عصر» یا «زمانه» مجموعهای از یک سلسله اشتباهات و کجسلیقگیهایی بیش نباشد و جامعهای را بباد دهد چنانکه تاریخ بشر بارها شاهد آن بوده است. فقط فراموشی حقایق جاویدان و عالم معنوی است که ممکن است لحظهای گذران از «صیرورت» را که اتفاقا نسل فعلی در آن قرار گرفته است معیار واقعیت و حقیقت قرار دهد و «نسبی» و «مقید» و «گذران» را معیار مطلق و ثابت سازد.وانگهی دین فقط هنگامی میتواند انسان را به خود جلب کند که مطلق و ثابت باشد و تسلیم عقاید زودگذر زمانه نشود. وضع فعلی [ صفحه 23] دین در مغرب زمین کاملا بر این حقیقت گواه است. گذشته از آنان که در داخل دینی، متولد شده و هنوز ایمان خود را از دست ندادهاند هیچ شخص فکور دیگری حاضر به پذیرفتن دین نیست، مگر دین راهی غیر از «ایدئولوژیهای»متداول معاصر - مانند «کمونیزم» و «سوسیالزیم» و «مادیگری» و غیره - ارائه دهد. کوشش برخی از «متفکران مسیحی» یا «اسلامی» و «هندو» جهت جلب نظر مردم امروزی با ادعای اینکه مثلا کرامت مسیحی همان برنامهی اجتماعی «کمونیزم» است و یا اسلام همان عقاید اشتراکی است و غیره، جز تضعیف دین هیچ اثری دیگری ندارد و شخص عاقل اگر به این نوع استدلالات توجه کند به جای انتخاب این ادیان همان اصل آن افکار را - که تازه برخی از متفکران ادیان ادعا میکنند دینشان شبیه به آنهاست - برمیگزیند.بشر متفکر امروزی مانند شخصی است که در شرف غرق شدن است و در جستجوی ریسمانی است که از بالا برای نجات او انداخته شود و او را از مهلکهی تمدن مادی و بیروح و بیهدف فعلی نجات دهد.برای اثبات زنده بودن دین در این عصر همین قدر بس، که حتی مذاهب کاذب میتواند افراد زیادی را بدور خود گرد آورد. عطش معنوی بشر غربی آن چنان زیاد است که هرکس ادعای یک نوع طریق مداوا کند میتواند یقین حاصل کند که پیام او شنیده خواهد شد.افسوس که در یک چنین وضعی کمتر پیام اصیل دین و مخصوصا حکمت و عرفان عرضه میشود. در مشرق زمین نیز وضع نسل پیشین برای تجدد و فرنگیمآبی و بیتوجهی نسبت به دین و فرهنگ تمدنهای شرقی تا حدی با تحولات سالیان اخیر تعدیل شده است و چه بسا افراد تحصیل کردهی این جوامع که اکنون در جستجوی حقایق ادیان خود [ صفحه 24] هستند و فقط باید علمای این ادیان به زبانی که قابل درک این طبقات باشد و بدون اینکه بهیچ وجه پیام این ادیان را تحریف کنند گنجینههای حکمت و عرفان دین را در دسترس آنان قرار دهند.در وضع فعلی وظیفهی ادیان شرقی و مخصوصا اسلام بس خطیر و در عین حال حیاتی است. هم باید میراث دینی و فرهنگی و سنن آسمانی حفظ شود و هم به جهان امروز عرضه گردد. هم باید طبقات جوان این تمدنها به آیین و عقاید دینی خود بازگردانده شوند و هم باید این ادیان بتوانند مستقیما و نیز با کمک به احیای حیات معنوی و عرفانی در مسیحیت، جامعهی اروپایی را اگر مقدور باشد از ورطهی هلاکت نجات دهد در حالیکه خود این ادیان از جوانب گوناگون مورد تعرض و حمله قرار گرفته است.آنچه مسلم است اینست که تا هنگامی که انسان وجود دارد، زاییده میشود و میزید و میمیرد، بر روی زمین راه میرود و آسمان را بالای سر خود مشاهده میکند دین، زنده و پابرجا خواهد ماند چون جستجوی معنی و حمل بار امانت در سرشت آدمی است. و نیز باید یادآور شد که هر چقدر نقایص و اشتباهات تمدن جدید که قرنها به خصومت و دشمنی با دین پرداخته است بیشتر آشکار میشود و بشر متوجه میگردد که بدون ایمان و دین بلندترین کاخهای خود را بروی زمین سست و مردابوار بنا کرده است بیشتر متوجه به پیام دین میگردد. منتهی باید در چنین وضعی ادیان، اصالت و تمامیت خود را حفظ کند و تسلیم نشود مخصوصا اکنون که نیروهایی که طی قرون [ صفحه 25] آنها را تحت فشار میگذارد خود تضعیف یافته و در حال فرو ریختن است.قرنها بشر کوشیده است تا اصل آسمانی خود را فراموش کند و دنیایی بسازد که بتوان در آن خداوند را فراموش کرد. لکن در همان لحظه که بنای این چنین جهانی به نظر تمام شده میآمد شکافهایی در دیوارهای آن باز شد و سستی این دژ ظاهرا مستحکم را آشکار ساخت.آیا بشر میتواند هنوز از آنچه که واقعا هست غافل بماند؟ و نگاهی به آسمان نیاندازد؟ و به خاطر نیاورد که فقط آن درخت پابرجا و مستحکم است که «أصلها ثابت و فرعها فی السماء» باشد؟ و آیا آدمی میتواند هنوز انکار کند که مودت و برادری و دوستی فقط در ظل عنایت پروردگار و توجه به ملکوت انسان امکانپذیر است؟مصطفی آمد که آرد همدمیبدون او همدمی با خلقت و ابناء بشر جز توهم و خواب و خیالی بیش نیست و بشر فقط میتواند از حقوق بشر صحبت کند حقوقی که عملا فاقد آن است چون خود رعایت «حقوق الله» را نمیکند.پس از چهارده قرن، بزرگی پیامبر اسلام (ص) و دین وی در این امر آشکار است که هر چه او در آن زمان گفت اکنون نیز صادق است و هر دستوری که در آن زمان داد اکنون نیز اجرای آن جهت رستگاری و نجات انسان ضروری است. او نیز مانند سایر انبیاء حامل پیامی بود از متن واقعیت مطلق برای آنچه در انسان جاویدان و مطلق و فناناپذیر و ثابت است.بهمین جهت این پیام همواره تازه و نوین است و در هر عصر انسان میتواند در آن معنی و هدف، و آغاز و انجام حیات خویش را [ صفحه 26] بازیابد و با گرایش به آن از طوفان زندگی جان سالم بدر برد و با پیروی از حامیان این پیامهای آسمانی - مخصوصا آخرین آنان - کاروان حیات گذران خود را به سلامت به منزلگاه بقاء و سعادت جاویدان رساند. در این ره همهی پیامبران رهبر و هادیاند لکن:ازیشان سید ما گشته سالار هم او اول هم او آخر در این کار [ صفحه 27]
جهان در عصر بعثت
اشاره
دکتر محمد جواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی [ صفحه 29] «خدا پیغمبر گرامی اسلام را وقتی فرستاد که از دیرباز پیغمبری نیامده»«بود، ملتها در خوابی طولانی فرورفته بودند، سررشتهی کارها»«از هم گسیخته بود، جنگها همه جا شعلهور بود، دنیا را تاریکی»«جهل و گناه تیره ساخته بود، فریبکاری آشکار بود، برگهای»«درخت زندگی بشر به زردی گرائیده و از آن امید ثمری نبود،»«آبها فرورفته، فروغ هدایت خاموش شده بود. بدبختی به بشر»«هجوم آورده و چهرهی کریه خود را نمودار ساخته بود. این فساد»«و تیرهروزی چیزی جز فتنه و آشوب ببار نمیآورد. ترس، دلهای»«مردم را فراگرفته و پناهگاهی جز شمشیر خونآشام نداشتند.» [37] .حضرت علی (ع)در این بخش باید تابلوی کوچک از جهانی بزرگ ترسیم کنیم: جهان در عصر بعثت، عصری که شاهد قدرتهای عظیم، اما متزلزل؛ مذاهب بزرگ، اما گرفتار خرافات و کجفکریها و کشمکشهای متولیان؛ فلسفههای بر باد رفته، تمدنهای در حال سقوط، قوانین ظالمانه، اختلافات عمیق طبقاتی، قتلعامها، جنگها، تعصبهای ناروا، عادات و آداب غلط، یورشهای ضد علم و هزاران بدبختی دیگر بوده و قرآن آن را «گمراهی آشکار» [38] میداند.ناگفته پیداست که مسئولیتی سنگین است و راهی طولانی، و [ صفحه 30] معلوم نیست بحث دربارهی علم، فلسفه، مذهب، حکومت، اخلاق، قانون و دیگر مسائل اجتماعی کشورهای شناخته شدهی آن روز، یعنی عربستان، امپراطوری ایران، امپراطوری روم شرقی، مصر، شام، فلسطین، کشورهای اروپای غربی، هند، چین، ژاپن و دیگر کشورهای خاور دور، در صفحاتی محدود، چگونه از آب درآید؟اما در هر حال، بحثی است لازم. چون تا وضع جهان را در آن روزگار نشناسیم، نمیتوانیم بخوبی نیاز جامعهی بشری را به نهضت بزرگ اسلامی دریابیم و نقش و تأثیر اسلام را در برانداختن این فساد و گمراهی بدانیم. از این پس ما بهر یک از کشورها، سری میزنیم و سعی میکنیم تا آنجا که ممکن است حوادث و اوضاع قرن ششم میلادی و اوایل قرن هفتم را که عصر بعثت است بیان کنیم. با وجود این، گاهی لازم است کمی به عقب برگردیم و از حوادث پیشین، مخصوصا قرون چهارم و پنجم میلادی تا آنجا که به عصر بعثت مربوط است، سخن بمیان آوریم. اینک بحث خود را از عربستان زادگاه نهضت اسلامی آغاز میکنیم.