رهنما 90 (مناظره در مرو) صفحه 13

صفحه 13

3.در دربار مأمون

من و سلیمان به احترامِ مأمون، خم شدیم و پس از لحظه ای به او نگریستیم. مأمونِ عباسی بر تختِ خلافتِ پدرانش در تالارِ زیبای عمارتِ خلافت نشسته بود؛ تالاری که گفته میشد با زیباترین و بهترین زیورآلات تزئین شده تا چشم هر مهمانی را خیره کند. گویی مأمون می خواست جلوه کسری را در مقابل خود خاموش کند. گرداگردِ تالار بزرگان عباسی ایستاده بودند و با نگاهی نه چندان خوشایند به من و سلیمان مینگریستند. می توانستم ببینم که کینه و نفرتی دیرینه از ما در دل دارند.

«خوش آمدی ای سلیمان! مدتها بود که خبری از شما نداشتیم».

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه