خاتمیت، مفهوم و فلسفه آن صفحه 1

صفحه 1

مقدمه

متن درسی مقطع دیپلم و بالاترخاتمیت، مفهوم و فلسفه آن‌محمدباقر شریعتی سبزواری‌موضوع خاتمیت، از مهم‌ترین مباحث کلامی و دینی است. برای شروع بحث، زمینه سازی و تقریب ذهن، ابتدا به چند نکته اشاره کرده و سپس به اصل موضوع می‌پردازیم.1. تمام پیامبران راستین با وجود تفاوت هایی در برخی از فروع، همگی در اصول دین و بخشی از فروع آن، اشتراک داشته‌اند. آنان حامل رسالت و مکتبی واحد بوده‌اند که تحت عنوان «اسلام» به شکل‌های مختلف ظهور کرده است، چرا که جوهره دین از نظر آفریدگار متعال، آیین اسلام است و بس. قرآن می‌فرماید: «انّ الدّین عند الله الاسلام»؛ «فمن یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخرة مِنَ الخاسرین.» به همین دلیل است که قرآن می‌فرماید: حضرت ابراهیم، نه یهودی بوده و نه مسیحی«و لکن کان حنیفاً مسلماً؛ بلکه او گرایش به حق داشت و مسلمان بود.»2. هنگامی که انسان از نظر عقل و استعداد به رشد کافی رسید آیین اسلام نیز در شکل کامل و جامع آن، از سوی حضرت محمد بن عبدالله (ص) به جامعه انسانی تقدیم گردید. ولی آن‌چه باید گفت این که جامعه بشری از نظر عقل و دین، دو مرحله اساسی داشته است: یک مرحله، پیش از بلوغ اجتماعی و عقلانی بشر که نمی‌توانسته تعلیمات دینی را به صورت کلی دریافت و در حافظه نگه داری نماید؛ مرحله دیگر، پس از بلوغ فکری بوده که توانایی درک و فهم دین را به شکل جامع آن داشته است. در این مرحله او می‌توانسته اساس نامه و مرام نامه زندگی خود را حراست کرده و کتاب آسمانی خود را که یک اعجاز لفظی ماندگار است، بدون تحریف و بی عیب حفاظت نماید؛ در حالی که از کتاب‌های آسمانی پیش از قرآن، از جمله تورات و انجیل، آثار درستی بر جای نمانده است؛ یا به کلی نابوده شده‌اند و یا به صورت تحریف شده و ناقص، بخشی از آن باقی مانده است.3. ادیان پیشین، غالباً زنده کننده، مروّج شریعت‌های قبلی و مبلّغ دستورات جزئی بوده‌اند و به ندرت مکمّل و بعضاً ناسخ شریعت سابق خود محسوب می‌شدند؛ آن هم نه به دلیل این که اصول کلی زندگی بشر تغییرپذیر است، بلکه بدان علت که برخی از موضوعات در آن زمان‌ها نبوده است؛ مانند: بیمه، تغییر جنسیت و... مضاف بر این که تعلیمات شرایع قبلی بر اساس ملاک‌های کلی و تفریع فروع از اصول کلی نبوده است، چرا که بشر به دلیل عدم ظرفیت و قابلیت نمی‌توانسته کلیات دینی و اصول اعتقادی و اخلاقی را دریافت نماید و به مرحله اجرا در آورد.معمولاً کار انبیای گذشته، بیان و ابلاغ دستورهای جزئی بوده است و مقررات جزئی و مقطعی، بر خلاف معالم کلی، تغییرپذیر می‌باشد و تغییرات هم، ناشی از وجود یک سلسله اصول ثابت و کلی است؛ مثل این که یک جا باید خشونت به خرج داد و در جای دیگر نرمش، در شرایط خاصی دروغ لازماست و در موارد دیگر، حرام و... این امور، به دلیل وجود یک رشته عناوین کلی است ولی از آن جا که در زمان حضرت موسی و حضرت عیسی (ع) بشر نمی‌توانست قواعد کلی دینی را دریافت نماید، از این رو خشونت در عصر موسی(ع) ثابت تلقی شد و نرمش و مدارا در زمان حضرت عیسی (ع) کلی و ابدی گردید. اما حضرت محمد (ص) کلیات را ابلاغ کرد و جزئیات را متفرع بر آنها قرار داد، از این رو تغییرات در حوزه فروع انجام می‌گیرد، نه اصول. به همین دلیل، رفتار خشونت‌آمیز و یا مدارا، در تمام عصرها بر اساس ضوابط کلی به صورت موردی قابل نفی و اثبات می‌باشد.4. هر کسی شایسته رسالت و پیامبری نیست؛ چنان چه نهاد نبوت نیز به نوبه خود مراتب و درجاتی دارد. به قول عرفا، مظهر بودن انسان برای اسم‌های جلال و جمال حق، یک سان نمی‌باشد: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض؛ ما برخی از رسولان را بر بعضی برتری بخشیدیم». به دلیل این که حضرت رسول (ص) مظهر اتمّ و اکمل اسمای حسنا و صفات علیای حضرت حق می‌باشد، قابلیت خاتمیت را پیدا کرده است. به قول شبستری:یکی خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافردر این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانندوز ایشان سیّد ما گشته سالار همو اول همو آخر در این کاراحد در میم احمد گشت ظاهر در این دور، اول آمد عین آخرزاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندرین یک میم غرق است‌بر او ختم آمده پایان این راه بدو منزل شده اُدعوا الی الله‌مقام دل‌گشایش جمع جمع است جمال جان‌فزایش شمع جمع است‌شده او پیش و دل‌ها جمله در پی گرفته دست جان‌ها دامن وی

دلایل خاتمیت

اشاره

دلایل خاتمیت‌به طور کلی، دلایل ختم نبوت بر دو گونه است: الف) دلایل نقلی و تاریخی؛ ب) دلایل عقلی و منطقی.در این جا ابتدا به دلایل نقلی می‌پردازیم و سپس دلایل عقلی را می‌آوریم و این بدان علت است که نخست باید اصل خاتمیت رسول اکرم(ص) از طریق منابع دینی محرز گردد و سپس با دلایل عقلی، آن را اثبات کنیم.

دلایل نقلی و تاریخی

دلایل نقلی و تاریخی‌دلایل نقلی شامل: کتاب، سنت، تاریخ، نصوص و بشارات ادیان الهی است. ما ابتدا به قرآن می‌پردازیم و سپس به سنت و تاریخ اشاره می‌کنیم.1. قرآن: «ما کان محمدٌ اَبا احد مِن رجالکم و لکن رسولَ الله و خاتم النبیّین؛ محمد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است.»در فرهنگ لغت، «خاتَم و خاتِم ما یختم به» (به فتح تا و کسر آن) به معنای چیزی است که توسط آن، امری پایان می‌پذیرد و از آن رو به معنای انگشتر هم آمده است، چون در قدیم، انگشتر به منزله مهر و امضا بود که در پای نامه‌ها و فرمان‌ها و نوشته‌ها زده می‌شد تا به آنها رسمیت ببخشد. بر این اساس، خاتم پیامبران پایان بخش سلسله انبیا و رسولان است.در این قسمت ممکن است دو اشکال مطرح گردد: یکی این که، خاتم به مفهوم زینت نیز آمده است، بنابر این شاید منظور از خاتم نبوت این است که رسول اکرم (ص) زینت پیامبران است نه خاتم آنان؛ دوم آن که به فرض این که خاتم به معنای پایان پذیری باشد، رسول اسلام (ص) پایان دهنده سلسله پیامبران است نه رسولان.پاسخ اشکال اول، روشن است، چرا که خاتم به معنای وسیله ختم و ابزار پایان دادن به گونه مطلق می‌باشد و انگشتر نیز چون ابزار ختم نامه‌ها و مهر پایان مکتوبات بوده، خاتم نامیده شده است، نه از جهت زینت. مضافاً این که خاتم در لغت نامه‌های معتبر، به معنای زینت نیامده است. پاسخ اشکال دوم این است: هر پیامبری که دارای مقام نبوت باشد، رسول هم بر او صدق می‌کند؛ به دیگر بیان، هر نبی‌ای رسول هست، ولی هر رسولی ممکن است پیامبر نباشد؛ مانند رسولانی که به عنوان نماینده از طرف خدا و یا پیامبر مأمور انجام کاری می‌شدند؛ چنان‌چه خدای متعال رسولانی را برای نابودی قوم لوط فرستاد. بنابر این، پیامبر اسلام (ص) هم نبی خاتم و هم رسول خداست.2. سنت: