آنگاه که اهل بیت علیهم السلام را شناختم صفحه 92

صفحه 92

دنباله ماجرا

ابوخالد که دید بحث طولانی خواهد شد، به حضار گفت:

با اجازه آقای شهیدی، می‌خواهم دنباله ماجرا را قصه‌وار برایتان بازگو کنم تا خسته نشوید.

آقای شهیدی با رویی گشاده گفت: هر طور شما راحت‌تر هستید، بفرمایید.

ابوخالد، همچون یک قصه‌گو، چنین ادامه داد:

صبح روز بعد با هم به سوی خانه فداحسین به راه افتادند ... خودش در را به رویشان باز کرد و با

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه