فرهنگ مهرورزی صفحه 298

صفحه 298

سلام داد و خود را به پای اشتر انداخت و بوسید، اشتر او را از روی پایش برداشت و گفت: چه می کنی؟ ! گفت: عذر عمل زشتی که از من سر زد، از تو می خواهم! اشتر فرمود: بر تو هیچ گناهی نیست، به خدا سوگند من به مسجد آمده ام که برای تو درخواست آمرزش نمایم (1).

سلمان و ابودرداء

سلمان و ابودرداء از طریق مایۀ ایمانی، دو یار و دوستدار یکدیگر بودند. سلمان روزی به دیدار ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را بسیار ساده پوش و دور از زینت زنان و به صورتی خیلی عادی و معمولی دید، به او گفت: این چه وضعی است که خود را در آن قرار داده ای؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء خود را از همۀ امور دنیایی بی نیاز حس می کند و گویا احتیاجی به هیچ امری از امور دنیا ندارد.

هنگامی که ابودرداء وارد خانه شد به سلمان خوش آمد گفت و غذایی نزد او نهاد، سلمان به او گفت: ای ابودرداء! تو هم از این غذا بخور، ابودرداء گفت: من روزه ام. سلمان گفت: تو را سوگند می دهم که از این غذا بخور، زیرا تا تو دست به غذا نبری من لقمه ای از آن نخواهم خورد، در هر صورت سلمان شب را نزد ابودرداء ماند، مشاهده کرد با


1- 1) - « حکی أنَّ مالک الأشتر رضی الله عنه کان مُجتازاً بسوق الکوفَهِ وَ عَلَیه قَمیصٌ خام وَ عمامه مِنْهُ فرآه بعض السوقه فازدری بزیه فرماه ببندقه تهاونا به فمضی و لم یلتفت فقیل له ویلک أ تدری بمن رمیت فقال: لا فقیل له هذا مالک صاحب أمیر المؤمنین علیه السلام فارتعد الرجل و مضی إلیه لیعتذر منه فرآه و قد دخل مسجدا و هو قائم یصلی فلما انفتل أکب الرجل علی قدمیه یقبلهما فقال: ما هذا الأمر فقال: أعتذر إلیک مما صنعت فقال: لا بأس علیک فو اللّٰه ما دخلت المسجد إلا لأستغفرن لک» . مجموعه ورام: 1/2.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه