می شود زیبا مرد صفحه 140

صفحه 140

آیه الله سید علی قاضی

سید عبدالحسین قاضی، نوه سیدعلی قاضی، جریان شب رحلت ایشان را چنین توصیف می کند:

«ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که آن زمان 20 ساله بودند می گویند امشب نخواب و بیدار باش. پدرم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند در ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند پدرش در حال مرگ است و هیچ نگوید سخت است اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی چیزی نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند. بعد فرمودند رویم را بپوشان. من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند جریان چیست. من هم گفتم که پدر فوت شده است. فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. (1)


1- هیات تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس ص278، عطش
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه