- دعای پدر 1
- حاتم دوران 7
- شمر 10
- حرمله 13
- عمر سعد 16
- عبیدالله بن زیاد 19
- گردش روزگار 23
- خزانه ی غیب 26
- شاهدان بی زبان 30
- راز دل 34
- پاداش خدا 38
- نفرین 41
- کار خدا 45
- دست انتقام 49
- مکافات عمل 53
- قسم دروغ 57
- ایثار 60
- هدیه ی دوست 65
- اسب سیاه 68
- تجارت پرسود 71
- طغیان 74
- کوردل 78
- کبک دری 82
- داستان خوشبختی 85
- همسایه ی بی رحم 91
- شب زلزله 96
- تقاص 100
- فهرست منابع 104
- لیست کتب منتشر شده و در در دست چاپ انتشارات نورالسجاددرسال 89-90 106
تقاص
می می بچه گربه ی زیبا و باهوشی بود که در خانه ی ما زندگی میکرد.
البته منظورم از خانه زیر زمینی بود که پدرم اجاره کرده بود. از وقتی یادم می آمد خانه به دوش بودیم. پدرم به این بچه گربه علاقمند بود. می می هم خیلی او را دوست داشت. وقتی پدر از سر کار بر می گشت با سرعت از پله های زیر زمین بالا می رفت و خودش را به پاهای او می مالید. آن روز صبح پدر مثل همیشه سر کار رفت. در زیر زمین نیمه باز مانده بود. می می آرام آرام از پله ها بالا رفت. از در نیمه باز سرک کشید و خیابان را نگاه کرد. ترسیدم از خانه بیرون برود و گم شود یا کسی او را بدزدد. از پله ها بالا رفتم. در را باز کردم. می می در آستانه در دراز کشید. می خواستم او را بردارم که تورج پسر صاحبخانه را دیدم. مثل همیشه میخواست سوار موتورش شود و به باشگاه پرورش اندام برود. قوی هیکل و قد بلند بود. در ضمن خیلی بد اخلاق و بی تربیت بود. چند بار هم سر به سرپدرم گذاشته بود. سلام کردم بی آنکه جواب سلامم را بدهد نگاهی به می می انداخت و گفت:
- چه بچه گربه نازی! اسمش چیه امید؟