مرگ و فرصتها: مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان صفحه 233

صفحه 233

ص:232


1- (1)) - وسائل الشیعه: 19/8، باب 1، حدیث 10015؛ «رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ یُضَاعِفُ اللَّهُ فِیهِ الْحَسَنَاتِ إِلَی أَنْ قَالَ إِنَّ شَهْرَکُمْ هَذَا لَیْسَ کَالشُّهُورِ إِنَّهُ إِذَا أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ أَقْبَلَ بِالْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ إِذَا أَدْبَرَ عَنْکُمْ أَدْبَرَ بِغُفْرَانِ الذُّنُوبِ هَذَا شَهْرٌ الْحَسَنَاتُ فِیهِ مُضَاعَفَهٌ وَ أَعْمَالُ الْخَیْرِ فِیهِ مَقْبُولَهٌ مَنْ صَلَّی مِنْکُمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ رَکْعَتَیْنِ یَتَطَوَّعُ بِهِمَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ.» روضه الواعظین: 2/ 339 - 340؛ «قال رسول الله صلی الله علیه و آله إن شهر رمضان یضاعف الله فیه الحسنات و یمحو فیه السیئات و یرفع فیه الدرجات من تصدق فی هذا الشهر بصدقه غفر الله له و من أحسن فیه إلی ما ملکت یمینه غفر الله له و من کظم فیه غیظه غفر الله له و من أحسن فیه خلقه غفر الله له و من وصل فیه رحمه غفر الله له ثم قال علیه السلام إن شهرکم هذا لیس کالشهور إنه إذا أقبل إلیکم أقبل بالبرکه و الرحمه و إذا أدبر عنکم أدبر بغفران الذنوب هذا شهر الحسنات فیه مضاعفه و أعمال الخیر فیه مقبوله من صلی منکم فی هذا الشهر لله تعالی رکعتین یتطوع بهما غفر الله له ثم قال علیه السلام إن الشقی حق الشقی من خرج منه هذا الشهر و لم یغفر ذنوبه فحینئذ یخسر حین یفوز المحسنون بجواز الرب الکریم.»
2- (2)) - صف (61) : 10 - 12؛ «ای اهل ایمان ! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد ؟ * به خدا و پیامبرش ایمان آورید ، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید ؛ این [ ایمان و جهاد ] اگر [ به منافع فراگیر و همیشگی آن ] معرفت و آگاهی داشتید ، برای شما [ از هر چیزی ] بهتر است ؛ * تا گناهتان را بیامرزد ، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان ، درآورد ؛ این است کامیابی بزرگ .»

بیا این کار را بکن، به طور قطع او انجام می دهد. این مسألۀ روانی دقیقی است؛ که با عشق و محبت، خیلی از دردها را می شود علاج کرد؛ بخل، حسد، آلودگی به گناه.

در مسیر غلط نیز همین طور است؛ که متأسفانه گاهی این تحریک و تصفیه در راه شیطان به کار گرفته می شود.

وحدت روح با عشق

میثم تمار یک روستاییِ ایرانی بود. هیچ کس نیز او را نمی شناخت. فردی فقیر بود و چیزی نداشت. غلام و برده یک پیرزن بود. روزی همراه اربابش می رفت، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از رو به رو می آمد. اولین باری بود که علی علیه السلام و میثم همدیگر را می دیدند.

به گونه ای امیرالمؤمنین علیه السلام جلو آمدند که آن زن متوجه شد که باید بایستد.

ایستادند. حضرت به میثم فرمود: اسم شما چیست؟ میثم به این چهره نگاهی کرد، مجذوب این اقیانوس محبت شد، گفت: میثم. فرمود: نه، این اسم اصلی تو نیست، تو در خانه ای که به دنیا آمدی، مادرت نام تو را سالم گذاشته است، مگر این نیست؟

گفت: آری، من بچه بودم، مرا سالم صدا می کردند. آن خانم متوجه شد که این غلام عاشق حضرت شده است. لذا گفت: علی جان! من این غلام را آزاد کردم. او عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام شد. عشق علی علیه السلام ، چه آتشی به جان میثم زد که تمام درون میثم را سوزاند و میثم یک علیِ کوچک شد. در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام عالِم بزرگی شد.

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به مغازۀ میثم آمد. او خرما فروش بود. حضرت فرمود:

میثم! بیا برویم قدم بزنیم. به قدری با هم صمیمی شدند که روزی میثم دید که امیرالمؤمنین دارد می آید و دستش را روی پیشانی خود گذاشته است، عرض کرد:

آقاجان! حال شما چطور است؟ فرمود: سرم خیلی درد می کند؟ عرض کرد:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه