- چند یادآوری لازم 1
- 1 نقش دین در زندگی انسانها 4
- بخش اوّل: دین 4
- اشاره 4
- 1- پشتوانهای برای اصول اخلاق 4
- 2- تکیهگاه برای مبارزه با حوادث سخت زندگی 5
- 3- مبارزه با خلاء ایدئولوژیکی 6
- 4- کمک به پیشرفت علم و دانش 7
- 5- مبارزه با تبعیضات 9
- 2 ریشههای حس مذهبی 11
- اشاره 11
- امواج ضدّ مذهبی در قرون اخیر 12
- 3 دین در برابر مکاتب فلسفی 16
- 4 مذهب و آزادیهای فردی 18
- اشاره 21
- 1 خداشناسی 21
- بخش دوّم: اصول اصلی اسلام 21
- راههای خداشناسی 22
- خداشناسی در قرآن 28
- بی خدایی وجود ندارد 29
- صفات خدا 30
- توحید زیر بنای تعلیمات دینی 32
- انسان و آزادی اراده 33
- اشاره 33
- 2 معاد رستاخیز 33
- قوانین علمی و رستاخیز 35
- ایمان به رستاخیز و تربیت انسان 36
- استقلال و بقای روح 37
- هدف پیامبران 40
- اشاره 40
- عصمت پیامبران 40
- 3 نبوّت 40
- اثبات نبوت 41
- عدم تحریف قرآن 43
- محتوای دعوت اسلام 44
- اسلام آخرین دین آسمانی 45
- جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله 48
- وظایف و شرایط امام علیه السلام 51
- بخش سوّم: دستورات و مقررات اسلام 52
- 1 عبادتها و نیایشها 54
- اشاره 54
- نماز 56
- حج 57
- روزه 57
- اشاره 59
- 2 رابطه انسانها با یکدیگر 59
- روابط مسلمانان با سایر ملل 60
- اسلام و نظارت همگانی 61
- اشاره 63
- 3 اقتصاد اسلامی 63
- زکات 63
- خمس 64
- انفاق 64
- وقف و اموال عمومی 64
- مالکیّت در اسلام 65
- گردش ثروت 65
- رباخواری 65
- مالکیّت شخصی و کار 65
- احیا و حیازت 65
- قرض الحسنه 66
- اقسام ربا 66
- 4 جهاد و دفاع در اسلام 67
- اشاره 67
- روح صلحطلبی با جنگهای تحمیلی مخالف نیست 68
- 1- دفاع از آیین حق و موجودیّت آن 70
- جهاد در راه خدا و اهداف آن 70
- 2- درگیری با عوامل مزاحم 72
- 3- مبارزه با ظلم و فساد 72
- آمادگی برای جهاد 73
- رعایت اصول انسانی در برابر دشمن 74
- اشاره 77
- 5 قضاوت و دادرسی و قوانین جزا در اسلام 77
- قوانین جزائی 80
اوست، چرا که او هستی بینهایت است و هستی بینهایت یک حقیقت بیش نیست و همه کمالات و صفات کمال را در بر دارد، این مرحله را «توحید صفات» مینامند.
3- براساس تعلیمات اسلام، پرستش، عبادت و بندگی مخصوص ذات یکتای خداست و غیر او را نمیتوان پرستید، نه خورشید و نه ستارگان و نه افراد بشر، چرا که همه «مخلوق» و «آفریده» اند و نیازمند به او هستند، پس تنها او شایسته عبادت، است. این مرحله را «توحید عبادت» مینامند.
4- براساس یک مطالعه دقیق، همه کارها و قدرتها در جهان به خداوند باز میگردد، چرا که او آفریننده و خالق اصلی و سرچشمه همه قدرتهاست، و اگر ما کاری انجام میدهیم نیروی لازم برای انجام آن را، او به ما داده است، طبق این نظر میتوان گفت: همه کارها به کمک او و از اوست، و هیچکس قدرت مستقلّی در برابر قدرت بیپایان او ندارد. این مرحه را «توحید افعال» میگویند.
امّا باید دانست که نفوذ اراده و قدرت او در همه کارها مانع از اختیار و مسؤولیّت ما در برابر کارهایمان نیست، چرا که او «آزادی اراده به ما عطا کرده»، و خواسته است که ما آزاد بوده و آزاد بیندیشیم و راه خود را به سوی زندگی بهتر در این جهان و جهان دیگر «آزادانه» انتخاب کنیم. او به ما محبّت کرده و همه وسایل لازم برای رسیدن به این هدف را در اختیار ما قرار داده است.
انسان و آزادی اراده
انسان در کارهای خود مجبور نبوده، بلکه دارای «اختیار و آزادی اراده» است. آزادی اراده موهبتی است که خداوند به ما عطا کرده، و به خاطر داشتن آن در برابر کارهایمان مسؤول هستیم.
دلیل بارز این موضوع، این است که افراد مقصّر را به خاطر تخلّفهایی که کردهاند ملامت کرده و از متجاوزان و خائنان به دادگاه شکایت مینماییم و آنها را «محاکمه» کرده و به کیفر اعمالشان میرسانیم؛ حتّی آنها که مدعّی جبرند و انسان را در اعمال خود مجبور میدانند در عمل همه این کارها را در مورد مقصّران و متجاوزان انجام میدهند.
اگر انسان در اعمال خود مجبور است (مجبور در برابر یک اراده ازلی، و یا مجبور در برابر ساختمان خاصّ روحی، جسمی و محیط تربیتی خود) محاکمه، کیفر، دادگاه و ملامت معنا ندارد، نه نیکوکار وظیفه شناس در خور تقدیر است و نه بد کار شایسته ملامت، محاکمه و کیفر، زیرا همه در کار خود مجبورند و محاکمه چنین کسانی از عدالت دور است. بنابر شیوه عمل روزانه ما و همه متفکّران و عقلای جهان، گواه بر اختیار و آزادی اراده همه انسانها و «ابطال عقیده جبر است».
خدا موهبت آزادی را به ما داده است، ولی ما موظّفیم از این آزادی سوءِ استفاده نکرده و نیروی خود را در راه سعادت خود و اجتماع بسیج کنیم.
ما هیچگاه به نام آزادی فکر یا آزادی عمل، مجاز نیستیم به دنبال هر مکتب و فکر نادرستی گام برداشته و یا هر کار خلافی را مرتکب شویم، چرا که این آزادی نیست، بلکه هرج و مرج و بیبند و باری است.
2 معاد رستاخیز
اشاره
تصوّر اینکه انسان با مرگ همه چیز خود را از دست داده و به کلی محو و نابود شود، نه تنها وحشتناک است، بلکه عجیب و غیر منطقی هم به نظر میرسد. به خصوص پس از قبول اصل توحید و خداشناسی، چنین امری نادرست و نامفهوم است.
آیا تمامی قوانین پیچیده رشد و تکامل انسان، برای این است که موجودات ساده و بیارزش تکیاختهای را به انسان متفکّر و عاقل تبدیلکرده و، سپس این جامعه انسانی را از هم متلاشی و معدوم سازد تا تمام آثار حیات و تمدّن محو و نابود گردد؟!
به راستی این موضوع باور کردنی و عاقلانه نبوده، و با علم، حکمت و تدبیر آفریدگار، سازگار نمیباشد، و مانند این است که شخصی هوس بازی کارخانه عظیمی را با دقّت، ظرافت و عظمت هرچه بیشتر ساخته و، سپس با چند دینامیت آن را منفجر و از هم متلاشی سازد.
آیا منطقیتر نیست که قبول کنیم زندگی و بقا به صورت دیگری