کلید اسرار صفحه 41

صفحه 41

نفرین

تابستان سال 1229 هجری قمری بود. مردم نراق حال و روز خوشی نداشتند. آب قنات ها کم شده بود. باغ ها در حال خشک شدن بودند. محصول جو و گندم خیلی کم شده بود. در همین حال خبر آمدن مأمور وصول مالیات مردم را بیشتر ناراحت کرد. مأمور مالیات از کاشان آمده بود. مثل همیشه رفته بود خانه ی کدخدای نراق. چند روز آن جا می ماند تا به حساب مالیات تک تک مردم رسیدگی کند. مالیات سالیانه را می گرفت و رسید می داد. کارش دو هفته ای طول می کشید. بعد هم برمی گشت کاشان تا مالیات ها را به خزانه ی دولت تحویل دهد. آدم بداخلاقی بود. سنگدل و بی رحم. روز اول در خانه ی کدخدا استراحت می کرد تا خستگی سفر از تنش در برود. بعد کارش را شروع می کرد. کدخدا سایه به سایه دنبالش بود و وضعیت مالی مردم را گزارش می داد. آن شب خانه ی سید یحیی سوت و کور بود. سید کشاورز بود. مالیات سال قبلش را به زحمت داده بود. نمی دانست امسال چکار کند. فردا پس فردا سر و کله ی مامور پیدا می شد. زن که از حال و روز شوهرش با خبر بود به او دلداری داد و گفت:

- آقا! اگر مامور آمد التماس کن. بگو چه وضعی داریم. به کدخدا بگو واسطه شود!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه