- دعای پدر 1
- حاتم دوران 7
- شمر 10
- حرمله 13
- عمر سعد 16
- عبیدالله بن زیاد 19
- گردش روزگار 23
- خزانه ی غیب 26
- شاهدان بی زبان 30
- راز دل 34
- پاداش خدا 38
- نفرین 41
- کار خدا 45
- دست انتقام 49
- مکافات عمل 53
- قسم دروغ 57
- ایثار 60
- هدیه ی دوست 65
- اسب سیاه 68
- تجارت پرسود 71
- طغیان 74
- کوردل 78
- کبک دری 82
- داستان خوشبختی 85
- همسایه ی بی رحم 91
- شب زلزله 96
- تقاص 100
- فهرست منابع 104
- لیست کتب منتشر شده و در در دست چاپ انتشارات نورالسجاددرسال 89-90 106
حرمله
عازم زیارت خانه ی خدا بودم. از خانه بیرون آمدم تا خودم را به کاروان برسانم. در کوچه های کوفه چشمم به حرمله افتاد. جنایتکاری که کودک شش ماهه ی امام حسین(علیه السّلام)را در کربلا هدف تیر سه شعبه قرار داده و روی دستان پدر به شهادت رسانده بود. حرمله آزادانه رفت و آمد می کرد. انگار نه انگار مختار حکومت کوفه را به دست گرفته است. علت بی پروایی و آسوده خیالی او را می دانستم. اگرچه انتقام گرفتن از جنایتکاران لشکر یزید و مجازات کسانی که در کربلا علیه امام حسین (علیه السّلام) جنگیده بودند یکی از برنامه های اعلام شده ی مختار بود اما با توجه به دو دشمن بسیار قوی یکی زبیریان در حجاز و دیگری امویان در شام با آن ها مدارا می کرد تا لااقل خیالش از یک جبهه آسوده گردد. آن گاه پرونده ی جنایتکاران عاشورا را باز کند. کاروان به راه افتاد. عبور از صحرا در گرمای تابستان بسیار سخت و طاقت فرسا بود. اما سرانجام به مکه رسیدیم. با خبر شدیم امام سجاد(علیه السّلام)نیز در مکه حضور دارد. با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. همراه با همسفرانم به محضر آن حضرت مشرف شدیم. امام با دیدن من پرسید:
-ای منهال از حرمله چه خبر؟