سیاحت غرب صفحه 34

صفحه 34

داخل شدیم و در آن هنگام به زبان جاری نمودیم: «اَلحَمْدُ للَّهِ‌ِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللَّهُ، لَقَدْ جآءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّ» (112) [الَّذِی نَراهُ عَیاناً]؛ ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این [همه نعمت]رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود راه نمی‌یافتیم. مسلّماً فرستادگان پروردگار ما حقّ را آورده‌اند. [همان حقی که ما آن را آشکار مشاهده می‌کنیم].

هادی از جلو و من از عقب، داخل غرفه‌ای شدیم که یکپارچه بلور بود. تخت‌های طلا در آن گذارده و تشک های مخمل قرمز بر روی آنها انداخته و پشتی ها و متکاهای ظریف و نظیف روی آن چیده بودند. عکس ما در سقف و دیوار غرفه افتاد، با آن حسن و جمال که داشتیم از دیدن خودمان لذّت می‌بردیم. در وسط غرفه، میز غذاخوری نهاده بودند و در روی آن، اغذیه و اشربه (غذاها و نوشیدنی ها) چیده شده بود، و دختران و پسرانی برای خدمت به صف ایستاده بودند، ما بر روی آن تخت‌ها نشستیم.

«عَلی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ، مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ، یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدوُنَ، بِأَکْوابٍ وَأَبارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ، لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَلا یُنْزِفُونَ، وَفاکِهَةٍ مِمّا یَتَخَیَّرُونَ، وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ، وَحُورٌ عِینٌ، کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ المَکْنُونِ، جَزآءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَلا تَأْثِیماً، إِلّا قِیلاً سَلاماً سَلاماً» (113)؛ آنها [مقرّبان] بر تخت‌های به هم پیوسته نشسته‌اند، در حالی که بر آن تکیه زده و رو به روی یکدیگرند، و نوجوانان جاودانه [در طراوت]با قدح ها و کوزه‌ها و جام هایی از نهرهای جاری بهشتی پیوسته گرداگرد آنان می‌گردند که از آن نه سردرد می‌گیرند و نه مست می‌شوند و هرگونه میوه که انتخاب کنند و از گوشت پرنده از هر نوع که مایل باشند و نیز حور العین در گرد آنان می‌گردند، که همچون مروارید در صدف پنهان هستند. اینها همگی پاداشی است در برابر اعمالی که انجام می‌دادند. آنان در بهشت نه سخن بیهوده ای می‌شنوند و نه سخنان گناه آلود، تنها چیزی که می‌شنوند، سلام است و سلام.

جواز عبور

بعد از صرف غذا و شراب های طاهر و میوه، به روی تخت‌ها مستریحاً (به حالت استراحت) لمیدیم. ساعتی نگذشت که زیر و بم سازها بلند شد، صورت‌های خوش با الحان و مقامات موسیقی، که انسان را از هوش بیگانه و از جاذبه‌های روحی دیوانه می‌ساخت، به گوش می‌رسید. ناگهان صوتی به لحن حجاز ممزوج به کرشمه و ناز، که سوره هل أتی (سوره انسان) را تلاوت می‌نمود، بلند شد، که بسیار دلربا بود و دیگران احتراماً خاموش شدند.

من همان‌طور که لمیده بودم، چشم روی هم گذارده بودم که هادی خیال کند خوابم و حرف نزند، و نیز مبادا مرثیّات(114) مرا از استماع غافل کند، و لکن دو گوش داشتم و چهار گوش دیگر قرض نمودم و شش دانگ حواسم مشغول استماع تلاوت آن سوره مبارکه بود، تا آنکه سوره تمام و آن صوت نیز خاموش گردید. من نشستم و هادی نیز نشست.

پرسیدم: این شهر را چه نام است؟ گفت: یکی از دهات دار السرور است.

گفتم: قربان مملکتی که ده او این است. پس شهر و عاصمه (مملکت) و پایتخت او چگونه خواهد بود؟!

پرسیدم: صاحب آن صوت و قاری آن سوره مبارکه کیست که دلم را از جا کنده بود؟ چون این سوره را در جهان مادّی بسیار دوست داشتم، به ویژه در این عالم روحانی و با این لحن دل‌نواز، مرا حیات تازه و شوری در سر انداخت و این قاری را باید بشناسم و ببینم. گفت: نمی‌دانم! ولیّ بزرگ (فرمانروای) این مملکت، گاهی برای سرکشی از مسافرین می‌آید و لازم است که برای امضای تذکره خود به خدمت او برسیم، و گویا صاحب این صوت با او آمده باشد و شاید او را هم در آنجا ببینیم.

گفتم: هادی! ممکن است تذکره را امضا نکند؟ و اگر نکرد بر ما چه خواهد گذشت؟ گفت: امکان عقلی دارد و در صورت امضا نکردن، معلوم است که کار، زار خواهد بود، ولی بعید است که امضا نکند. تو این سؤال را از باطن خود بکن. «بَلِ الإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ» (115)؛ بلکه انسان بر نفس خود اشراف داشته و به آن آگاهی دارد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه