کلید اسرار صفحه 53

صفحه 53

مکافات عمل

پیرمرد کاروانسرادار بیرون کاروانسرا روی چهارپایه ی چوبی نشسته بود و رفت و آمد مردم را تماشا می کرد. مرد قصابی که در همسایگی کاروانسرا مغازه داشت گوسفندی را کشته بود و مشغول کندن پوست آن بود. پیرمرد کارهای مرد قصاب را زیر نظر داشت. ساعتی بعد سگی که همیشه در آن حوالی پرسه می زد به مغازه ی قصابی نزدیک شد. تکه استخوانی داخل مغازه روی زمین افتاده بود. سگ استخوان را به دندان گرفت. دراز کشید و مشغول خوردن آن شد. مرد قصاب که در حال خورد کردن گوشت ها بود با دیدن سگ عصبانی شد. ساطور را روی پیشخوان گذاشت و چوب جارو را از کنار مغازه برداشت. حیوان بیچاره فرصت فرار پیدا نکرد. تا آمد به خودش بجنبد ضربات چوب با سرعت بر سر و صورت و دست و پایش فرود آمد.

مرد قصاب در حال زدن فحش می داد. سگ از درد زوزه می کشید اما راهش بسته بود و نمی توانست از مغازه خارج شود.

- بی صاحب مانده! اگر یک بار دیگر این طرف ها پیدایت شود خودم سلاخی ات می کنم!

سرانجام سگ به هر زحمتی بود از چنگ مرد قصاب فرار کرد. لنگ لنگان خودش را به دالان کاروانسرا رساند و همان جا روی زمین

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه