می شود زیبا مرد صفحه 134

صفحه 134

شهید دستغیب

صبح روز جمعه، گوهر_ دخترک فریب خورده منافق _ آخرین تمرین ها را برای ترور انجام داد. نزدیک ساعت 11 ظهر بمب را به وسیله کمربندی روی شکم گوهر بستند و به منطقه عملیات گسیل داشتند. آن روز، بر خلاف روزهای دیگر که آقا پشت میز خود می نشست، در اتاق خود حرکت کرده مدام ذکر لاحول ولا قوه الا بالله را به زبان می راند. وقت رفتن که رسید آقا تجدید وضو کرد، بر در خانه ایستاد، شال سبزش را بر کمر محکم کرد و گفت انا لله و انا الیه راجعون سپس به سوی محل نماز جمعه حرکت کرد.

گوهر در گوشه ای از کوچه منتظر بود. به بهانه این که من باردارم در خانه ای را کوبیده و آب طلبید. خانمی که در را باز کرده بود به داخل رفت تا لیوان آبی برای او بیاورد، با پیدا شدن آقا و پاسداران همراهش، گوهر از کنار در خانه برخاست، خود را شتابان به ایشان رساند و ناگهان آتش سهمگین، همه کوچه را در میان شعله های خود گرفت. یکطرف بدن آقا قطعه قطعه شد، نُه پاسدار همراه ایشان به شهادت رسیدند، از گوهر نیز جز سری باقی نماند. مردم اجتماع کردند تا در مراسم خاک سپاری این عارف مبارز شرکت کنند. به علت پارگی های شدید در اعضاء بدن، بدن آقا را غسل ندادند، به تیمم اکتفا کردند. وقتی کفن آقا را آوردند تا بدن را در آن بپیچند، کیسه کوچکی در میانش یافتند، کسی راز آن را نفهمید، لاجرم کیسه را به کناری نهادند و بدن را کفن و دفن کردند. یک هفته بعد به دفتر ایشان خبرهایی پی در پی می رسید، خبر آن بود که خانم سیدی در خواب آقا را در باغ بزرگی در میان چمنزاری سرسبز ایستاده دیده بود در حالیکه چند بار فرموده بود: به آنها بگو

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه