سوشیانت منجی ایرانویج صفحه 132

صفحه 132

بُوَد یشْت آن روزگارِ خطر

چنان چون هَمادین به وقت دگر

که یک واجِ وِستا و زند آن زمان

به جای وینْداد و هادوخْت دان

دگرباره چون سرِ هزاره بُوَد

غم و رنجشان بیکناره بود

1425ز سختی کشیدن تنِ مردِ دین

همانا بدانگه بود آهنین

نیامد کسی را چنان رنج و تاب

به هنگام ضحّاک و افراسیاب

اگر زندگیشان بود بیشتر

هم از نعمت و مالْ درویشتر

پس آنگه چو آید هزاره به سر

ز بهدین نمانَد کسی با هنر

ز هر جانب آهنگِ ایران کنند

به سُمّ ستورانش ویران کنند

1430چو رخ زی به دُشْخوارگر(1) آورند

وزان جایگه دین و شاهی برند

رسد کار آن بدسگالان به جان

هم آواره گردند از خان و مان

چنین بود خواهد که گفتم ز راز

ز نیک و بد و از نشیب و فراز

نماند به یک گونه کار جهان

چو بادیست نیک و بدِ آن جهان

(60) پرسیدن زراتشت دگربار از یزدان

بپرسید زرتشت بار دگر

ز هرمزدِ ، دادارِ پیروزگر

1435که از بعدِ این محنتِ روزگار

بود دینِ به را کسی خواستار

شود تازه این رسم و آیینِ به

کند هیچ کس یاری دینِ به

سیه جامه را کی نماید شکست

چگونه شود دیو ناپاک پست

در آن عمر کوتاه و رنجِ دراز

چگونه شود کار ایشان به ساز

سرانجامِ ایشان چگونه بُوَد

که بیکار کرْفَه ز دنیا شود

1440اَیا آفریننده داد گر

ازین حال کن بندگان را خبر

که جانم ز تیمار گریان شدست

دلم زین شر و شور بریان شدست

بدو گفت دادار پروردگار

که ای مرد دیندار ، اندُه مدار

که کس جاودانه نمانَد به غم

نمانَد به کس بر دو گونه ستم

به گیتی هر آن کس که محروم گشت

به مینو چنان دان که مرحوم گشت

1445دگر آنچه پرسیدی از روزگار

که کس دینِ به را بُوَد خواستار

چو آید به گیتی نشان سیاه

دگرگون شود ساز و آیین و راه


1- . دشخوارگر، بدشخوارگر یا پدشخوارگر در اصل به صورت پَتَشْخوارْگَر patašxārgar، نام منطقهای در جنوب دریای مازندران یا خزر بوده است (ر.ک: یادداشت 11 بخش بهمن یشت).
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه