در حریم حرم: سفرنامه حج سال ۱۳۷۴ شمسی صفحه 142

صفحه 142

و خلوت‌ترین وقت برای طواف بود. یکی دو ساعت دیگر بشدّت شلوغ می‌شد. شب که قیامت بود. الحمدللَّه طواف و نماز و سعی و طواف نساء و نماز طواف، همه را انجام دادم و ماشین گرفته به سمت منا آمدم تا غروب را درک کنم.

سر راه خیمه‌ها، از جلوی مسجد خیف که می‌گذشتم، دیدم اذان مغرب نزدیک است. وضو ساخته و نماز مغرب و عشاء را در آنجا خواندم، خواستم بیرون آیم، دیدم میز گردی با حضور دو تن از اساتید دایر شد که پیرامون شرک و ایمان بود. مقداری نشسته به بحثها گوش کردم ولی چون می‌خواستم به دعای کمیل ایرانیها که امشب در چادر بعثه بود برسم، از خیر آنصحبتهای تکراری و نیشدار گذشتم.

در راه،صف درازی دیدم که از همه ملّیتها در آن بود. از یکی پرسیدمصف برای چیست؟ گفت: قرآن و کتاب و شام توزیع می‌کنند. گفتم: این آخری عمده‌تر از همه است! و ... خندید. و واقعاً برای انبوهِ هزاران نفری که شب و روز را در سایه پلها و گذرگاهها و حاشیه خیابانها و داخل اتومبیلهای خود می‌گذرانند و کاروانی نیست که غذا بدهد و پذیرایی کند، شامِ رایگان و «فی سبیل اللَّه»، طبیعی است که چنانصف طولانی پدید آورد.

گمشدگان‌

نزدیک چادرهای ایرانیها که رسیدم، پیر مردی نشانی کاروان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه