سیاحت غرب صفحه 1

صفحه 1

نام و نسب و دوران کودکی آقا نجفی

حجّة الاسلام آقا سید محمد حسن نجفی معروف به آقا نجفی قوچانی فرزند سید محمد در سال 1295 ه.ق مطابق با 1257 ه.ش در قریه زیبا و با صفای خسرویه(1) از توابع قوچان متولد شده و در همان ده به مکتب‌خانه رفته است.

مرحوم آقا نجفی در کتاب سیاحت شرق شرح احوال و عمر خود را به خط خود نوشته که در آن می‌خوانیم: در زمستانی که ده ساله بودم، تمام کتب فارسی که مرسوم بود در مکتب خوانده شود، خواندم. حتی ترسّل (نامه‌نگاری)، خطهای شکسته و نصاب و معمای زیاد و رسم الخط کم صلا و خط شجری و حساب جمل و اعداد هندسی را فرا گرفتم …

پدرش با اینکه اهل علم نبوده، اصرار داشته که فرزندش برای ادامه تحصیل همچنان به مکتب برود، ولی خود درباره ادامه درس رغبت نشان نمی‌داده، چنان‌که می‌نویسد: اوایل میزان (برج هفتم) بود که پدرم گفت: برو به مکتب.

گفتم: مکتب فایده‌ای ندارد، من برای تو هزار کار می‌کنم که بهتر از مکتب باشد. مکتب رفتن برای من سخت بود و به کارهای خارجی، نهال کاری، بعد از آن به درو و دسته کشی و بعد از آن خرمن کوفتن و کاه و دانه کشیدن و آبیاری کردن اراضی در نسق جهت شخم آینده با آنکه فوق الطاقه بود، شایق تر بودم. به پدرم گفتم: فارسی خواندن و نوشتن را به قدر کفایت یاد گرفته‌ام با چیزهایی دیگر که در دهات بیش از این فایده ندارد و تو هم در کار زراعت تنهایی.

گفت: بیش از این حرف مزن که من هیچ به حرف‌های تو گوش نمی‌دهم، به قول خودت خیلی بی‌حیا و جسور شده‌ای، همه علما و فضلا نفهمیده‌اند و تو تنها فهمیده ای؟! البته باید به مکتب بروی، عادت به بازی گوشی کرده‌ای.

گفتم: به کدام مکتب بروم، چون آخوند گفت: من بعد از این مقداری که خوانده شده، نمی‌دانم … ! پس از مدّتی گفت: باید بروی مدرسه و این کتاب را تماماً بخوانی …

پدر، مزایا و فواید علم را برای پسرش شرح می‌دهد، گرچه خود از سواد کافی محروم بوده، ولی معلوم بوده مردی پخته و تجربه اندوخته، که بسیار مایل است فرزندش به مدرسه برود و تحصیل علم کند. آقا نجفی در این مورد می‌نویسد: گفتم: دلت به حال خودت نمی‌سوزد، به حال من بسوزد. چون تو خود می‌دانی که علیل المزاج و کم بُنیه وبه اندک ناملایمی روحاً متأثّر می‌شوم و ذاتاً کم خوراک و بی‌رغبت به مأکولات و خوردنی‌های لذیذ هستم، اگر هم نمی‌دانی بدان که غالب ایام تکّه نانی که به بیابان برده‌ام، خشکیده و شب آورده‌ام به مادرم داده‌ام، که از آن لقمه‌ای با آن زحمات زیاد نچشیده ام، چنانچه ورزشها و هواهای لطیف و آب‌های خوشگوار مرا قدری سالم نگه داشته وفقط معنی حیات و صحّت خود را منوط به این آب و هوا و دیدن کوه‌ها و چمن‌ها و این گوسفندان و شنیدن آواز های آنها و بلبلان می‌دانم و تو می‌دانی که من چقدر از گوسفند چرانیدن و آمدن آنها به خانه با صدای مختلف آنها لذت می‌برم …

گفت: تو خود الآن مرده‌ای و مدرسه سرچشمه زندگانی است «والناس موتی وأهل العلم أحیآء».

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه