سفرنامه حاج علیخان اعتماد السلطنه صفحه 133

صفحه 133

ص: 144

خانه کدخدای محله منزل نموده، مال و بنه و اسباب کلًا عقب بود، خدا رحم کرد که روز وارد شدند، که جز مایه افتضاح چیزی نبود اما (کیفیّت حقیر)، از «سیورک» تا «رودخانه»، که تخت «مهد علیا» زمین خورده همراه بودم، و اول کسی که به حمایت پیاده شد من بودم. بعد از آن که اسباب تفرقه میان آمد، «نواب حاجی بیکم خانم»، همشیره بزرگ «اعلیحضرت شاهنشاه»، تختشان در گل فرو رفت، و احدی کمک نکرد، تکلیف هم از مردم برداشته، و توقّع جایز نبود، به جهت خواهری سلطان، کسی نزدیک نمی‌رفت، روز وانفسائی بود، حقیر بی اختیار خدمت ایشان رفتم اگر چه خودم تنها بودم، ولی مردِ راه گذر را، به اصرار می‌آوردم، تخت را بلند می‌کردیم، قدم به قدم سوار می‌شدند و تخت به گل می‌رفت، مغرب دست‌ها از کار، و مال‌ها از رفتار مانده، ناچار اسب یکی از جلو داران پیدا شد، خانم را سوار کرده به یکی از زاغ‌های کُردان، که جای گاو و گوسفند است رسانیدیم، آتش فراهم کردیم، لقمه نان و اسباب چای، در نزد آدم حقیر بود، به خانم پیشکش کردیم، و خودمان مثل «قراول روس»، در زاغه ایستادیم، با رخت تر و گلی، نه آتش نه بالا پوش، سرکار «آصف الدوله» هم، با آن همه نوکر و خدمتکار و اسباب سفر به زاغه پناه آورد، آن شب را به همان طور صبح کردیم، گویا خدمتی که در حق شاه زاده خانم اتفاق افتاد، در حق هر گدائی بود، تا چه رسد که شاهزاده باشد، تا قیامت منظور می‌داشت، انشاء اللَّه ایشان هم ملاحظه خواهند فرمود.

منزل یازدهم‌

صبح‌دیگر خانم راسواره و پیاده به هزار ماجرا [حرکت دادیم و] به منزل یازدهم قره باغچه رسانیدیم، بعداز دوشب به‌اتفاق «حضرت‌مهدعلیا»، ازآن‌جا حرکت‌کردند، باز حقیر خدمت «شاهزاده‌خانم» بودم، وهنگام‌غروب از شدت سرما دست و پا و زبانم از کار افتاد.

منزل دوازدهم قُرطی‌

دهی است، دو فرسخی شهر «دیار بکر»، فی الجمله بلدیّت داشتیم، خانم را در گوشه خانه رعیّت جا دادم، راحت شدند و ازبنه حقیر، شام و مأکولات بی مضایقه خدمت شد، البته از سایر منازل که بنه خودشان همراه بود، خوشتر گذشت، «عیال شاهزاده محمد قلی خان آقاسی باشی»، «نواب عالیه مرصّع خانم»، و «حاجی خاله» و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه