رهنما 90 (مناظره در مرو) صفحه 24

صفحه 24

6.شب قدر

تا آن لحظه، این حالت را در چهره سلیمان ندیده بودم. برای اولین بار بود که چشمهایش خیره می نگریست. نمی توانست نگاه از آن حضرت بگیرد. من که به او از همه نزدیکتر بودم، با صدایی زمزمهوار گفتم:

«ای سلیمانِ بزرگوار! همه مجلس به شما توجه دارند؛ بهتر است کلامی بگویید».

سلیمان نگاهی به من انداخت و هر طور که بود، بر خود غلبه کرد. نگاهش را دوباره به سمت حضرت برگرداند و پرسید:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه