می شود زیبا مرد صفحه 136

صفحه 136

شهید شیخ عبدالله میثمی

شهدا به حقیقت شمع محفل بشریتند. در نور حرکت می کنند، با نور پیش می روند، از خود نور می تابانند و تاریکی ها را از مقابل دیدگان محجوب دیگران کنار می زنند. ساعات قبل از شهادت آنان پر از خاطره و نورانیت است. یکی از این شهدا، حاج عبدالله میثمی، مبلغ فعال جبهه های دفاع مقدس بود. روزی نزد ایشان آمدند و از او خواستند با طلبه ای که دو برادرش شهید شده بود و سخت مشتاق شرکت در عملیات بود صحبت کند و گفتند خانواده او دِین خودشان را ادا کرده اند، نگذارید به داغ سومین پسر خود مبتلا شوند. ایشان پاسخی نداد اما چندی بعد یکی از دوستان نزدیک را نزد خود طلبید و گفت: چند نفر آمده اند پیش من، خواسته اند با آن طلبه صحبت کنم و منصرفش کنم. ولی هر چه به صورت او نگاه می کنم می بینم روحش پرواز کرده و در آسمان هاست، آنوقت از من می خواهند جلوی او را بگیرم و دست و پایش را در زمین ببندم، من نمی توانم این کار را بکنم.

آن طلبه، ساعتی بعد به شهادت رسید. (1)

حاج آقا مهدی پور، هم سنگر شهید میثمی، از ساعات آخر شهید، خاطره ای دارد: شب دوم عملیات کربلای پنج بود. من، حاج آقا میثمی و آقای میر مرشدی در سنگر بودیم و تمام فکر و ذکر ما عملیات و مسایل مربوط به آن بود. حاج آقا میثمی یکباره و بی مقدمه گفت: «من در این عملیات اجرم را از خدا می گیرم.» از فکر شهادت او بر خود لرزیدم، حاج آقا میرمرشدی گفت:


1- مجید حسین زاده، روح آسمانی، ص145
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه