- سرآغاز 1
- در هواپیما 4
- استقرار در هتل 9
- زیارت حرم پیامبر (ص) 13
- به سوی بقیع 42
- در هتل 44
- دنباله ماجرا 92
- به دنبال راه حل 108
- ادامه گفتوگو 112
- بقیه ماجرا 121
- به دنبال راه نجات 147
- خاطرهای از افغانستان 154
- بازگشت به پاکستان 163
- به سوی مسجد شجره 169
- زیارت خانه خدا 172
- بازدید از عرفات و مشعر و منا 174
- بازگشت از سفر 220
به سوی مسجد شجره
روز بعد کاروان برای احرام بستن عمره مفرده به مسجد شجره رفت. آقای شهیدی گفت: حالا باید همه لباسها را از تن بیرون کنید و فقط دو لباس سفید در بر نمایید؛ یعنی اینکه ای خدا، میخواهم به سوی تو بیایم، به همین جهت همه لباسهای تعلق و تجمل را از بدن در آوردم و با لبا سی که روزی مرا با آن دفن خواهند نمود و روز قیامت باآن محشور خواهم شد، به سویت رهسپارم.
با شنیدن این سخنان، حال برخی دگرگون شد و با این حال، لباسها را از تن بیرون کردند و خود را سبکبارتر از همیشه احساس نمودند.
پس از بستن احرام در مسجد شجره، سوار اتوبوس شده، به طرف مکه به راه افتادند. آقای شهیدی فرصت را غنیمت شمرده، اعمال عمره مفرده را برای آنان یادآور شد و گفت: دوستان، همان طور که میدانید، از این پس، بیش از بیست چیز بر ما حرام است و پس از ورود به مکه مکرمه، اعمالی بر ما واجب است که باید به صورت صحیح انجام بپذیرد، تا از احرام خارج شویم و تما م آن محرّمات بر ما حلال گردد. من آن