هنگامی که پیامبر اکرم (ص) برای شرکت در جنگ تبوک از مدینه حرکت کردند، حضرت علی (ع) را به منظور رسیدگی به امور مسلمان‌ها جانشین خود قرار دادند. آن حضرت به این دلیل که از فیض جهاد محروم می‌شد، اندوهگین بود؛ زخم زبان برخی از مخالفان هم بر اندوهش می‌افزود. با چشمانی اشک بار خدمت پیامبر (ص) آمد و گلایه کرد. رسول اکرم (ص) فرمود: «اَماتری ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی؛ آیا نمی‌خواهی نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی، جز این که پیامبری بعد از من نیست.»- در حدیثی دیگر می‌فرماید: «ایها الناس انه لا نبی بعدی و لا امّة بعدکم؛ ای مردم! آگاه باشید نه پیامبری بعد از من وجود دارد و نه امتی پس از شما به عنوان امت دینی خواهد بود.»- همو در جایی دیگر فرمود: «ایها الناس لا نبیّ بعدی و لا سنة بعد سنّتی؛ ای مردم! نه پیامبری بعد از من وجود دارد و نه سنتی جز سنت من خواهد بود.»روایات متواتر نیز، بر خاتمیت پیامبر(ص) دلالت دارد. در احادیث اسلامی، به گونه متواتر از خاتمیت رسول خدا (ص) سخن به میان آمده است و در مجامع حدیثی شیعه و سنّی، به آن تصریح شده و اجماع امت اسلام، آن را تأیید می‌کند. در این جا به بیان چند حدیث اکتفا می‌کنیم:- پیامبر فرمود: مَثَل من در مقایسه با پیامبران پیشین، همانند خانه بسیار زیبا و مجلّلی است که هر کس وارد آن شود از شکوه و زیبایی‌اش شگفت زده شود و اعتراف نماید که ساختمانی بدین جمال و جلال ندیده است، اما جایی از آن ناقص مانده باشد؛ سپس فرمود: من آن خشت مکمّل هستم، آمدم آن کاستی را جبران و سلسله پیامبران را پایان بخشم. 3. تاریخ: تاریخ نیز بر این حقیقت گواهی می‌دهد، زیرا رسول اسلام (ص) با مدعیان پیغمبری می‌جنگید و به قلع و قمع آنان می‌پرداخت. اجماع امت‌های اسلامی با تمام فرقه‌ها و مذاهب مختلف بر خاتمیت رسول اکرم (ص)، شاهد دیگری بر اثبات این حقیقت است.خاتمیت در نهج البلاغه و احادیث در خطبه‌های فراوانی از نهج البلاغه به مسئله خاتمیت تصریح شده است که چند نمونه را می‌آوریم:- در خطبه 72 پس از درود بر پیامبر(ص) چنین می‌فرماید: «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق؛ آن که پایان بخش انبیای سلف و گشاینده امور پیچیده بود.»- در خطبه 87 می‌فرماید: «ایّها النّاس خذوها عن خاتم النبیّین؛ ای مردم حقیقت را از خاتم پیامبران بگیرید.»- در خطبه 133 می‌خوانیم: «ختم به الوحی؛ وحی آسمان به وسیله پیامبر اکرم(ص) پایان پذیرفت.»- در خطبه 173 می‌فرماید: «امینُ وَحْیِه و خاتَم رُسُله؛ رسول اکرم (ص) امین وحی الهی و پایان بخش رسولان حضرت حق بود.»طبق احصای محققان، در تمام مجلّدات بحارالانوار، متجاوز از سی‌صد مرتبه واژه‌های «خاتم النبیّین» یا «خاتم الرسل» و «خاتم الانبیاء» آمده است.احادیثی که احکام اسلام در آنها ابدی تلقی شده، دلیلی دیگر بر خاتمیت پیامبر (ص) است که به یک نمونه اشاره می‌شود:- امام صادق (ع) می‌فرماید: «حتی جاء محمّد (ص) فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه حلاله حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة؛ تا هنگامی که حضرت محمد (ص) مبعوث شد و قرآن را شریعت و طریقت قرار داد، پس حلال و حرام او تا رستاخیز باقی است.»این حقیقت (خاتمیت) در ادبیات ما نیز منعکس شده است:محمد کافرینش هست خاکش‌هزاران آفرین بر جان پاکش‌چراغ افروز چشم اهل بینش‌طراز کارگاه آفرینش‌سر و سرهنگ میزان وفا راسپه سالار خیل انبیا راریاحین بخش باد صبحگاهی‌کلید مخزن گنج الهی‌به معنا کیمیای خاک آدم‌به صورت توتیای چشم آدم‌اساس شرع از ختم جهان است‌شریعت‌ها بدو منسوخ از آن است‌خاتمیت، پایان بشارت‌هاست‌یکی از دلایل نقلی و یا قراین تاریخی بر خاتمیت اسلام، پایان نویدها و بشارت‌های دینی است. تمام رسولان الهی - چه آنان که شریعت مستقلی داشتند و چه پیامبرانی که مأموریت تبلیغ از شریعتی داشته‌اند - در عین تصدیق پیامبر و کتاب‌های آسمانی، آمدن پیامبران آینده را نیز گوشزد می‌کردند. گویا تصدیق کتاب‌های آسمانی و رسولان پیشین و نوید از پیغمبر آینده، از سنت‌های ادیان الهی محسوب می‌گردید. اگر چنین نویدی در آن کتاب‌ها نبود، موجب نفرت یهود و نصارا از اسلام می‌شد و این نوع تبلیغ در واقع ضد تبلیغ بود و به طور قطع، ارباب کلیساها در آن زمان ادعای قرآن را تکذیب می‌کردند و صاحبان کنیسه‌ها فریاد بر می‌آوردند. برای تأیید سخن، به یک آیه از قرآن اشاره می‌کنیم:- «الذین آتیناهم الکتاب یَعرفونَه کما یَعرفون اَبنائَهم؛ به آنانی که کتاب آسمانی اعطا کرده‌ایم، حضرت محمد(ص) را مانند پسران خود می‌شناسند.»وقتی پیامبر اسلام (ص) به مدینه آمد، «عمر» به «عبد الله بن سلام» گفت: خداوند چنین آیه‌ای را بر پیامبرش نازل کرده و مدعی است که اهل کتاب او را همچون فرزندان خود می‌شناسند، آیا درست است؟ عبدالله بن سلام گفت: ما او را با مشخصاتی که خدا فرموده می‌شناسیم؛ چنان‌چه پسرانمان را در میان جمع بچه‌ها شناخته‌ایم. بنابر این، سکوت اهل کتاب از یک سو و اعتراف اسلام آورندگان آنان از جانب دیگر، صدق مطلب را روشن می‌کند که چنین بشارتی در کتاب‌های عهدین بوده و هم اکنون نیز وجود دارد. شایان توجه این که قرآن نمی‌فرماید: «یجدون علائمه» آنان مشخصات رسول اسلام را در کتاب‌ها دیدند، بلکه در آیه شش سوره صف می‌فرماید: «یأتی من بعده اسمه احمد؛ بشارت دهنده پیامبری هستم که بعد از من مبعوث می‌گردد و نام او احمد است». مضافاً این که اهل کتاب در برابر معجزات پیامبر (به استثنای قرآن) به مخالفت برخاسته و آن را سحر آشکار تلقی نمودند، ولی در برابر ادعای بشارت‌ها سکوت نمودند و تنها به تحریف معنوی کلمات پرداختند. جالب آن که در آیه 89 سوره بقره از بهانه جویی اهل کتاب پرده برداشته، می‌فرماید: «هنگامی که از طرف خداوند کتابی به سوی آنان آمد که آن را شناختند، هر چند کتابشان را هم تصدیق کرده بود و با آن که پیشتر از آن نوید پیروزی بر کافران را (از سوی پیامبر جدید) داده بودند، لیکن هنگام ظهور رسول اکرم (ص) علی‌رغم علمی که داشتند، به آن کفر ورزیدند که لعنت بر کافران باد.»در شأن نزول همین آیه آمده است که «یهود» به دلیل مشخصاتی که در کتاب‌های خود مشاهده کرده بودند، از سرزمین خود به مدینه هجرت کردند، چرا که در کتاب‌های خود حتی از هجرت‌گاه پیامبری که میان کوه «عیر» و «احد» قرار دارد، اطلاع داشتند تاجایی که به برادران و هم کیشان خود نوشتند که ما سرزمین موعود را یافتیم؛ به سوی ما بیایید. آنها گفتند: ما فاصله زیادی نداریم، به مجرد این که پیامبر موعود آمد ما هم هجرت خواهیم کرد. آنان حتی هنگامی که با ساکنان بومی مدینه یعنی قبیله «اوس» و «خزرج» درگیر می‌شدند، می‌گفتند: ما در سایه پیغمبر جدید به زودی بر شما پیروز خواهیم شد. ولی وقتی پیامبر ظهور کرد به مخالفت برخاستند.اشارات و بشارات عهدین‌علی‌رغم تحریف‌ها و حذف و اضافاتی که در کتاب‌های تورات و انجیل رخ داده است، بشارات روشنی در عهدین می‌یابیم که تنها برای اثبات مدعا به چند مورد بسنده می‌کنیم:در «انجیل یوحنّا»، به واژه «فارقلیط» یا «فارقلیطا» که به معنای تسلیت دهنده است، برخورد می‌کنیم و چنین می‌خوانیم:«و چون آن تسلّی دهنده (فارقلیطا)بیاید که من از جانب پدر برای شما خواهم فرستاد... او در باره من شهادت خواهد داد....» «و من از پدر خواهم خواست و او تسلّی دهنده دیگر «فارقلیطا» به شما خواهد داد تا به ابد با شما باشد.» فارقلیط در زبان یونانی، «پریکلتوس» گفته می‌شود که بسیاری از مسیحی‌ها آن را به نام تسلیت دهنده یا روح القدس تفسیر کرده‌اند، ولی گروهی آن را به معنای «بسیار ستوده» ترجمه کرده‌اند که با نام «احمد» سازگار می‌باشد و با آیه شش سوره صف کاملاً مطابقت دارد.بعضی از محققان، عین متن لاتین انجیل یوحنّا را از کتاب «اناجیل» تألیف لامنه (چاپ پاریس) برداشته‌اند که نشان می‌دهد کلمه فارقلیط به صورت «پرکلیت» به کار رفته است که ترجمه عربی آن، «احمد» و معادل فارسی آن، «بسیار ستوده» می‌باشد و مسیحیان قدیم از کلمه «پرکلیت» اسم خاص (شخص) فهمیده بودند، نه معنای وصفی آن را، زیرا اسم شخص ربطی به معنای وصفی آن ندارد. در هیچ زبانی به جای «علی» «آمد» نمی‌گویند: «بلند مرتبه» آمد یا به جای «مصطفی رفت» نمی‌گویند: «برگزیده رفت». ممکن است اسم یک آدم بخیل، «حاتم» باشد و یا یک انسان ترسو، «رستم» نامیده شده باشد.علامه شعرانی، ادیب، فیلسوف و فلک شناس معروف در کتاب «نثر طوبی» می‌نویسد: در یک کتاب به زبان یونانی دیده‌ام که «فارقلیط» را به معنای «بسیار ستوده» ترجمه کرده‌اند. در صورتی که کتاب‌های یونانی به لغت انگلیسی و فرانسه همه جا موجود است. و منظور از جمله «تسلیت دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند»؛ یعنی پیامبری خواهد فرستاد که آیین او ابدی و جاودانی است.سپس اضافه می‌کند: «لیکن آن تسلّی دهنده؛ یعنی روح القدس که پدر او را به اسم می‌خواند، فرستاد؛ همان شما را هر چیزی خواهد آموخت». همه می‌دانند که روح القدس هرگز بدون واسطه پیامبر با بشر تکلّم نمی‌کند و نکرده است. خود عالمان مسیحی معتقدند که بعد از به صلیب کشیدن حضرت مسیح از سوی یهودی‌ها، هرگز جبرئیل برای آنها نازل نشده و آموزشی نداده است.یکی از کشیش‌های بزرگ مسیحی که مسلمان شده است، می‌نویسد: بعد از تجسس بسیار و زحمات فوق العاده و گردش در شهرها و روستاها، سرانجام به خدمت کشیش والا مقامی رسیدم که از نظر زهد و تقوا ممتاز بود، بزرگان فرقه کاتولیک، از سلاطین و غیره، سؤالات دینی خود را از وی می‌پرسیدند. من در محضر او مدتی مذاهب مخلتف نصارا را فرا می‌گرفتم. شاگردان فراوانی از او تلمذ می‌کردند ولی از بین همه آنها، به من علاقه خاصی داشت. کلیدهای منزل، همه در دست من بود، تنها کلید یکی از صندوق‌خانه‌ها را پیش خود نگاه داشته بود. یک روز مریض شد، به من گفت: به شاگردها بگو: حال تدریس ندارم. وقتی نزد شاگردها رفتم، دیدم در معنای لفظ فارقلیط با هم به بحث و گفت و گو پرداخته‌اند. پس از بازگشت، استاد پرسید: چه بحث می‌کردید؟ من اختلاف آنها را در لفظ «فارقلیط» بازگو ساختم. پرسید: کدام یک از نظریات را انتخاب کرده‌ای؟ گفتم: نظر فلان مفسّر را. کشیش گفت: در حق خودت کوتاهی نکرده‌ای، ولی واقعیت بر خلاف تمام این نظرات می‌باشد، زیرا حقیقت را نمی‌دانند مگر راسخان در علم که از میان آنان هم، تعداد کمی با آن حقیقت آشنا هستند. من اصرار کردم معنای واقعی آن را برایم بگوید. گریه کرد و گفت: هیچ چیزی را از تو کتمان نمی‌کنم. فرا گرفتن معنای واقعی، نقش مهمی در سرنوشت تو دارد، ولی به مجرد انتشار آن، من و تو را خواهند کشت. اگر عهد و پیمان ببندی که به کسی اظهار نکنی، به تو خواهم گفت. من به تمام مقدسات سوگند یاد کردم که نامش را فاش نکنم. فرمود: این اسم از اسمای پیامبر مسلمانان و به معنای «احمد و محمد» است. سپس کلید آن صندوق‌خانه را به من داد، گفت: برو فلان کتاب‌ها را بیاور. رفتم، قفل را باز کردم و دو کتاب به خط یونانی و سریانی برایش آوردم که پیش از ظهور اسلام روی پوست آهو نوشته شده بود و در هر دو کتاب، «فارقلیطا» به معنای«احمد و محمد» ترجمه شده بود. استاد گفت: پس از ظهور حضرت محمد(ص) کشیش‌ها برای حفظ ریاست و منافع مادی، آنها را تأویل کردند و به معنای دیگری برگرداندند، چون می‌دانستند با آمدن اسلام، دین مسیح منسوخ می‌شود و راه نجات، فقط در پیروی از آیین حضرت محمد (ص) منحصر است. سپس هر دو گریه کردیم. گفت: فرزندم! اگر راه رستگاری می‌خواهی، باید دین حق را قبول کنی. من همواره تو را دعا می‌کنم، به شرط این که در قیامت شاهد باشی که من در باطن، مسلمان و از پیروان محمد (ص) هستم. آری، نه تنها حضرت موسی و عیسی (ع) از ظهور پیامبر اسلام خبر داده‌اند، بلکه از زبان حضرت ابراهیم نیز این بشارت رسیده است؛ مثلاً در سفر «تکوین» و پیدایش کتاب تورات چنین می‌خوانیم: «و ابراهیم به خدا گفت که ای کاش اسماعیل در حضور تو زندگی نماید... و در حق اسماعیل (دعای) تو را شنیدم، اینک برکت دادم و او را بارور گردانیده، به غایت زیاد خواهم نمود، و دوازده سرور تولید خواهد نمود، و او را امت عظیمی خواهم نمود.» در انیس الاعلام آمده است: «... و او را بارور و بزرگ گردانیدم به «مادماد» و «دوازده امام» که از نسل او خواهد بود و او را امت عظیمی خواهم نمود». «مادماد» به زبان عربی؛ یعنی محمد (ص). علت این که این آیه به موسی و «اسباط دوازده‌گانه بنی اسرائیل» اشاره ندارد آن است که، حضرت موسی و اسباط بنی اسرائیل از دودمان حضرت اسحاق می‌باشند و حال آن که در عبارت تورات از دودمان اسماعیل شمردهشده‌اند که مصداقی جز پیامبر اسلام و ائمه دوازده امام نمی‌تواند داشته باشد.حضرت مسیح نیز از طرف مادر از فرزندان «یهودا» می‌باشد، بنابر این، حاکمیت او ادامه حاکمیت یهودا محسوب می‌گردد و حال آن که با بعثت پیامبر اسلام (ص) حکومت آل یهود از مدینه، چین و شامات برچیده شد. از این بیانات نتیجه می‌گیریم بشارات عهدین، بر ظهور پیغمبر و ابدیت آیین او دلالت دارد.تأکید قرآن بر پایان پذیرفتن پیامبران و رسالت آنها و ظهور شریعت جدید و ابدی، دلیل روشن دیگری است بر خاتمیت. از جانب دیگر، اعجاز جاودانی قرآن و عمومیت دعوت پیامبر و جهانی بودن آیین او و نوید حفظ و حراست آن کتاب از گزند هر نوع تحریف و ابطال، شاهدی دیگر بر این حقیقت است. آیه یک از سوره فرقان، 28 از سوره نساء، 87 از سوره ص و 158 از سوره اعراف، بر این مطلب گواهی می‌دهند.

دلایل عقلی و منطقی

‏در این بخش، به چند دلیل اشاره می‏شود، لکن خواننده محترم باید توجه داشته باشد که دلایل عقلی، با استمداد و استنتاج از آیات و شواهد تاریخی، قابل ارائه است. با این پیش زمینه، به بیان دلایل عقلانی می‏پردازیم.1. هیچ آیینی ادعای خاتمیت نداشته است: یکی از دلایل خردپذیر بر خاتمیت پیامبر (ص) این است که هر پیامبری که بر انگیخته می‏شد، بدون استثنا از ظهور پیامبر بعدی و بعضاً از شریعت تازه سخن می‏گفت و آمدن پیامبر بعدی را نوید می‏داد؛ چنان‏چه در کتاب‏های تورات، انجیل، زبور و اوستا چنین شیوه‏ای به کار رفته است. تاریخ ادیان، نصوص و وصایای پیامبران، این مدعا را روشن می‏کند. مطابق اسناد مذهبی، حضرت آدم از آمدن شیث و نوح و دیگر پیامبران خبر داده و آنان نیز از داوود، سلیمان، یعقوب، یوسف و ابراهیم خلیل و حضرت عیسی (ع) و همه آنان نیز آمدن حضرت محمد (ص) را نوید داده‏اند.2. جامعیت اسلام: دین الهی در شکل اسلام کنونی، به حدی از جامعیت و کمال برخوردار است که تا ظهور رستاخیز - گرچه میلیون‏ها سال طول بکشد - برای اداره بشر کفایت می‏کند. شمول و جامعیت اسلام بدان جهت است که در سند وحیانی و جاودانی قرآن، جمیع راه‏های هدایت و اصول جهان بینی برای تمام عصرها و نسل‏ها و شرایط اجتماعی ارائه شده است. دین حضرت محمد (ص) نه تنها دوشادوش زمان و تمدن و تکامل علمی و فرهنگی پیش می‏رود، بلکه خود عامل تحول و تکامل علم و معرفت و فکر و اندیشه در جهان است. قرآن مدعی است که انسان را با عالی‏ترین دستورات، هدایت می‏نماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛ تحقیقاً قرآن، آدمی را به استوارترین راه‏ها و دستور العمل‏ها هدایت می‏کند». و نیز می‏فرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ء؛ ما این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا روشن‏گر مبهمات هر چیزی باشد». وجود احکام متغیر و ثابت در اسلام، توجه به عنصر زمان و مکان، جای‏گزین شدن اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به جای پیامبر (ص) برای تبیین مسائل الهی و همراه قرآن قرار دادن آنان، شاهد زنده‏ای بر تثبیت خاتمیت رسول‏اکرم (ص) می‏باشد.3. حدیث متواتر ثقلین: پیامبر فرمود: «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللّه و عترتی و اهل بیتی ما اِن تَمَسَّکْتُم بهما لن تضلوا ابدا لن یفترقاً حتّی یردا علیّ الحوض؛ من در میان شما دو چیز سنگین و گران بها می‏گذارم: یکی، کتاب خدا و دیگری، عترت و اهل بیت من می‏باشند. هر گاه به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نمی‏شوید. این دو از هم جدا نمی‏شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.»فلسفه تجدید نبوت‏ها و شریعت‏ها، موضوعاً منتفی است، چون فلسفه تجدید دین و آمدن پیامبران، به علت تفاوت عقل‏ها و استعدادهای انسان‏ها در بستر زمان بود، زیرا همان طور که در ابتدای مقاله گفته شد، بشر در آغاز پیدایش، بر خلاف امروز، بلوغ علمی و عقلانی نداشته است، بلکه دورانی بر انسان‏ها سپری شده که در جنگل‏ها زندگی کرده و در عِداد موجودات وحشی و دور از تمدن قرار داشته است. پس از تکثر افراد بشر و پراکنده شدن نسل آدمیان و احیاناً جنّیان در گستره زمینو پس از حاکمیت دین، خون ریزی‏های بسیار و اختلافات بی شماری به وجود آمد. در نتیجه، نوع انسان‏ها از زندگی حیوانی به ستوه آمده و آماده پذیرش نظم و قانون شدند. آن گاه خداوند متعال پیامبران را مبعوث ساخت تا بشر را از شرک، به توحید و از جهل، به سوی علم و عقلانیت و از حیات نکبت بار، به حیات سعادت مندانه دعوت نمایند. البته بشر در ابتدا به دلیل عدم بلوغ فکری و رشد عقلانی، قادر نبود عالی‏ترین تعالیم دینی را بیاموزد تا این که با گذشت زمان، به تدریج فکر و عقل او رشد کرد و در هر مقطع تاریخی و شرایط جدید، شریعت تازه و مستقلی پیدا شد. البته بعضی از پیامبران، مبلّغ و مروّج شریعت قبلی خود بودند، زیرا بسیاری از آنان کتاب و دین مستقلی نداشتند؛ فقط پیامبران اولوالعزم و جمع اندکی چون: حضرت آدم، سلیمان، داوود و برخی از پیامبران فارسی زبان، اردو زبان و جنّیان، دارای کتاب بودند. این سیر تکمیلی عقل بشر ادامه داشت تا این که جامعه بشری از نظر عقل و دل، آماده پذیرش آخرین پیام‏های الهی گردید و عصر خاتمیت فرا رسید. پس از تحقق عصر خاتمیت، اوصیای پیامبر اسلام و عالمان دین توانستند نقشه کلی و جامعی را برای دین باوران ترسیم و تدوین نمایند و همانند پیامبران تبلیغی، به تشریح و تبیین کلیات و جزئیات بپردازند. امروز هم عالمان دین، در ادامه راه آنان مبهمات و معضلات اسلام را برای مردم روشن می‏سازند و با بهره‏گیری از فرهنگ اهل بیت (ع)، آن نقشه کلی را مشخص و مردم را ارشاد و انذار می‏نمایند. شاید به همین دلیل است که در حدیث آمده: «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل.»(26)در هر صورت، امامان معصوم (ع) که جانشینان پیامبر اکرم (ص) هستند و عالمان دین که نایبان آن امامان بزرگوار محسوب می‏شوند، در پرتو معرفت به اصولی کلی اسلام و شناخت شرایط زمان و مکان، احکام الهی را در تمام موارد استخراج و استنباط می‏نمایند، فروعات دینی را به اصول کلی بر می‏گردانند و حکم آنها را مشخص می‏سازند.آیا ختم نبوت، آغاز عقل تجربی است؟برخی پنداشته‏اند که ختم نبوت به مفهوم پایان دیانت و آغاز حاکمیت عقل و علم بشری است، در حالی که این گونه نیست، چرا که نیاز بشر به مذهب، در عصر کنونی، شدیدتر و ضرورت آن محسوس‏تر می‏باشد. ضمن این که تجربه نشان داده است علم و عقل به تنهایی نمی‏توانند رموز تعلیمات دینی و اسرار جهان ماورای طبیعت را روشن سازند و یا مبادی و اصول اخلاق و معنویت را کشف کرده و به بشر عرضه کنند، زیرا علوم تجربی و عقل طبیعی بدون یاری قرآن و سنت که محتوای وحی می‏باشند، نمی‏توانند به اصول اخلاق و معنویت دینی دست یازند و چگونگی عالم بعدی و سرانجام حیات بشری را دریافت نمایند.توضیح آن که، وحی اصطلاحی، ما فوق حس و عقل است، بنابر این، خاتمیت پایان تجدید ادیان الهی و ختم نبوت و نزول وحی است، چرا که بشر امروزی از نظر عقل و فرهنگ به جایگاهی رسیده که مشکل‏ترین مسائل علمی و ریاضی را کشف می‏کند و می‏تواند مفاهیم بلند و مترقی دین را به تناسب شرایط و مقتضیات زمان و مکان، استخراج و استنباط نموده و در زندگی به اجرا بگذارد تا مدینه فاضله و شهر توحید را تشکیل دهد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه