کلید اسرار صفحه 100

صفحه 100

تقاص

می می بچه گربه ی زیبا و باهوشی بود که در خانه ی ما زندگی میکرد.

البته منظورم از خانه زیر زمینی بود که پدرم اجاره کرده بود. از وقتی یادم می آمد خانه به دوش بودیم. پدرم به این بچه گربه علاقمند بود. می می هم خیلی او را دوست داشت. وقتی پدر از سر کار بر می گشت با سرعت از پله های زیر زمین بالا می رفت و خودش را به پاهای او می مالید. آن روز صبح پدر مثل همیشه سر کار رفت. در زیر زمین نیمه باز مانده بود. می می آرام آرام از پله ها بالا رفت. از در نیمه باز سرک کشید و خیابان را نگاه کرد. ترسیدم از خانه بیرون برود و گم شود یا کسی او را بدزدد. از پله ها بالا رفتم. در را باز کردم. می می در آستانه در دراز کشید. می خواستم او را بردارم که تورج پسر صاحبخانه را دیدم. مثل همیشه میخواست سوار موتورش شود و به باشگاه پرورش اندام برود. قوی هیکل و قد بلند بود. در ضمن خیلی بد اخلاق و بی تربیت بود. چند بار هم سر به سرپدرم گذاشته بود. سلام کردم بی آنکه جواب سلامم را بدهد نگاهی به می می انداخت و گفت:

- چه بچه گربه نازی! اسمش چیه امید؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه