سرگذشت های عبرت انگیز از عاقبت گنهکاران صفحه 295

صفحه 295

ما اگاه شد و به دنبال آن مهر و محبت پدرم نسبت به من مبدل به کینه و نفرت شد.تا جائی که گفت یا فرار کن یا خودکشی.چند بار با عذرخواهی از او خواستم که مرا ببخشد.اما او می گوید تو لکه ننگ جامعه می باشی و باید از میان ما بروی.راستی چقدر ساده اندیشی وبی خردانه است،دختری که تحصیل کرده است و از مهر و محبت کامل خانواده برخوردار است،این چنین آلت دست دوست خائنی شود وبدون اطلاع پدر و مادر با پسری فاسد دوست گردد که در صورت کناره گیری او را تهدید به قتل کند و از طرفی،به طوری مورد نفرت وکینه پدرش قرار گیرد که نابودی وی را خواستار شود.خوب است دختران از این سرگذشت تاسفبار عبرت بگیرند و بدون اطلاع پدر ومادر محبوب و دلسوزشان دوست پسر نگیرند و پدر و مادرها نیزضمن مراقبت از دخترانشان آنها را به عواقب خانمان سوز چنین دوستی هائی اگاه کنند و اگر هم آنان در اثر غفلت و ساده اندیشی این چنین گرفتار شدند،آنها را کمک کنند،نه اینکه آنها را به خودکشی یافرار وادار کنند(1).

دشمنان دوست نما

چون از کار و زحمت کارخانه رفتن راحت شده بود و روزها بادوستان به گردش می رفتند.فکر می کرد روزگار خوشی را می گذراند.

مخصوصا وقتی که پول منت و نسبتا زیادی به دست آورده بود خیلی خوشحال به نظر می رسید،اما...تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم.

ولی به علت مشکلات خانوادگی نتوانستم به درسم ادامه دهم واز

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه