- اشاره 1
- دیباچه 1
- درباره کتاب 3
- یکشنبه 18 شهریور 7
- دوشنبه 19 شهریور 7
- اشاره 7
- 28صفر سال 50 هجرت 8
- 28 صفر سال 11 هجرت 8
- سهشنبه 20 شهریور (مدینه) 8
- اشاره 8
- پنج شنبه 22 شهریور 8
- سال چهاردهم بعثت، مدینة النبی 8
- 15 رمضان سال سوم هجرت 8
- اشاره 8
- ربیعالاول سال 14 بعثت، مکه، دارالندوه 8
- یکشنبه 1 مهر 9
- اشاره 9
- اشاره 9
- سه شنبه 27 شهریور 9
- دوشنبه 2 مهر 9
- دوشنبه، 26 شهریور 9
- اشاره 9
- مساجد سبعه 9
- جمعه 23 شهریور 9
- شنبه 31 شهریور 9
- سال پنجم هجرت 9
- اشاره 9
- شنبه، 24 شهریور 9
- 24 ذیالحجه سال 10 هجرت، مدینه 9
- کتابنامه 9
- سال دوم هجری، مسجد بنی سلمه 9
- پنجشنبه 29 شهریور 9
- ذوقبلتین 9
- اشاره 9
- سرزمین منی، خدا، ابراهیم، اسماعیل، مأموریت، شیطان 9
- روستای قبا؛ سال چهاردهم بعثت 9
- عصر روز عرفه 9
- اشاره 9
- یکشنبه، 25 شهریور 9
ص13
سفری آغاز خواهد شد که نمیدانم چگونه است؟ تنها شنیدهام، سفری است متفاوت، چنان متفاوت و دیگرگون که زندگی، منش، خلق و خو و حتی تمام وجود آدمی را متحول میکند. اضطراب و نگرانی، سراسر وجودم را گرفته است. چندین هفته گذشته، کتابهایی درباره این سرزمین و مناسک آن خواندهام، کتابهایی چون «تاریخ اسلام»، «تحلیلی از مناسک حج» (دکتر شریعتی)، «خسی در میقات» و مانندآن.
آن سرزمین که هرکه از آن باز گشته، آن را «یدرک و لا یوصف» دانسته، چگونه جایی است؟ خدایا، خدایا! دلواپسیام را پاسخی ده فراخور این حال!
لباسهای سپید احرام را با دقت، درون چمدان
یکشنبه 18 شهریور
اشاره
ص14
میگذارم. کتاب دعای کوچکی را که سالهاست با آن مأنوسم، برمیدارم. وسایل سفر آماده است، ولی حال مسافر بهگونهای دیگر است. اضطراب لحظهای امانم نمیدهد. با بیشتر کسانی که میشناسم، تماس میگیرم، حلالیت میطلبم و همگی التماس دعاگویان، بدرقهام میکنند.
پرواز به جده قرار است از اصفهان صورت گیرد و چون هفتههای پایانی تعطیلات تابستانی است، بلیط هواپیما برای اصفهان به سختی گیر میآید.
دوشنبه 19 شهریور
ص15
ساعت 10: 6 بامداد، از تهران رهسپار اصفهان میشوم. از خانوادهام میخواهم تنها به اصفهان بروم. میخواهم بیشتر به این سفر بیندیشم؛ چرا که این سفر در تنهایی و غربت، عظمت خود را بیشتر نمایان میسازد.
حدود یک ساعت بعد در فرودگاه اصفهان فرود میآییم. باید به دانشگاه اصفهان، محل تجمع دانشجویان عازم حج بروم. فاصله فرودگاه تا دانشگاه، زیاد است. در مسجد دانشگاه اصفهان، نخست دانشجویان دانشگاه خودمان (کاشان) نظرم را جلب میکنند؛ دوستان و همراهانم در مدینه و مکه.
پرواز به طرف جده، ساعت 50: 18 است و تا آن وقت،
ص16
زمان زیادی داریم. نماز ظهر و عصر را در دانشگاه اصفهان میخوانیم و از ساعت 16 به فرودگاه میرویم.
سرانجام، زمان موعود، فرا میرسد و ما بر فراز آسمان، به سمت کعبه مقصود پرواز میکنیم. گروه 150 نفری زائران که از پنج دانشگاه اصفهان، صنعتی اصفهان، کاشان، شهرکرد و اراک آمدهاند، گروهی بسیار شاداب و جوان و آماده بهرهبردن از این سفر روحانی و معنوی هستند.
شوق آمیخته به اضطراب این سفر که از صبح کمتر شده بود، دوباره زیاد میشود. دلواپس این هستم که آیا خواهم توانست، آنچه را که در پی آنم، دریابم؟ آیا روحم آمادگی پذیرش این همه معنویت را دارد؟
با خود میگویم: خدایا! نکند اینجا باشم، با دستانی تهی. مباد آنکه مرا نبینی! مباد آنکه نخواهی مرا ببینی! خدایا! شوق و اضطرابم را لحظه لحظه افزون کن تا دریابم به کجا میروم و مدینه و مکه، یعنی چه؟
ساعت 15: 20 به وقت عربستان، به جده میرسیم. تنفس در هوای گرم و شرجی این بندر، کمی دشوار است. کارهای گمرکی انجام میشود. بیرون از سالن فرودگاه در فضای باز، نماز مغرب و عشاء را میخوانیم. سپس سوار اتوبوسها میشویم و به راه میافتیم. بیشتر بچهها