می شود زیبا مرد صفحه 145

صفحه 145

شیخ مرتضی طالقانی

علامه جعفری رحمه الله علیه، دو روز قبل از وفات استادش شیخ مرتضی طالقانی، مانند روزهای قبل، خدمت ایشان می رسد و تقاضای درس گرفتن می کند. استاد فرموده بود: برخیز و برو آقا جان، برو، درس تمام شد. علامه می گوید: گمان کردم ایشان تصور نموده محرم داخل و در نتیجه درس ها به مدت دو هفته تعطیل شده است. گفتم: دو روز به محرم مانده و درس ها دائر است. ایشان در عین سلامت کامل فرمودند: آقاجان به شما می گویم درس تمام شد، من مسافرم!

... روح رفته جسدش مانده! لا اله الا الله در این حال اشک از چشمانش سرازیر شد و دانستم شیخ از آغاز مسافرت ابدی اش خبر می دهد.

طلاب مدرسه سید گفتند: مرحوم شیخ شب رحلتش همه را در حجره جمع کرد و از شب تا صبح خوش و خرم بود و مزاح و شوخی می کرد. هر چه طلاب مدرسه می خواستند به حجره های خود بروند می گفت: یک شب است! غنیمت است! و هیچ کدام از آن ها خبر از مرگش نداشتند.

هنگام طلوع فجر بر بام مدرسه رفت، اذان گفت و پایین آمد و به حجره خود رفت. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دیدند شیخ در حجره ی خود رو به قبله خوابیده پارچه ای روی خود کشیده و جان تسلیم کرده است.

خادم مدرسه سید گوید: همان روزی که شیخ فردا صبحش رحلت نمود، عصر هنگام در حین عبور در صحن مدرسه با من برخورد کرد و گفت: «تو امشب می خوابی و صبح از خواب بر می خیزی و کنار حوض می روی تا وضو بگیری می گویند: شیخ مرتضی مرد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه