تجربه نزدیک به مرگ (حوادث و اتفاقات کسانی که عالم بعد از مرگ را تجربه کردند) صفحه 322

صفحه 322

ماموریت من اساسا این است که داستان تجربه نزدیک به مرگم را روی زمین به مردم بگویم، و به همه بگویم که شما هم (فقط) عشق هستید. من به وجود نور گفتم که ماموریتم را به انجام خواهم رساند. او گفت که «ما دوباره با هم تماس خواهیم داشت».

خاطره بعدی من این است که یک فلز سرد را پشت خودم حس کردم…. من در اتاق عمل بیمارستان بودم و بعدا فهمیدم که آنها در حال بستن مجدد جمجمه من بودند…

زندگی من از بعد از این تجربه در مقایسه با قبل از آن کاملا تغییر یافته است. در سال 2011 من در حال مدیتیشن بودم که ناگهان صدایی را در مغز خود شنیدم. ابتدا فکر کردم که دیوانه شده ام. صدا گفت «اکنون زمان آن شده است. ماموریت تو اکنون است!» و تازه آن موقع همه چیز را به یاد آوردم، تمام آنچه که در آن حادثه تصادف دیده بودم. به خاطر آوردم چه کاری قرار بود انجام دهم. من از آن موقع تجربه خودم را با هر کسی که توانسته ام در میان گذاشته ام.

تجربه آرتور

زمانیکه این تجربه را از سر گذراندم، مطلقاً چیزی در مورد تجربه ی نزدیک مرگ نمی دانستم. چند سال پیش بود که در مورد این چیزها آموختم و هر چیز مرتبط با آنها را خواندم. به شدت بیمار بودم یک هفته تب 106 داشتم.

تجربه ام زنده بود. همه ی کسانی که دوستشان داشتم و دوستان خوبم که فوت شده بودند آنجا بودند تا خوش آمد بگویند و من را راهنمایی کنند. یک دشت پر از فرشته دیدم. موسیقی دلپذیری که شنیدم قابل مقایسه با هیچ موزیکی در زمین نیست. حوادث آینده را در صورتی که آنجا می ماندم، نشانم دادند.

به من گفته شد با زن مشخصی ازدواج می کنم و دو بچه، یک دختر و یک پسر خواهیم داشت. ما ازدواج کرده ایم و دو فرزند داریم. وقتی به این وقایع فکر می کنم، اشک در چشم هایم حلقه می زند و حس احترامی غیرقابل وصف من را تکان می دهد. به من حق انتخاب داد شد، بحثی طولانی صورت گرفت. آنها به صورت فیلم به من نشانم دادند که اگر با آنها می ماندم در خانه چه اتفاقی می افتاد و رو به نور کردم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه