سوشیانت منجی ایرانویج صفحه 176

صفحه 176

اشاره

از اوستای اشکانی تا اوستای اسلامی

بنابر پاره ای اخبار و روایات پارسی و عربی اردشیر اول برای تاریخ ایران و اساطیر ایرانی تاریخ جدیدی را وضع نمود. علت آن را چنین گفته اند: در طول چهار دهه نخستِ قرن دوم میلادی در محافل زرتشتی اعتقاد عامیانه ای وجود داشت مبنی بر این که پایان هزاره زرتشت نزدیک است و فاجعه وحشتناکی در ایران به وقوع خواهد پیوست. چون به اعتقاد زرتشتیان، زرتشت ظهور هوشیدر یا منجی را در آینده ای نزدیک و جهت نو کردن

نظام جهان نوید داده بود. در بین اقشار مردم و اکثر آنان، وجود روحیه اعتقاد به مکاشفه و معاد و منجی آخرالزمان سبب نوید به زندگی بهتر و امیدواری، و برای حکومت ها همیشه نامطلوب و حتی خطرناک بوده است. اغنیا و قدرتمندان از آغازِ چنین دوره ای مدام در بیم و هراس بودند و از آن می ترسیدند که با بروز یک انقلاب قهرآمیز، ثروت و قدرت خود را از دست بدهند. اردشیر بدون آن که از این اوضاع واهمه ای به خود راه دهد به مقابله با این روایات و عقاید برخاست. وی در نظر داشت برای ایرانیان شاهنشاهی مستقل جدیدی را تأسیس نماید، سراسر ایران را تحت فرمان خود درآورد و خاندان خویش را بر تخت سلطنت بنشاند. بنابراین قبل از هر چیز لازم بود مردم ایران متقاعد شوند که پایان «هزاره زرتشت» قریب الوقوع نیست و آنان دستخوش اشتباه شده اند. (1) طبری در کتاب تاریخی خود شرح تاریخ ساسانیان را چنین آغاز می کند: «چون از آن هنگام که اسکندر بابل را بگرفت به حساب ترسایان و پیروان کتب


1- . تاریخچه مکتب مزدک، اوتاکر کلیما، ترجمه فکری ارشاد، ص152؛ کلیما (همان، ص154، یادداشت 2) در توضیح می نویسد که ابتدا «سیلوستر دوساسی» به این تاریخ گذاری جدید اشاره کرد و سپس اشپیگل نیز در کتاب خود به این مسئله پرداخت: A. I. Silvestre de Sacy, Notices et extraits des manuscrits de la Bibliotheque imperiale..., Tome VIII., Paris 1810, S.161ff; Fr. Spiegel, Eranische Altertumskunde, Leipzig 1871%8, III., S.192f. لازم به ذکر است که مسعودی در التنبیه والاشراف (ترجمه پاینده، ص91%92) از این تاریخ گذاری غلط یاد کرده، آن را جزو اسرار دستگاه حکومت ایران و روحانیت زرتشتی معرفی می کند: «ایرانیان با اقوام دیگر درباره تاریخ اسکندر یک اختلاف بزرگ دارند و بسیاری مردم از این غافل مانده اند، زیرا... این یک راز دینی و شاهانی است و تقریباً هیچ کس به جز موبدان و هیربدان و اهل علم و درایت ندانند... قضیه این است که زرادشت... در ابستا (اوستا)... گفته است که از پس سیصد سال ملکشان آشفته شود و دینشان به جا بماند و چون هزارسال تمام شود دین و ملک با هم برود. مابین زرادشت و اسکندر در حدود سیصد سال بوده، زیرا زرادشت... در ایام پادشاهی کی بشتاسب پسر کی لهراسب بوده است و اردشیر پسر بابک پانصد سال و ده و چند سال پس از اسکندر به پادشاهی رسید و ممالک پراکنده را فراهم کرد و متوجه شد که تا ختم هزارسال در حدود دویست سال مانده است و خواست دوران ملک را دویست سال دیگر تمدید کند، زیرا بیم داشت وقتی دویست سال پس از وی به سر رسد مردم به اتکای خبری که پیمبرشان از زوال ملک داده از یاری و دفاع آن خودداری کنند. بدین جهت از پانصد و ده و چند سالی که مابین او و اسکندر فاصله بود در حدود یک نیم آن را کم کرد و از ملوک الطوایف کسانی را که در این مدت باقی مانده شاهی کرده بودند یاد کرد و بقیه را از قلم بینداخت و در مملکت شایع کرد که استیلای او بر ملوک الطوایف و کشتن اردوان که از همه ایشان مهمتر بود و سپاه بیشتر داشت به سال دویست و شستم پس از اسکندر بوده است و تاریخ را بدین سان وانمود و میان مردم رواج گرفت. بدین جهت میان ایرانیان و اقوام دیگر اختلاف افتاد و تاریخ سال های ملوک الطوایف نیز به همین جهت آشفته شد». کلیما به توضیحات مسعودی انتقاد می کند و می گوید: «توضیحات مسعودی این قدرها دقیق نیست که بتوانیم آن را بپذیریم. وی فاصله زمانی بین زرتشت و اسکندر را از موبدان پارسی اقتباس کرده است» (همان، ص155). ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه (چاپ زاخائو، ص113%117؛ ترجمه داناسرشت، ص156%162) در مورد طول سلطنت اشکانیان چندین خبر را به دقت ذکر می کند: طول سلطنت اسکندر و اشکانیان 280 یا 358 یا 496 یا 526 سال بوده است؛ در یک خبر نیز طول سلطنت اشکانیان بدون احتساب دوره اسکندر 266 سال ذکر شده است. سیدحسن تقی زاده (بیست مقاله، ص35%36) در این خصوص می نویسد: «بنا به نوشته های مسعودی (کتاب التنبیه، ص98) و بیرونی (قانون مسعودی) اردشیر در کار غَشِّ در تاریخ آن اندازه پیش رفت که دوره سلطنت اشکانیان را کوتاه کرد و رسماً طول زمان میان اسکندر و شخص خود را 260 سال (و به قولی دیگر 266سال) قرار داد، و این همان است که در خدای نامه آمده بوده است. [این عدد در واقع نیمی از عدد سال هایی است که میان مرگ اسکندر در 323ق.م و جلوس اردشیر به تخت پدرش در فارس در حدود 212 میلادی، یا میان «مبدأ تاریخ اسکندری» یعنی تاریخ سلوکی و انقراض سلسله اشکانیان به دست اردشیر (535=224+311)، فاصله بوده. عین این عدد (266) در فهرست پنجم بیرونی مربوط به شاهان اشکانی، و نیز در فهرست اول او که سلطنت اسکندر در نظر گرفته نشده، آمده است]. آغاز سلطنت انوشروان، مطابق فهرست اصلی بیرونی، 310 (و در نسخه بدل: 309) سال پس از آغاز پادشاهی اردشیر بوده، بدان سان که سال بیست و پنجم سلطنت او بایستی مطابق با سال 333 تاریخ ساسانیان بوده باشد. چون 260 سال فاصله میان اردشیر و اسکندر و 258 سال فاصله میان اسکندر و زردشت را بر آن بیفزاییم، عدد 333+260+258=851 سال به دست می آید که همان عدد سال هایی است که از هزاره چهارم (دهم) عمر جهان گذشته بود». و نیز نگاه کنید به همان، ص562 -563 تعلیقات؛ و یادداشت های 2 و 4 که پس از این می آید.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه