- دعای پدر 1
- حاتم دوران 7
- شمر 10
- حرمله 13
- عمر سعد 16
- عبیدالله بن زیاد 19
- گردش روزگار 23
- خزانه ی غیب 26
- شاهدان بی زبان 30
- راز دل 34
- پاداش خدا 38
- نفرین 41
- کار خدا 45
- دست انتقام 49
- مکافات عمل 53
- قسم دروغ 57
- ایثار 60
- هدیه ی دوست 65
- اسب سیاه 68
- تجارت پرسود 71
- طغیان 74
- کوردل 78
- کبک دری 82
- داستان خوشبختی 85
- همسایه ی بی رحم 91
- شب زلزله 96
- تقاص 100
- فهرست منابع 104
- لیست کتب منتشر شده و در در دست چاپ انتشارات نورالسجاددرسال 89-90 106
کوردل
بخشدار هرسین دست نشانده ی رضاشاه بود. دستور داده بود چادر از سر زن ها بکشند. آن روز در حالی که با عصبانیت در حیاط بخشداری قدم می زد به یکی از مامورین گفت:
- ببینم مگر در هرسین زن وجود ندارد؟
مامور با ترس و لرز جواب داد:
- وجود دارد قربان!
- پس چرا من یکی از آن ها را در کوچه و بازار نمی بینم؟
- آقا دستور داده هیچ زنی از خانه خارج نشود!
- کدام آقا؟
- آقا شیخ محمدحسن حجتی!
- من این حرف ها سرم نمی شود. همین حالا بروید داخل خانه ها چادر زن ها را پاره کنیدو بیاورید. می خواهم بفرستم مرکز!
شب هنگام افرادی ناشناس به داخل بخشداری سنگ پرتاب کردند. بخشدار با وحشت از خواب پرید. در این موقع شیشه ی اتاق شکست و