- درآمد 1
- 1- سراینده مثنوی 2
- 2- در شناخت سراینده 4
- 3- درباره این مثنوی 8
- 4- آگاهی درباره مشکلات زائران ایرانی 11
- 5- سراینده تحت تأثیر نظامی 13
- 6- آماده کردن این منظومه 14
- اشاره 16
- [آهنگ سفر] 16
- [کاشان] 18
- [قم] 19
- [ساوه] 20
- [قزوین] 22
- [سلطانیه و زنجان] 25
- [میانه] 28
- [تبریز] 29
- [اردوباد، زادگاه سراینده] 33
- [نخجوان] 37
- [ایروان] 39
- [خروج از خاک ایران و ورود به کشور عثمانی] 40
- [حمله رومیان به کاروان حاجیان] 42
- [در کنار فرات] 44
- [حلب] 51
- [شام] 54
- [دمشق] 55
- [از دمشق تا مدینه] 57
- [شهر مدینه] 63
- [مرقد امامان بقیع] 64
- [به سوی مکه] 65
- [کنار سنگستان کعبه] 67
- [به سوی عرفات و مشعر] 70
- [در منی] 71
- [برگزاری جشن در منی] 72
- [خروج از مکه] 73
- [بازگشت به مدینه] 74
- گزیده سفرنامه منظوم حسین ابیوردی 77
- اشاره 77
- [ترک مصر] 78
- [وصف حرم مکه معظمه] 80
- [وصف حرم مدینه رسول صلی الله علیه و آله] 81
- اشاره 86
- گزیده حجنامه احمد مسکین 86
- زیارت خانه خدا 87
- زیارت مدینه 91
- اشاره 97
- گزیده فتوح الحرمین 97
- حسب حال مصنف 98
- حکایت علی بن الحسین (ع) 101
- رسیدن موسم حج 102
- در بیان طواف کردن 103
- در تعریف مکه 106
- قبرستان معلی 108
- به سوی منی 111
- اعمال منی 114
- گریه بر فراق 122
- مدینه منوره 123
- زیارت فاطمه زهرا- س- 124
- زیارت بقیع 125
- مسجد فتح 127
- دیدار قبا 127
- شهدای احد 128
- دو قصیده از خاقانی 130
- قصیده رکوة الاسفار خاقانی 131
- مطلع اول 131
- مطلع دوم 132
- مطلع سوم 135
- مطلع چهارم 137
- مطلع اول 141
- قصیده تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین 141
- مطلع دوم 146
ندانم وادی برزخ بُدی او و یا آخر چو دوزخ میشدی او
کهن غاری «(1)» که تا گشته است جاوید نه مه دیده است و نه کوکب، نه خورشید
به هر چرخش دهم نسبت دو بالاست به جز خوبی همه چرخش مهیاست
در آن دیر کهن تا عصر ماندم ز بهر خویش این ابیات خواندم
که میباشد چنین رسم زمانه گهی در غار و گه آیینه خانه «(2)»
در آن ظلمت سرشت دیر بنیاد نفس شد تنگ و آمد دل به فریاد
که بربندید محمل ای رفیقان که جان از تن شد و تن سیر از جان
چو محمل بسته شد از رنجْ رستم چو آهو از شکنج دام جستم
روان گشتم به سوی دشت گلرنگ جرس برداشت در شهناز «(3)» آهنگ
که ای هامون نَوَرد پیک فرسا بود شش فرسخ این ره زود پیما
چو زان وادی برزخ گشتم آزاد فِکندم بار را در قاسم آباد
رباطی روشن و نهر گذاران در آنجا بود، کردم شکر یزدان
چو پیر گوژپشت «(4)» آسیا گرد ز کج گردی رخ خود را نهان کرد
سیه زنگیِ شبْ گیسویْ بگشود دهان از خنده بست و روی بنمود
[قم]
شدم محمل نشین مانند کوکب نمودم طی چار فرسخ در آن شب
1- در اصل: قاری.
2- گویا مقصود، عمارت آیینه خانه اصفهان است که از بناهای دوره اخیر صفوی است. اگر چنین باشد، قاعدتاً باید بر اشرافیت ناظمه اشعار و وابستگی او به خاندانهای بزرگ این دوره تکیه کرد. آیا ممکن است مقصود او صرفاً کاربرد کلمه آیینه خانه، به عنوان قسمتی از خانههای اشرافی باشد؛ نه عمارت آیینه خانه معروف؟
3- شهناز نوعی نوای موسیقی است.
4- گوژپشت، کنایه از فلک و آسمان است.