تربیت از دیدگاه قرآن صفحه 45

صفحه 45

دست نمی دهیم. امام وقتی فهمید قیمتی است، هر کار کردند و هر قدر فشار آوردند،اصلا حاضر نشد یک کلمه موافقت بکند. امام رضوان الله تعالی علیه- فرمود: مرا ازقم سحرگاه به طرف تهران می بردند، بعد اشاره می کردند به دریاچه ساوه و می گفتند از آن بالا بیاندازیمش در دریاچه ساوه ،آنها می خواستند ببینند رنگ من تغییر می کند یانه. گاهی به بیراهه هم می بردند. اصلا در من اثر نکرد. حالا دریاچه ساوه هم باشد من را بیندازند. من حرف خودم را زدم. من وظیفه ام گفتن مطلب بود. عمر باشد یا نباشد .همین که وظیفه را انجام دادم چرا بترسم؟ من با او مربوطم. با اینها مربوط نیستم. با او مربوطم. کار خودم را کردم . من صدام را عقب بزنم یا آتش بس را قبول بکنم برایم فرقی ندارد. چرا؟ وظیفه ام قیام بود. نصرت مال خداست. من عبدم و برای او کارمی کنم نتیجه هرچه می خواهد باشد. نمی شود انسان دلهره داشته باشد. دلهره یعنی چه؟ اگردر وظیفه سست آمدیم جای دلهره است ولو پیروز بشویم. یعنی اگر کلکی زدیم و پیروز شدیم می پرسند: چرا کلک زدید؟ چرا به راه راست که من گفتم نرفتید؟

آزمایش تاریخ

علی شکست خورد که گفت راه راست باید بروم. عبدالرحمن عوف گفت: سه روز ما مهلت داریم خلیفه معین کنیم. من اول تورا مقدم می دارم به شرط این که به کتاب خدا عمل کنی. فرمود: بلی. به سنت پیغمبر عمل کنی. فرمود: بلی. به سیره شیخین عمل کنی. فرمود: نه ممکن است یک کلمه بگویم بلی، بعد خلافت را بگیریم، ولی نه. من نه می گویم. من راهم مستقیم است. عبدالرحمن به عثمان گفت به کتاب خداعمل می کنی؟ گفت: بلی. گفت : به سنت پیامبر عمل می کنی؟ گفت : بلی، گفت به سیره شیخین؟ گفت: بلی. دست داد و گفت: با تو بیعت کردم. خلافت را از علی گرفت. علی گفت: من این کلمه را حاضر نیستم بگویم. بعد خود عبدالرحمن عوف تا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه