تجربه نزدیک به مرگ (حوادث و اتفاقات کسانی که عالم بعد از مرگ را تجربه کردند) صفحه 233

صفحه 233

ص:233

تحقیق در مورد علت مرگ من شروع شده بود. بنابراین شخصی را فرستاده بودند تا روی بدنم کالبدشکافی کند. همان موقعی که آنها شروع به شکافتن شکم من کردند، احساس کردم که یک نیروی قدرتمندی گردنم را گرفت و من را به پایین فشار داد. آنچنان قدرتمند بود که چشمانم را باز کردم و این درد بسیار زیاد را حس کردم. بدنم سرد بود و شروع به لرزیدن کردم. آنها سریعا کالبدشکافی را متوقف کردند و من را به بیمارستان بردند. در آنجا به مدت نه ماه زیر دستگاه تنفس ماندم.

به تدریج سلامت خود را باز یافتم. اما هیچوقت آنگونه که قبلا بودم، نخواهم بود؛ زیرا تمام چیزی که قصد کردم انجام دهم مطالعه در مورد خرد بود. این علاقه جدید باعث شد تا به دانشگاه جورجیا بروم، جایی که در آنجا دومین دکترای خود را در روانشناسی مذهب گرفتم. سپس یک کشیش در کلیسای ارتدوکس شرقی شدم. نهایتا در 1989 به امریکا آمدم و در حال حاضر به عنوان پیشوای روحانی در کلیسای متودیست متحد اول در ندرلند تگزاس مشغول به خدمت می باشم.

هر کسی که چنین تجربه خدایی را داشته، هر کسی که چنین احساس عمیق اتصال با واقفیت را داشته، می داند که فقط یک کار حقیقتا برجسته در زندگی برای انجام دادن وجود دارد و آن عشق ورزیدن است. عشق ورزیدن به طبیعت، عشق ورزیدن به مردم، عشق ورزیدن به حیوانات، عشق ورزیدن به خود خلقت، چراکه فقط خلقت است. خدمت کردن به خلقت خداوند با دستان گرم و عاشق به بخشندگی و شیفتگی. این تنها حالت وجود داشتن معنادار است.

بسیاری از مردم پیش آنهایی می روند که تجربه نزدیک به مرگ داشته اند، چرا که فکر می کنند ما پاسخ ها را داریم. من میدانم که این درست نیست، حداقل نه به صورت کامل. هیچیک از ما حقایق را درک نخواهیم کرد تا اینکه پس از مرگ با جاودانگی یکی شویم. اما تا آن موقع، این طبیعت ماست که پاسخ های عمیق ترین سوالاتمان در مورد تجربه نزدیک به مرگ و فناناپذیری را جستجو کنیم.

تجربه چارلز

من از طرفداران برنامه رادیویی آرت بل هستم و هر هفته موقع رانندگی در جاده به این برنامه گوش میدم. از یکی از برنامه هایی که در آن مهمان برنامه تجربه ای یادآور تجربه خود من داشت خیلی لذت بردم. تجربه ی من به هیچ عنوان ترسناک نبود و برعکس باعث شد تا متوجه بشم که ما انسان ها موجودات مادی نیستیم که به دنبال تجربه ای معنوی باشیم بلکه موجودات معنوی هستیم که فعلا در حال تجربه در دنیای مادی می باشیم...

ژوئن سال 92 میلادی بیست سال از ازدواجم می گذشت. من با دوست دوران دبیرستانم ازدواج کرده بودم و از ته دل عاشقش بودم گرچه همه میگن عشق وعاشقی کور هست. من نمیدونم این "همه" دقیقا چه کسانی هستند ولی حق با اوناست. در اون زمان همسرم به خاطر تجربیاتی که در اوایل زندگی پشت سر گذاشته بود و نتونسته بود به خوبی از پس اونا بر بیاد، در مراحل اولیه شکل گیری شخصیت های متعددی درون خودش بود و من از این مساله آگاه نبودم.

من ناگهان متوجه شدم که درگیر یک رابطه بی اندازه پرتنش شدم و در نتیجه به شکل ناآگاهانه ای در وضعیت اسفباری بودم ولی عشق من به همسرم منو کور کرده بود. در اون زمان داشتم دوران پر استرسی رو در رابطه ام با همسرم طی می کردم و نمیتونستم خودمو با شخصیت های متعددی که او پیدا کرده بود وقف بدم. من خودم رو برای چیزی که داشت اتفاق میافتاد مقصر میدونستم و متوجه شدم که زندگی همسرم و دو تا دخترم بدون من بهتر خواهد شد. بنابراین با تمام وجودم از خدا خواستم که منو از روی این جهنمی که روی زمین زندگی می کردم برداره و آرامش مرگی رو که مسیح در آموزه هاش وعده داده رو بهم اعطا کنه. ممکنه این گفته مشهور رو شنیده باشید که میگه: "مواظب باش چه چیزهایی رو از خدا تو دعاهات طلب میکنی چون ممکنه برآورده بشن". در مورد من این به حقیقت پیوست. فقط سه ماه برای خدا طول کشید تا این دعاهای منو مستجاب کنه...

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه