راه بهشت صفحه 101

صفحه 101

مستجاب این بوده است.»(1)

احسان مادر متوکّل به سادات علوی

ابن جوزی نیز از جدّ خود ابوالفرج از احمد ابن خضیب نقل نموده که گوید: من کاتب مادر متوکّل بودم، روزی مادر متوکّل هزار دینار در کیسه ای ریخته بود و خادم او آنها را نزد من آورد و گفت: «مولایم می گوید: "این ها را بین مستحقّین پخش کن، چرا که این ها پاک ترین مال من می باشد، و نام هر کدام را بنویس که من دفعات دیگر بتوانم به آنان احسانی بکنم."»

کاتب می گوید: من آن هزار دینار را به منزل خود بردم و دوستان خویش را جمع کردم و از آنان خواستم تا اهل استحقاق را برای من معرّفی کنند. آنان اشخاصی را معرّفی کردند و من سیصد دینار از آن هزار دینار را بین آنان تقسیم نمودم، و بقیّه مال تا نصف شب در دست من مانده بود؛ ناگهان شنیدم کسی درب خانه را می کوبد. پرسیدم: «کیست؟» جواب داد: «من فلان مرد علوی، همسایه توام.» پس اجازه دادم تا وارد خانه شد، به او گفتم: «حاجت تو چیست؟» مرد علوی گفت: «من گرسنه هستم.» پس من یک دینار به او دادم و او رفت و چون من نزد همسر خود رفتم، او گفت: «کوبنده در، در این ساعت چه حاجتی داشت؟» گفتم: «او یکی از فرزندان رسول خداصلی الله علیه وآله بود و از من طعامی طلب کرد و چون طعامی نداشتم، دیناری به او دادم و او تشکّر نمود و خارج شد.»

پس همسر من گریان شد و گفت: «آیا حیا نکردی که او در چنین ساعتی از تو درخواست طعام نمود و تو تنها یک دینار به او دادی، در حالی که تو استحقاق او را می دانی؟!» سپس گفت: «تو باید همه این مال را به او بدهی.» پس سخن او در من اثر گذارد و من رفتم و کیسه دینار را کلاً به او دادم، و چون بازگشتم، پشیمان شدم و با خود گفتم: «اگر این خبر به متوکّل - که دشمن علویّین است - برسد، مرا خواهد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه