- [مقدمه مترجم] 1
- - حدیث نخست 3
- اشاره 3
- - حدیث دوم 4
- - حدیث سوم 6
- - حدیث چهارم 6
- - حدیث پنجم 7
- - حدیث ششم 8
- - حدیث هفتم 9
- - حدیث نهم 10
- - حدیث هشتم 10
- - حدیث دهم 11
- - حدیث یازدهم 11
- - حدیث دوازدهم 12
- - حدیث سیزدهم 12
- - حدیث چهاردهم 13
- - حدیث پانزدهم 13
- - حدیث هفدهم 14
- - حدیث شانزدهم 14
- - حدیث نوزدهم 15
- - حدیث بیستم 15
- - حدیث هیجدهم 15
- - حدیث بیست و یکم 16
- - حدیث بیست و سوم 17
- - حدیث بیست و دوم 17
- - حدیث بیست و چهارم 18
- - حدیث بیست و ششم 18
- - حدیث بیست و پنجم 18
- - حدیث بیست و هفتم 19
- - حدیث سی و یکم 20
- - حدیث سی ام 20
- - حدیث بیست و نهم 20
- - حدیث بیست و هشتم 20
- - حدیث سی و سوم 21
- - حدیث سی و چهارم 21
- - حدیث سی و دوم 21
- - حدیث سی و پنجم 22
- - حدیث سی و هفتم 22
- - حدیث سی و ششم 22
- - حدیث چهلم 23
- - حدیث سی و هشتم 23
- - حدیث سی و نهم 23
- - حدیث چهل و یکم 24
- - حدیث چهل و سوم 24
- - حدیث چهل و دوم 24
- - حدیث چهل و پنجم 25
- - حدیث چهل و چهارم 25
- - حدیث چهل و ششم 25
- - حدیث پنجاهم 26
- - حدیث پنجاه و یکم 26
- - حدیث چهل و هشتم 26
- - حدیث چهل و نهم 26
- - حدیث چهل و هفتم 26
- - حدیث پنجاه و دوم 27
- - حدیث پنجاه و سوم 27
- - حدیث پنجاه و چهارم 28
- - حدیث پنجاه و پنجم 28
- - حدیث پنجاه و ششم 28
- - حدیث پنجاه و هفتم 29
- - حدیث پنجاه و هشتم 29
- - حدیث پنجاه و نهم 29
- - حدیث شصتم 29
- حدیث سی و دوم
: طبرانی در المعجم الاوسط از جابر بن عبد الله نقل نموده است که از عمر بن الخطاب شنید که در هنگام ازدواج با دختر علی علیه السّلام به مردم می گفت: آیا به من شادباش نمی گویید چرا که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم که می فرمود: روز رستاخیز هر اصل و گوهری جز گوهر و نسب (افراد خاندان) من گسسته می گردد «1».
- حدیث سی و سوم
: طبرانی از ابن عباس نقل نموده است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
هر اصل و گوهری در روز بازپسین گسسته می شود مگر گوهر و نسب (منتسب به) من «2».
- حدیث سی و چهارم
: ابن عساکر «3» در تاریخ خویش از ابن عمر نقل کرده است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هر خویشاوندی و پیوندی در روز بازپسین گسسته خواهد شد مگر پیوند و خویشاوندی با من «4».
______________________________
(1)- حدیث مذکور در المعجم الکبیر ج 1 ص 124 و حلیه الاولیاء ج 7 ص 314 مندرج است.
(2)- حدیث مذکور را طبرانی در المعجم الکبیر ج 1 ص 129 مناوی در فیض القدیر ج 5 ص 35، خطیب در تاریخ بغداد ج 1 ص 271، رافعی در التدوین ج 2 ص 98 و هیثمی در مجمع الزوائد ج 9 ص 173 نقل نموده اند و هیثمی پس از نقل آن گفته است راویان آن موثق می باشند. طبری نیز در ذخائر العقبی ص 6 حدیثی بدین مضمون نقل نموده است: پسر صفیه دختر عبد المطلب درگذشت و صفیه بر او می گریست پس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بدو فرمود: تبکین یا عمه، من توفی له ولد فی الاسلام کان له بیت فی الجنه یسکنه، یعنی ای عمه آیا می گریی حال آنکه هرکس که یک فرزند مسلمانش را از دست بدهد دارای خانه ای در بهشت می گردد که در آن سکونت گزیند.
هنگامی که صفیه از حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مرخص گردید مردی به او گفت خویشاوندی محمّد صلّی اللّه علیه و آله تو را از جانب خدا سود نمی رساند. صفیه پس از شنیدن
این سخن به گریه افتاد هنگامی که صدای گریه او به گوش رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رسید آن حضرت ناراحت شد چرا که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را دوست می داشت و گرامی می شمرد. پس بدو گفت: یا عمه تبکین و قد قلت لک ما قلت؟ یعنی: ای عمه آیا با وجود آنچه که به تو گفتم باز هم می گریی؟ صفیه عرض کرد گریه من بر فرزندم نیست و ما وقع را به اطلاع رساند. در این هنگام رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله خشمناک گردیده به بلال فرمود: یا بلال هجّر بالصلاه یعنی ای بلال نوای نماز را در ده. پس از انجام شدن این کار توسط بلال و اجتماع مردم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خطاب به آنان فرمود: ما بال اقوام یزعمون ان قرابتی لا تنفع، ان کل سبب و نسب ینقطع یوم القیمه الا نسبی و ان رحمی موصوله فی الدنیا و الآخره یعنی: چه می شود گروهی را که می پندارند خویشاوندی با من سودمند نمی باشد در روز بازپسین هر پیوند و خویشاوندی به جز پیوند با من گسسته می شود و پیوند با من در دنیا و آخرت برقرار است.
(3)- ابو القاسم علی بن حسن بن هبه الله بن عبد الله بن حسین دمشقی مشهور به محدث شام مورخ، حافظ و رحاله نامور دارای چندین تألیف من جمله کتاب بسیار حجیم و ارزشمند تاریخ مدینه دمشق می باشد. وی در سال 499 ه ق. متولد و در سال 571 ه ق. درگذشت. زندگینامه وی در الاعلام ج 5 ص 82 مندرج است.
(4)- حدیث مذکور در معجم کبیر
طبرانی ج 1 ص 124، کنز العمال متقی هندی ج 6 ص 102 فتح البیان ج 7 ص 34، فیض القدیر ج 5 ص 35، مستدرک الصحیحین ج 3 ص 158 و الفصول المهمّه ص 28 نقل شده است.